English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
The party is over! <idiom> خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
Other Matches
That's the end of that! این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
It's all over now! این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
revelry خوشگذرانی
regalement خوشگذرانی
feasts خوشگذرانی کردن
feast خوشگذرانی کردن
feasted خوشگذرانی کردن
feasting خوشگذرانی کردن
epicureanism فلسفه عیاشی و خوشگذرانی
venery شهوت پرستی خوشگذرانی جنسی
joyrides سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
joyride سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminated تمام شدن تمام کردن
terminates تمام شدن تمام کردن
terminate تمام شدن تمام کردن
not yet <adv.> نه تا حالا
till now تا حالا
forth از حالا
now حالا
seeing that حالا که
henceforth <adv.> از حالا به بعد
henceforward <adv.> از حالا به بعد
even now حالا حتی
from now on <adv.> از حالا به بعد
Not to mention the fact that … حالا بگذریم از اینکه...
My turn! حالا نوبت منه!
Now I understand! حالا متوجه شدم!
simply <adv.> <idiom> حالا [اصطلاح روزمره]
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
just <adv.> <idiom> حالا [اصطلاح روزمره]
Let us suppose ... حالا فرض کنیم که ...
Now, where should we go to? حالا به کجا برویم؟
Right now . همین الان ( حالا)
Now I'm back to normal. حالا به حالت عادی برگشتم.
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
That's (just) the way things are. موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
Please turn left now. لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
just <adv.> <idiom> حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
simply <adv.> <idiom> حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
There has as yet been no confirmation. تا حالا هنوز هیچ تأییدی نیست.
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
So that is what it is ! So I see! آها پ؟ بگه ! ( حالا تازه می فهمم )
Supposing we do not succeedd, then waht? حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
Boys will be boys. پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
That's just the way it is. این حالا [دیگه] اینطوری است.
He is like that. او [مرد] حالا اینطوریه. [چکارش می شه کرد]
That's (just) the way it [life] goes. زندگی حالا اینطوریه. [اصطلاح روزمره]
what have you [ gone and] done now! حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
Talking of Europe ,please allow me … حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
Now I am going to tell you something. حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
Now that you're here, it's a whole new ball game. حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
Lets suppose the news is true . حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
We've never had it so good. <idiom> وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
Well, now everyone's here, we can begin. خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
lap یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
panoramas تمام نما اینه تمام نما
panorama تمام نما اینه تمام نما
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
entire تمام
out and out تمام
thru تمام
out-and-out تمام
full تمام
yame تمام
rounded پر تمام
fullest تمام
whole تمام
through تمام
incomplete نا تمام
lion's share تمام
thorough تمام
it is all up تمام شد
It's over. تمام شد.
complete تمام
whole length تمام قد
full-length تمام قد
off تمام
completed تمام
completes تمام
completing تمام
full length تمام قد
full-face تمام رخ
all night در تمام شب
full face تمام رخ
mast high تمام افراشته
ammo zero مهمات تمام
all out باشدت تمام
an a fact تمام شده
rounds complete تیر تمام شد
in full fig درلباس تمام
run out of تمام کردن
pukka تمام عیار
pucka تمام عیار
cosecant قطرفل تمام
over with تمام شده
depletable تمام شدنی
all this تمام اینها
payment in full پرداخت تمام
end of mission ماموریت تمام
all risks تمام خطرات
processor تمام کننده
all d. در تمام روز
short measure full measure پیمانه تمام
to finish off تمام کردن
lie-in تمام شدن
lie in تمام شدن
fulfils تمام کردن
fulfilling تمام کردن
consummative تمام کننده
completive تمام کننده
by all means با تمام وسائل
full scale تمام عیار
to fill out تمام کردن
to eat up تمام کردن
to draw to an end تمام شدن
consumptible تمام شدنی
the full of the moon ماه تمام
the game is up بازی تمام شد
the whole world تمام دنیا
thoro کامل تمام
thoro تمام وکمال
thorough going تمام وکمال
three whole years سه سال تمام
to blow over تمام شدن
fulfilled تمام کردن
full orbed تمام روشن
fullest تمام قدرت
fullest تمام تکمیل
full duplex تمام دو رشتهای
full تمام قدرت
full تمام تکمیل
full blown تمام کامل
full tracked تمام شنی
full tracked تمام زنجیر
full view نمای تمام رخ
full wave تمام موج
peter تمام شدن
full time تمام روز
full pay حقوق تمام
full pay مواجب تمام
exhausted تمام شده
full screen تمام صفحه
due تمام شده
round d. دوجین تمام
full mouthed تمام دندان
exhaustible تمام شدنی
full subtractor تمام کاهشگر
full moon ماه تمام
full word تمام کلمه
fullmouthed تمام دندان
fiddle away تمام کردن
he is fifty تمام دارد
holohedral تمام وجه
f. sixmiles 6میل تمام
through تمام شده
holohedron تمام وجهی
holosymmetric تمام وجه
in full تمام وکمال
f. and fell تمام بودن
hade شیب تمام
finisher تمام کننده
fullword تمام کلمه
full blown تمام شکفته
fully automatic تمام اتوماتیک
full automatic تمام اتوماتیک
fully automatic machine تمام اتومات
get through تمام کردن
full adder تمام افزایشگر
give out تمام شدن
defunct تمام شده
fulfill تمام کردن
full-time تمام وقت
dyed-in-the-wool تمام عیار
get (something) over with <idiom> تمام کردن
give out <idiom> تمام شده
go through with <idiom> تمام کردن
goes تمام شدن
go تمام شدن
outed در بیرون تمام
out- در بیرون تمام
out در بیرون تمام
fuller کامل تر تمام تر
all day long <idiom> تمام روز
sterling تمام عیار
par excellence به تمام معنی
full-page تمام صفحه
fulfills تمام کردن
spring-clean تمام وکمالتمیزکردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com