Dictiornary-Farsi | خیانت بزرگ | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
high treason	خیانت بزرگ


Other Matches

treasonable	خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
treasonoius	خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania	مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
fossil	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
macropterous	دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
big game	صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
museum piece	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
betrayment	خیانت
punic faith	خیانت
dishonesty	خیانت
treason	خیانت
felonies	خیانت
treachery	خیانت
falsity	خیانت
rat	خیانت
untruths	خیانت
untruth	خیانت
untruthful	خیانت
felony	خیانت
perfidy	خیانت
traitorousness	خیانت
punic f.	خیانت
betrayal	خیانت
false heartedness	خیانت
falseness	خیانت
infidelities	خیانت
faithlessness	خیانت
insidiousness	خیانت
infidelity	خیانت
disloyaty	خیانت
betrayals	خیانت
treacherousness	خیانت کاری
barratry	خیانت در امانت
abuse of confidence	خیانت در امانت
perfidiousness	خیانت کاری
perfidiously	ازروی خیانت
guile	خیانت دورویی
breach of trust	خیانت در امانت
to play false	خیانت کردن
betray	خیانت کردن به
false hearted	خیانت امیز
betraying	خیانت کردن به
betrays	خیانت کردن به
betrayed	خیانت کردن به
treason	خیانت به کشور
foully	ازراه خیانت
treacherous	خیانت امیز
two-faced <idiom>	ناسپاس ،خیانت
traitorous	خیانت امیز
felonious	خیانت امیز
malversation	خیانت در امانت
malice a	خیانت عمدی
conspiracies	نقشه خیانت امیز
stab someone in the back <idiom>	خیانت کردن به کسی
lese majesty	خیانت علیه حکومت
prevarication	خیانت وکیل به موکل
conspiracy	نقشه خیانت امیز
guile	تلبیس تدلیس خیانت
lese majeste	خیانت علیه حکومت
disloyalty	خیانت نمک بحرامی
sell to pass	خیانت به مرام دسته خودکردن
sell the pass	خیانت به مرام دسته خودکردن
judns be trayed jesus	یهودابه مسیح خیانت کرد
sell-out	یکجا فروختن خیانت کردن
sell out	یکجا فروختن خیانت کردن
conspiring	درنقشه خیانت شرکت کردن
conspires	درنقشه خیانت شرکت کردن
conspired	درنقشه خیانت شرکت کردن
conspire	درنقشه خیانت شرکت کردن
sell-outs	یکجا فروختن خیانت کردن
belies	دروغ دراوردن خیانت کردن
belying	دروغ دراوردن خیانت کردن
belied	دروغ دراوردن خیانت کردن
belie	دروغ دراوردن خیانت کردن
sedition	خیانت در حفظ اسرار نظامی
so large	چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam	مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparent	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
This is treason, pure and simple.	خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
belies	خیانت کردن به عوضی نشان دادن
to swear tre sonagainstany one	سوگند برای خیانت بکسی خوردن
belie	خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belied	خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belying	خیانت کردن به عوضی نشان دادن
lese majesty	خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
lese majeste	خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
cray	نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
bill of attainder	لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
double-cross	دورویی کردن خیانت کردن
double-crossed	دورویی کردن خیانت کردن
double-crosses	دورویی کردن خیانت کردن
double-crossing	دورویی کردن خیانت کردن
double cross	دورویی کردن خیانت کردن
attainder	سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
gate	در بزرگ
immane	بزرگ
headmen	بزرگ
canis majoris	سگ بزرگ
vasty	بزرگ
stour	بزرگ
canis major	سگ بزرگ
massive	بزرگ
massively	بزرگ
headman	بزرگ
spanking	بزرگ
full bottomed	بزرگ
spankings	بزرگ
gates	در بزرگ
magacephalic	بزرگ سر
bulkier	بزرگ
smaller	بزرگ نه
small	بزرگ نه
macrocephalic	بزرگ سر
macro	بزرگ
mightier	بزرگ
mightiest	بزرگ
mighty	بزرگ
extensive	بزرگ
swith	بزرگ
jumbos	بزرگ
jumbo	بزرگ
decuman	بزرگ
doyennes	زن بزرگ
smallest	بزرگ نه
bulkiest	بزرگ
large sized	بزرگ
bulky	بزرگ
king size	بزرگ
considerably large	بس بزرگ
dignified	بزرگ
egregious	بزرگ
large sized a	بزرگ
of a large size	بزرگ
adult	بزرگ
adults	بزرگ
eminent	بزرگ
grossed	بزرگ
propylon	در بزرگ
extra	بزرگ
walloping	بزرگ
extra-	بزرگ
extras	بزرگ
highs	بزرگ
nonus	بزرگ
highest	بزرگ
high	بزرگ
biggest	بزرگ
bigger	بزرگ
graves	بزرگ
bandog	سگ بزرگ
grave	بزرگ
long ton	تن بزرگ
grosser	بزرگ
voluminous	بزرگ
gross	بزرگ
grosses	بزرگ
paternal grandmother	نه نه بزرگ
grossest	بزرگ
majuscule	بزرگ
grossing	بزرگ
majoring	بزرگ
vast	بزرگ
majored	بزرگ
major	بزرگ
majuscular	بزرگ
great	بزرگ
large	بزرگ
megapod	بزرگ پا
larger	بزرگ
enormous	بزرگ
majestic	بزرگ
largest	بزرگ
great-	بزرگ
hugeous	بزرگ
wallopings	بزرگ
doyenne	زن بزرگ
gravest	بزرگ
greatest	بزرگ
swingeing	بزرگ
big	بزرگ
dilate	بزرگ کردن
hunk	تکه بزرگ
grander	بزرگ مهم
grand	بزرگ مهم
dilates	بزرگ کردن
dilating	بزرگ کردن
maximising	بزرگ کردن
store	مغازه بزرگ
maximizing	بزرگ کردن
long boat	کرجی بزرگ
swell	بزرگ شدن
lives of great men	مردمان بزرگ
maximize	بزرگ کردن
tankard	ابخوری بزرگ
maximized	بزرگ کردن
tankards	ابخوری بزرگ
storing	مغازه بزرگ
maximises	بزرگ کردن