Dictiornary-Farsi | خوشامد گفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 209 (10 milliseconds)

English	Persian
to bid welcome	خوشامد گفتن


Search result with all words

complement	تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented	تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing	تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complements	تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
welcome	خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcomed	خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcomes	خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcoming	خوشامد گفتن پذیرایی کردن
Other Matches

glad hand	خوشامد گویی صمیمانه خوشامد گرم
welcomed	خوشامد
welcome	خوشامد
welcoming	خوشامد
welcomes	خوشامد
welcomer	خوشامد گو
A constant guest is never welcome . <proverb>	به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود .
greet	درود گفتن تبریک گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
greets	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
utterance	گفتن
utterances	گفتن
bubbling	گفتن
bubbles	گفتن
bubbled	گفتن
to tell a story	گفتن
bubble	گفتن
to weep out	گفتن
vituperate	بد گفتن
saith	گفتن
viyuperate	بد گفتن
pshaw	اه گفتن
iteration	گفتن
relates	گفتن
relate	گفتن
informs	گفتن
mouthed	گفتن
mouth	گفتن
rehearse	گفتن
mouthing	گفتن
to give utterance to	گفتن
says	گفتن
tells	گفتن
say	گفتن
telling-off	گفتن
mouths	گفتن
inform	گفتن
informing	گفتن
tell	گفتن
rehearsing	گفتن
let out <idiom>	گفتن
rehearsed	گفتن
uttered	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
utter	گفتن
rehearses	گفتن
utters	گفتن
get out	گفتن
adduse	گفتن
weasels	دروغ گفتن
allegorize	مثل گفتن
salute	تهنیت گفتن
weasel	دروغ گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
commiserating	تسلیت گفتن بر
commiserates	تسلیت گفتن بر
commiserated	تسلیت گفتن بر
commiserate	تسلیت گفتن بر
confides	محرمانه گفتن
observing	گفتن برپاداشتن
whiff	دروغ گفتن
saluted	تهنیت گفتن
salutes	تهنیت گفتن
saluting	تهنیت گفتن
hyperbolize	اغراق گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
observe	گفتن برپاداشتن
fabulize	افسانه گفتن
enounce	به صراحت گفتن
doxologize	ستایش گفتن
call bad names	ناسزا گفتن
take leave of	بدرود گفتن با
bootlick	تملق گفتن از
avouch	اشکارا گفتن
observed	گفتن برپاداشتن
adulate	مدح گفتن
observes	گفتن برپاداشتن
interject	بطورمعترضه گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
belying	دروغ گفتن
twaddle	چرند گفتن
commune	راز دل گفتن
overstate	اغراق گفتن در
overstated	اغراق گفتن در
overstates	اغراق گفتن در
overstating	اغراق گفتن در
screamed	ناگهانی گفتن
swear	ناسزا گفتن
giggling	سخن گفتن
giggles	سخن گفتن
giggled	سخن گفتن
giggle	سخن گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
swears	ناسزا گفتن
communed	راز دل گفتن
communes	راز دل گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
revile	ناسزا گفتن
reviled	ناسزا گفتن
reviles	ناسزا گفتن
speak	سخن گفتن
speaks	سخن گفتن
whine	باناله گفتن
confided	محرمانه گفتن
confide	محرمانه گفتن
screams	ناگهانی گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
scream	ناگهانی گفتن
communing	راز دل گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
to tell a lie	دروغ گفتن
bullshit	مزخرف گفتن
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .	کفر گفتن
come clean <idiom>	راست گفتن
crack a joke <idiom>	جوک گفتن
ad-libs	فیالبداهه گفتن
ad-libbing	فیالبداهه گفتن
ad-libbed	فیالبداهه گفتن
to tell the truth	راست گفتن
to yell out	با نعره گفتن
twadle	چرند گفتن
unbosom	اسراردل را گفتن
unreel	باز گفتن
walk out on	ترک گفتن
ad-lib	فیالبداهه گفتن
to talk with the tongues of angels <idiom>	تملق گفتن
to trot out	شر و ور تکراری گفتن
extol	آفرین گفتن
extoll	آفرین گفتن
to regurgitate	شر و ور تکراری گفتن
to tell a joke	بذله ای گفتن
tell the truth	حقیقت را گفتن
to tell a joke	جوکی گفتن
lalophobia	گفتن هراسی
rime	شعر گفتن
say a word	سخن گفتن
to say a word	سخن گفتن
speak the trurh	راست گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
sweet talk	تملق گفتن
tack tall	گزاف گفتن
to speak with a sweet tongue <idiom>	تملق گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
panegyrize	مدح گفتن
lay to	دروغ گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
mammer	بالکنت گفتن
mant	با لکنت گفتن
misstate	غلط گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
outvoice	بلندترسخن گفتن از
outvoice	موثرترسخن گفتن از
tallyho	اهای گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
to pull	اغراق گفتن
to put it on	اغراق گفتن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
to take the floor	سخن گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
to talk nonsense	چرند گفتن
to make a remark	سخن گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to bid a	بدرود گفتن
to bid a	وداع گفتن
to blunder out	بی فکرانه گفتن
to blunder out	جویده گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
acclaim	افرین گفتن
flatters	تملق گفتن از
prevaricating	دروغ گفتن
prevaricates	دروغ گفتن
prevaricated	دروغ گفتن
prevaricate	دروغ گفتن
congratulate	شادباش گفتن
forsaken	ترک گفتن
equivocating	دروغ گفتن
equivocates	دروغ گفتن
equivocated	دروغ گفتن
equivocate	دروغ گفتن
repeat	دوباره گفتن
repeat	باز گفتن
gab	دروغ گفتن
avows	اشکارا گفتن
avowing	اشکارا گفتن
flatter	تملق گفتن از