English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (5 milliseconds)
English Persian
cluster خوشه
cluster bomb خوشه
cluster bombs خوشه
clusters خوشه
beard خوشه
beards خوشه
bunch خوشه
bunched خوشه
bunches خوشه
bunching خوشه
clump خوشه
clumped خوشه
clumping خوشه
clumps خوشه
raceme خوشه
rar خوشه
virginis خوشه
virgo خوشه
ear خوشه [بخشی از ساقه گیاه غلاتی] [گیاه شناسی]
Other Matches
gregarious خوشه خوشه
grouped <adj.> خوشه ای
staller cluster خوشه ستارهای
racemiform خوشه مانند
oval faced chaser punch قلم خوشه
earing خوشه بندی
eared خوشه دار
clumpy خوشه دار
galactic cluster خوشه کهکشانی
racemose بشکل خوشه
icker خوشه ذرت
tuffet کلاله خوشه
glomerule خوشه دسته
mealie خوشه ذرت
mine mooring خوشه مین
globular cluster خوشه کروی
open cluster خوشه باز
super cluster ابر خوشه
gleaner خوشه چین
ears خوشه زائده
ear خوشه زائده
vintager خوشه چین
gleaning خوشه چینی
cluster bombs خوشه مین خوشهای
globular cluster خوشه ستارهای کروی
open star cluster خوشه باز ستارهای
gleanings خوشه چینی کردن
glean خوشه چینی کردن
clusters خوشه مین خوشهای
gleans خوشه چینی کردن
spadix خوشه گریبانه دار
spicular مانند خوشه کوچک
gleaned خوشه چینی کردن
botryoidal شبیه خوشه انگور
cluster خوشه مین خوشهای
cluster bomb خوشه مین خوشهای
spica الفا- خوشه سماک اعزل
grain head خوشه دانه [گیاه شناسی]
grain ear خوشه دانه [گیاه شناسی]
tucket خوشه نرسیده ذرت هندی
ear خوشه دار یاگوشدار کردن
eared خوشه کرده سنبله دار
botryoidal دارای شکل خوشه انگور
alpha virginis سماک اعزال الفا- خوشه
ears خوشه دار یاگوشدار کردن
married failure عمل نکردن خوشه اتصال مین
sori خوشههای گرده گیاهی خوشه هاگی
foxtail یکجورعلف که درسران خوشه هایی ماننددم روباه دارد
ears هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
ear هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
glomerule خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
grape shot گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
cluster bombs کامپیوتر مرکزی که ارتباطات بین دو وسیله خوشه ورا شده یا محلی از حافظه را کنترل میکند
cluster کامپیوتر مرکزی که ارتباطات بین دو وسیله خوشه ورا شده یا محلی از حافظه را کنترل میکند
clusters کامپیوتر مرکزی که ارتباطات بین دو وسیله خوشه ورا شده یا محلی از حافظه را کنترل میکند
cluster bomb کامپیوتر مرکزی که ارتباطات بین دو وسیله خوشه ورا شده یا محلی از حافظه را کنترل میکند
cluster bomb جمع کردن خوشه کردن
bunched دسته کردن خوشه کردن
bunching دسته کردن خوشه کردن
cluster bombs جمع کردن خوشه کردن
bunches دسته کردن خوشه کردن
clusters جمع کردن خوشه کردن
bunch دسته کردن خوشه کردن
cluster جمع کردن خوشه کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com