English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (2 milliseconds)
English Persian
displease خوش ایند نبودن
displeases خوش ایند نبودن
Other Matches
nonneutralities of income taxation خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
consequent پی ایند
subsequent پس ایند
sequels پی ایند
sequel پی ایند
aftermath پس ایند
consequent بر ایند
inconsequential ناپی ایند
desirable خوش ایند
comelier خوش ایند
comeliest خوش ایند
comely خوش ایند
ungrateful ناخوش ایند
unpleasantly ناخوش ایند
distasteful ناخوش ایند
pleasant خوش ایند
pleasanter خوش ایند
pleasantest خوش ایند
appealing خوش ایند
unwelcome ناخوش ایند
unpleasant ناخوش ایند
pleasing خوش ایند
winsome مناسب خوش ایند
undesirable ناخوش ایند ناخواسته
they are well matched خوب بهم می ایند
unsavory ناگوار ناخوش ایند
to please oneself برای خوش ایند خود
pleasingly چنانکه خوش ایند باشد
springing teal تیراندازی به هدفهایی که بطور عمودی بالا می ایند
plastics مواد مصنوعی که عمدتا ازترکیب پلیمرها بوجود می ایند
oestrual در باب موقعی گفته میشود که جانوران فحل ایند
member banks در ایالات متحده کلیه بانکها براساس اساسنامه خود بایستی عضونظام فدرال رزرو در ایند
unlawful assembly در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
absence نبودن
absences نبودن
lacks نبودن
lacked نبودن
lack نبودن
unconditionality معلق نبودن
be off one's duty سر خدمت نبودن
to go out of fashion دیگرمتداول نبودن
to be out of heart سرخلق نبودن
to be no more دیگر نبودن
to be at ease راحت نبودن
run short <idiom> کافی نبودن
to retire in to oneself معاشر نبودن
twiddle one's thumbs <idiom> مشغول نبودن
no new is good new نبودن خبر
misbeseem زیبنده نبودن
inedibility ماکول نبودن
inapplicability عملی نبودن
bush در فرم نبودن
stand off محشور نبودن
stand-offs محشور نبودن
stand-off محشور نبودن
bushes در فرم نبودن
disagrees موافق نبودن
disagreeing موافق نبودن
disagreed موافق نبودن
disagree موافق نبودن
eccentrics هم مرکز نبودن
eccentric هم مرکز نبودن
haze روشن نبودن مه
to be under a person p زیرحمایت کسی نبودن
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
dishonored قابل پرداخت نبودن
out of kilter <idiom> دربالانس خوبی نبودن
out of step <idiom> دریک گام نبودن
dishonour قابل پرداخت نبودن
no cigar <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
to be left in disbelief <idiom> قابل فهم نبودن
dishonoring قابل پرداخت نبودن
misbeseem نیامدن به نبودن برای
no great shakes <idiom> حدوسط ،مهم نبودن
dishonours قابل پرداخت نبودن
[be] no chicken دیگر جوان نبودن
dishonouring قابل پرداخت نبودن
dishonoured قابل پرداخت نبودن
inapprehensibility قابل درک نبودن
dishonors قابل پرداخت نبودن
unanswered همردیف نبودن حریف
let the chips fall where they may <idiom> نگران نتیجه یک کشف نبودن
differ شبیه چیز دیگر نبودن
to have no say [in that matter] پاسخگو نبودن [در این قضیه]
not my cup of tea <idiom> باب طبع کسی نبودن
sell out <idiom> صادق نبودن ،فرختن راز
throw together <idiom> عجله داشتن ومراقب نبودن
goof off <idiom> کار نکردن یاجدی نبودن
run-of-the-mill برجسته نبودن در جنس متوسط
misbecome زیبنده نبودن ناجوربودن برای
inexpressiveness زیان دار نبودن گنگی
forlackof shoes بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
acatamathesia قادر بدرک سخن نبودن
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
indulge مخالف نبودن رها ساختن
indulged مخالف نبودن رها ساختن
indulges مخالف نبودن رها ساختن
indulging مخالف نبودن رها ساختن
fluctuate ثابت نبودن موج زدن
fluctuated ثابت نبودن موج زدن
run of the mill برجسته نبودن در جنس متوسط
mismatch متناسب نبودن ناجور بودن
differing شبیه چیز دیگر نبودن
fluctuates ثابت نبودن موج زدن
differed شبیه چیز دیگر نبودن
miscast برای نقش خودمناسب نبودن
differs شبیه چیز دیگر نبودن
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
to sit heavy on the stomach گوارا نبودن دیر هضم بودن
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
bark is worse than one's bite <idiom> به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
stand pat <idiom> ازموقعیت راضی بودن وخواستار تغییرات نبودن
drown out <idiom> سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
don't give up the day job <idiom> [در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
to go easy on somebody [something] خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
disclaimer عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimers عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
heir presumptive وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر
presumption hominis قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com