English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 54 (5 milliseconds)
English Persian
public spiritedness خیرخواهی عموم
Other Matches
Omnibenevolence خیرخواهی نامحدود
charitableness خیرخواهی صدقه بخشی
religion of humanity دین خیرخواهی نژادانسان
philanthropize خیرخواهی برای نوع بشرکردن
universal applause عموم
public عموم
publicly در نظر عموم
the public عموم مردم
coram popula درپیش عموم
publicizing به اطلاع عموم رساندن
commonable قابل استفاده عموم
publicizes به اطلاع عموم رساندن
publicized به اطلاع عموم رساندن
publicize به اطلاع عموم رساندن
publicising به اطلاع عموم رساندن
publicises به اطلاع عموم رساندن
publicised به اطلاع عموم رساندن
open to the public واضح درنظر عموم
By common consent. به تصدیق همه ( عموم )
publitize به اطلاع عموم رساندن
publicly useful سودمند برای عموم
notify the public به اطلاع عموم رساندن
for the public good برای خیر عموم
to burst upon the view ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
discommon ازدسترس عموم بیرون اوردن
common goods کالای مورد نیاز عموم
forums بازار محل اجتماع عموم
forum بازار محل اجتماع عموم
domains اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
the public are hereby notified بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
paradoxes عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
paradox عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
common user supplies کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
common user items کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
domain اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
cry up نزد عموم ارج ومنزلت یافتن زیاد ستودن
proprietary company شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
eminent domain قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
debutant نوازنده یا ناطقی که برای نخستین بار در جلو عموم فاهر میشود
public سرویس ارسال داده برای عموم . مثل سیستم تلفن اصلی در یک کشور
deodand چیزیکه دولت برای استفاده عموم ضبط میکردزیرامایه مرگ کسی شده
libraries کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
library کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
limelight قسمتی ازصحنه نمایش که بوسیله نورافکن روشن شده باشد محل موردتوجه وتماشای عموم
common carrier شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
chalks مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalking مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalked مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalk مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
dediction of way هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com