Dictiornary-Farsi | خیال رفتن ندارد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
he hasno notion of going	خیال رفتن ندارد


Other Matches

his intentions are good	خیال بدی ندارد
he hasno notion of going	سر رفتن ندارد
he hasno notion of going	میل رفتن ندارد
there is no p of his going	رفتن وی هیچ امکان ندارد
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.	معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none	دومی ندارد بالادست ندارد
pussyfoot	دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step	رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go	چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
mouch	راه رفتن دولادولاراه رفتن
carefree	بی خیال
hallucinations	خیال
fictions	خیال
fanciest	خیال
fiction	خیال
fancy	خیال
fancying	خیال
notion	خیال
phantoms	خیال
phantom	خیال
get off	بی خیال شدن
hallucination	خیال
conceptualization	خیال
wraiths	خیال
freewheeling	بی خیال
phantasy	خیال
phantasma	خیال
plan	خیال
plans	خیال
design	خیال
designs	خیال
inapprehensive	بی خیال
intention	خیال
idealogy	خیال
notions	خیال
fata morgana	خیال
fantasm	خیال
doubleganger	خیال
whims	خیال
wraith	خیال
intentions	خیال
fancies	خیال
ideology	خیال
humoring	خیال
humours	خیال
dump	خیال
figments	خیال
figment	خیال
humored	خیال
fantasies	خیال
notional	خیال
apparitions	خیال
apparition	خیال
fantasy	خیال
humoured	خیال
humors	خیال
fancied	خیال
whim	خیال
spectrum	خیال
minds	خیال
humour	خیال
humouring	خیال
minding	خیال
ideologies	خیال
mind	خیال
visions	خیال تصور
daydreamed	خیال باطل
daydreaming	خیال باطل
think	خیال کردن
thinks	خیال کردن
maya	خواب و خیال
ideas	فکر خیال
vision	خیال تصور
idea	فکر خیال
daydreams	خیال باطل
thoughts	افکار خیال
puzzleheaded	اشفته خیال
whim wham	خیال وسواس
deems	خیال کردن
ghosts	جان خیال
ghost	جان خیال
deeming	خیال کردن
harebrained	بیفکرو خیال
wool-gathering	خواب و خیال
starry-eyed	خیال اندیش
autism	خیال پرستی
deemed	خیال کردن
daydream	خیال باطل
idealism	خیال اندیشی
thought	افکار خیال
revery	خیال واهی
revery	خیال خام
scatter brained	پریشان خیال
deem	خیال کردن
specter	خیال وفکر
fanciers	خیال باز
fanciers	خیال باف
fancier	خیال باز
fancier	خیال باف
supposable	خیال کردن
ideation	خیال اندیشی
ideate	خیال کردن
Utopias	وهم و خیال
abstractionism	خیال بافی
an absurd notion	خیال بیهوده
absent-mindedly	پریشان خیال
absent-minded	پریشان خیال
absent minded	پریشان خیال
imaginary	وهمی خیال
chimaera	خیال واهی
cloud castle	خیال خام
abstractedly	با پریشانی خیال
absentminded	پریشان خیال
impressions	عقیده خیال
Utopia	وهم و خیال
chimera	خیال واهی
chimeras	خیال واهی
spectres	خیال وفکر
specters	خیال وفکر
uneasy	پریشان خیال
uneasily	پریشان خیال
impression	عقیده خیال
reveries	خیال خام
reveries	خیال واهی
fancy free	عاری از خیال
he thought	خیال می کرد
high flying	بلند خیال
high flying	خیال پرور
humor	خیال مزاح
i intend to stay here	خیال دارم که ...
starry-eyed	خیال پرور
starry eyed	خیال پرور
he changed his mind	از ان خیال منصرف شد
abstracted	پریشان خیال
spectre	خیال وفکر
reverie	خیال خام
day dreaming	خیال پروری
daydreamer	خیال باف
reverie	خیال واهی
far away	پریشان خیال
forced fantasy	خیال فراخوانده
futurism	خیال پرستی
going to	خیال داشتن
starry eyed	خیال اندیش
absent-minded <idiom>	فراموش خیال
absent	پریشان خیال
flights of fancy	بال خیال
sitting duck <idiom>	بی خیال نشستن
imaginative <adj.>	خیال آفرین
fantasised	به خواب و خیال فرورفتن
cloud-cuckoo-land	سرزمین خواب و خیال
gawk	بی خیال نگاه کردن
gawked	بی خیال نگاه کردن
fantasises	به خواب و خیال فرورفتن
fantasising	به خواب و خیال فرورفتن
fantasize	به خواب و خیال فرورفتن
fantasized	به خواب و خیال فرورفتن
fantasizes	به خواب و خیال فرورفتن
fantasizing	به خواب و خیال فرورفتن
i gave up the idea	از ان خیال منصرف شدم
envisioned	خیال بافی کردن
gawking	بی خیال نگاه کردن
incogitant	بی خیال فارغ البال
gawks	بی خیال نگاه کردن
illusions	خیال باطل وهم
illusion	خیال باطل وهم
intends	خیال داشتن فهمیدن
intending	خیال داشتن فهمیدن
intend	خیال داشتن فهمیدن
quixote	ادم خیال پرست
phantasm	حاصل خیال ووهم
to space out	پریشان خیال شدن
envisions	خیال بافی کردن
envisioning	خیال بافی کردن
envision	خیال بافی کردن
irreflexive	بی خیال بدون بازتاب
daydreamed	خیال باطل کردن
daydreaming	خیال باطل کردن
simulacrum	صورت خیالی خیال
dreamer	ادم خیال باف
With an easy mind (conscience).	با خیال (وجدان ) راحت
cloud land	عالم خیال یافرض
daydream	خیال باطل کردن
dreamers	ادم خیال باف
daydreams	خیال باطل کردن
With peace of mind.	با آرامش خیال وخاطر
bovarism	در هم امیزی خیال و واقعیت
undesigning	ساده صاف وساده بی خیال
It lookes like rain.	هوا خیال باریدن دارد
He fabcies himself as a writer (author).	به خیال خودش نویسنده است
To set someones mind at ease.	خیال کسی را راحت کردن
iam inclined to think	متمایلم باینکه خیال کنم
to form a notion	اندیشه کردن خیال بستن
autistic	وابسته به خیال پرستی توهمی
it look like rain	گویا خیال باریدن دارد
I am thinding of going to Europe.	خیال دارم به اروپ؟ بروم
to be under the i. ihat...	براین عقیده یا خیال بودن
to d. a way one's time	وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
idealism	خیال پرستی مسلک اصالت تصور