English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 222 (33 milliseconds)
English Persian
deem خیال کردن
deemed خیال کردن
deeming خیال کردن
deems خیال کردن
think خیال کردن
thinks خیال کردن
ideate خیال کردن
supposable خیال کردن
Search result with all words
daydream خیال باطل کردن
daydreamed خیال باطل کردن
daydreaming خیال باطل کردن
daydreams خیال باطل کردن
gawk بی خیال نگاه کردن
gawked بی خیال نگاه کردن
gawking بی خیال نگاه کردن
gawks بی خیال نگاه کردن
envision خیال بافی کردن
envisioned خیال بافی کردن
envisioning خیال بافی کردن
envisions خیال بافی کردن
to form a notion اندیشه کردن خیال بستن
To set someones mind at ease. خیال کسی را راحت کردن
Other Matches
humouring خیال
humoured خیال
idealogy خیال
notions خیال
apparition خیال
apparitions خیال
humoring خیال
wraiths خیال
figment خیال
humors خیال
humour خیال
figments خیال
phantoms خیال
hallucination خیال
notional خیال
inapprehensive بی خیال
fancying خیال
minds خیال
minding خیال
doubleganger خیال
mind خیال
fancy خیال
hallucinations خیال
humours خیال
fancied خیال
fancies خیال
carefree بی خیال
fanciest خیال
fantasies خیال
phantasma خیال
whims خیال
spectrum خیال
fantasy خیال
ideology خیال
fiction خیال
fictions خیال
get off بی خیال شدن
phantasy خیال
plan خیال
plans خیال
phantom خیال
fata morgana خیال
fantasm خیال
ideologies خیال
notion خیال
intention خیال
design خیال
wraith خیال
designs خیال
conceptualization خیال
whim خیال
freewheeling بی خیال
intentions خیال
dump خیال
humored خیال
idea فکر خیال
revery خیال خام
autism خیال پرستی
abstractionism خیال بافی
Utopias وهم و خیال
absentminded پریشان خیال
absent پریشان خیال
absent-minded <idiom> فراموش خیال
chimeras خیال واهی
chimera خیال واهی
an absurd notion خیال بیهوده
flights of fancy بال خیال
maya خواب و خیال
ideas فکر خیال
Utopia وهم و خیال
abstractedly با پریشانی خیال
daydreaming خیال باطل
vision خیال تصور
thoughts افکار خیال
revery خیال واهی
abstracted پریشان خیال
daydreamed خیال باطل
forced fantasy خیال فراخوانده
day dreaming خیال پروری
visions خیال تصور
sitting duck <idiom> بی خیال نشستن
impressions عقیده خیال
futurism خیال پرستی
far away پریشان خیال
scatter brained پریشان خیال
daydream خیال باطل
idealism خیال اندیشی
thought افکار خیال
daydreams خیال باطل
daydreamer خیال باف
he thought خیال می کرد
harebrained بیفکرو خیال
spectres خیال وفکر
high flying خیال پرور
high flying بلند خیال
absent-mindedly پریشان خیال
starry-eyed خیال پرور
starry-eyed خیال اندیش
ghosts جان خیال
ghost جان خیال
starry eyed خیال اندیش
specter خیال وفکر
absent-minded پریشان خیال
absent minded پریشان خیال
humor خیال مزاح
imaginative <adj.> خیال آفرین
fancy free عاری از خیال
ideation خیال اندیشی
whim wham خیال وسواس
specters خیال وفکر
spectre خیال وفکر
wool-gathering خواب و خیال
puzzleheaded اشفته خیال
reveries خیال خام
reveries خیال واهی
uneasy پریشان خیال
imaginary وهمی خیال
impression عقیده خیال
uneasily پریشان خیال
chimaera خیال واهی
going to خیال داشتن
fancier خیال باف
fancier خیال باز
fanciers خیال باف
fanciers خیال باز
cloud castle خیال خام
i intend to stay here خیال دارم که ...
starry eyed خیال پرور
he changed his mind از ان خیال منصرف شد
reverie خیال خام
reverie خیال واهی
cloud land عالم خیال یافرض
fantasises به خواب و خیال فرورفتن
fantasising به خواب و خیال فرورفتن
fantasizing به خواب و خیال فرورفتن
fantasized به خواب و خیال فرورفتن
fantasize به خواب و خیال فرورفتن
to space out پریشان خیال شدن
cloud-cuckoo-land سرزمین خواب و خیال
simulacrum صورت خیالی خیال
irreflexive بی خیال بدون بازتاب
he hasno notion of going خیال رفتن ندارد
phantasm حاصل خیال ووهم
fantasizes به خواب و خیال فرورفتن
dreamer ادم خیال باف
fantasised به خواب و خیال فرورفتن
dreamers ادم خیال باف
his intentions are good خیال بدی ندارد
illusions خیال باطل وهم
illusion خیال باطل وهم
quixote ادم خیال پرست
intend خیال داشتن فهمیدن
intends خیال داشتن فهمیدن
incogitant بی خیال فارغ البال
intending خیال داشتن فهمیدن
bovarism در هم امیزی خیال و واقعیت
With peace of mind. با آرامش خیال وخاطر
i gave up the idea از ان خیال منصرف شدم
With an easy mind (conscience). با خیال (وجدان ) راحت
He fabcies himself as a writer (author). به خیال خودش نویسنده است
I am thinding of going to Europe. خیال دارم به اروپ؟ بروم
It lookes like rain. هوا خیال باریدن دارد
it look like rain گویا خیال باریدن دارد
autistic وابسته به خیال پرستی توهمی
to be under the i. ihat... براین عقیده یا خیال بودن
undesigning ساده صاف وساده بی خیال
iam inclined to think متمایلم باینکه خیال کنم
schmaltzy موسیقی یااثرهنری خیال انگیز ورویایی
schmaltz موسیقی یااثرهنری خیال انگیز ورویایی
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
I intend to buy a car . خیال دارم یک ماشین ( اتوموبیل ) بخرم
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
featherbrain ادم حواس پرت پریشان خیال
idealism خیال پرستی مسلک اصالت تصور
I feel relieved because of that issue! خیال من را از این بابت راحت کردی!
schmalz موسیقی یااثر هنری خیال انگیزورویایی
curlicue چین وشکن یا پیچ وتاب خیال انگیز
i intend my son for the bar خیال دارم پسرم را بگذارم وکالت کند
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
my fancy plays round that idea خیال من همواره در پیرامون این موضوع سیر میکند
schizothymia جنون همراه با خیال پرستی ومالیخولیا شبیه جنون جوانی
an absurd notion خیال باطل عقیده باطل
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com