Dictiornary-Farsi | خوش بیان چاپلوس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
smooth tongued	خوش بیان چاپلوس


Other Matches

to speak [things indicating something]	بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warn	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
blandisher	چاپلوس
sycophantic	چاپلوس
subservient	چاپلوس
blandishment	چاپلوس
smarmy	چاپلوس
flatterer	چاپلوس
obsequious	چاپلوس
toady	چاپلوس
bootlick	چاپلوس
fawner	چاپلوس
stooge	آدم چاپلوس
doormat	آدم چاپلوس
cat's paw	آدم چاپلوس
puppet	آدم چاپلوس
minion	آدم چاپلوس
lickspittle	آدم چاپلوس
fawner	آدم چاپلوس
toady	آدم چاپلوس
brown-noser	آدم چاپلوس
bootlicker	آدم چاپلوس
yes-man	آدم چاپلوس
sycophants	ادم چاپلوس
arse-licker	آدم چاپلوس
suck-up	آدم چاپلوس
footlicker	ادم چاپلوس
kiss-ass [American E]	آدم چاپلوس
ass-kisser [American E]	آدم چاپلوس
sycophant	ادم چاپلوس
servile	شایسته نوکران چاپلوس
insinuator	چاپلوس اشاره کننده
spaniels	سگ پشمالو واویخته گوش ادم چاپلوس
spaniel	سگ پشمالو واویخته گوش ادم چاپلوس
A yes – man . A sycophant .	آدم بله قربان گه ( چاپلوس یا مطیع )
minion	شخص یا جانور سوگلی نوکریا وابسته چاپلوس معشوق
minions	شخص یا جانور سوگلی نوکریا وابسته چاپلوس معشوق
negative true logic	سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rhetoric	علم معانی بیان معانی بیان
expositions	بیان
quotation	بیان
declarations	بیان
declaration	بیان
dit	بیان
say so	بیان
dite	بیان
say so	حق بیان
expressions	بیان
explication	بیان
say-so	بیان
say-so	حق بیان
experssion	بیان
quotations	بیان
rhetorically	بیان
explanations	بیان
locution	بیان
wording	بیان
pronunciation	بیان
pronunciations	بیان
recitation	بیان
recitations	بیان
explanation	بیان
exposition	بیان
averment	بیان
expression	بیان
interpretation	بیان
interpretations	بیان
locutions	بیان
statement	بیان
word choice	بیان
verbiage [American English]	بیان
diction	بیان
choice of words	بیان
wording	بیان
diction	بیان
statements	بیان
tells	بیان کردن
telling-off	بیان کردن
anticlimax	بیان قهقرایی
anticlimaxes	بیان قهقرایی
impart	بیان کردن
tell	بیان کردن
imparted	بیان کردن
imparting	بیان کردن
imparts	بیان کردن
termed <adj.> <past-p.>	بیان شده
stated <adj.> <past-p.>	بیان شده
named <adj.> <past-p.>	بیان شده
mentioned <adj.> <past-p.>	بیان شده
account	بیان علت
self-expression	بیان حال
say	بیان کردن
says	بیان کردن
simply stated	به بیان کوتاه
eloquence	علم بیان
paradox	بیان مغایر
frame	بیان کردن
formulation	بیان ریاضی
sweet root	شیرین بیان
to set forth	بیان کردن
dictograph	بیان نگار
declaratory	متضمن بیان
verbalization	بیان شفاهی
enunciative	بیان کننده
stater	بیان کننده
inexpressibility	بیان ناپذیری
licorice	شیرین بیان
fair spoken	خوش بیان
set forth	بیان کردن
expressible	به بیان درامدنی
expounder	بیان کننده
set out	بیان کردن
expessible	قابل بیان
mouths	مدخل بیان
mouthing	مدخل بیان
mouthed	مدخل بیان
mouth	مدخل بیان
presentment	بیان حضور
fluidity	روانی بیان
fluidity	سلاست بیان
verbalization	بیان کلامی
utter	بیان کردن
voice	بیان کردن
appositive	عطف بیان
lip	سخن بیان
restatements	بیان مجدد
restatement	بیان مجدد
freedom of experssion	ازادی بیان
expressed	بیان یا شرح
expresses	بیان یا شرح
numbers	بیان کیفیت
number	بیان کیفیت
intonations	بیان با الحان
shibboleths	بیان رایج
shibboleth	بیان رایج
paradoxes	بیان مغایر
remarks	افهار بیان
remarking	افهار بیان
remarked	افهار بیان
expressing	بیان یا شرح
apposition	عطف بیان
statements	بیان وضعیت
diction	طرز بیان
said	بیان شده
intonation	بیان با الحان
remark	افهار بیان
liquorice	شیرین بیان
statement	بیان وضعیت
express	بیان یا شرح
above-quoted <adj.>	بیان شده در بالا
restating	مجددا بیان کردن
anticlimax	بیان قهقرایی نمودن
anticlimaxes	بیان قهقرایی نمودن
come out with <idiom>	بیان کردن ،گفتن
abovementioned <adj.>	بیان شده در بالا
sound off <idiom>	عقاید را بیان کردن
inexpressible	نا گفتنی غیرقابل بیان
above-mentioned <adj.>	بیان شده در بالا
euphuism	بیان مطنطن لفافی
enunciator	بیان کننده اداکننده
restate	مجددا بیان کردن
restated	مجددا بیان کردن
rhetoricians	اموزگار معانی بیان
restates	مجددا بیان کردن
rhetorician	اموزگار معانی بیان
quantified	چندی بیان کردن
quantifies	چندی بیان کردن
worded	بالغات بیان کردن
expresses	بیان کردن اداکردن
causal	بیان کننده علت
expressed	بیان کردن اداکردن
expressing	بیان کردن اداکردن
express	بیان کردن اداکردن
academic freedom	آزادی عمل و بیان
k	نشانه بیان یک هزار
polarity	بیان جهت جریان یک شی
word	بالغات بیان کردن
quantify	چندی بیان کردن
quantifying	چندی بیان کردن
bubble	بیان کردن حباب
bubbled	بیان کردن حباب
bubbles	بیان کردن حباب
bubbling	بیان کردن حباب
anticlimactic	مربوط به بیان قهقرایی
polarities	بیان جهت جریان یک شی
below-mentioned <adj.>	بیان شده در پایین
misstate	درست بیان نردن
run on	بتفصیل بیان کردن
sound off	ازادانه بیان کردن
inenarrable	غیر قابل بیان
last word	بیان یا رفتار قاطع
undermentioned <adj.>	بیان شده در پایین
riddle	تفسیریا بیان کردن
riddles	تفسیریا بیان کردن
mentioned below [often postpos.] <adj.>	بیان شده در پایین
word picture	بیان یا شرح روشن
obiter dictum	بیان ضمنی و تصادفی
detail	یات را بیان کردن