English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
It is quite likely that …. خیلی احتمال می رود که …
Search result with all words
In all probability. Very likely. به احتمال خیلی قوی ( قریب به یقین )
Other Matches
poisson distribution این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling خیلی تند خیلی خوب
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
likelihoood احتمال
possibilities احتمال
possibility احتمال
expectancy احتمال
probability احتمال
liability احتمال
like lihood احتمال
liabilities احتمال
chanced احتمال
chances احتمال
chancing احتمال
verisimilitude احتمال
chance احتمال
presumption احتمال
presumptions احتمال
eventualities احتمال
aptness احتمال
eventuality احتمال
expectance احتمال
likelihood احتمال
contingency احتمال
contingencies احتمال
suppositions احتمال
supposition احتمال
presumedly احتمال میرود
probability analysis احتمال کاوی
probabilism احتمال گرایی
presumption of fraud احتمال تقلب
mathematical probability احتمال ریاضی
on the chance of نظر به احتمال
experimental probability احتمال ازمایشی
stand a chance <idiom> احتمال داشتن
contingency احتمال وقوع
contingencies احتمال وقوع
improbability عدم احتمال
inverisimilitude عدم احتمال
risks احتمال زیان
risking احتمال زیان
risked احتمال زیان
risk احتمال زیان
compound probability احتمال مرکب
probability of ionization احتمال یونش
conditional probability احتمال مشروط
moral certainty احتمال قوی
There is a 50-50 chance. احتمال 50-50است
kill probability احتمال کشندگی
experimental probability احتمال تجربی
probability curve منحنی احتمال
probability theory نظریه احتمال
probability ratio بهر احتمال
probability of kill احتمال انهدام
odds احتمال ووقوع
transition probability احتمال جهش
transition probability احتمال انتقال
probability of detection احتمال اکتشاف
probability of collision احتمال برخورد
statistical weight احتمال ترمودینامیکی
unlikelihood عدم احتمال
probability distribution توزیع احتمال
probability factor ضریب احتمال
probability of detection احتمال کشف
the probability is احتمال میرود
the probability is احتمال دارد
probability function تابع احتمال
emergencies خیلی خیلی فوری
emergency خیلی خیلی فوری
risking احتمال زیان و ضرر
probability density چگالی احتمال [ریاضی]
likelihood احتمال کلی دارد
balances احتمال رویداد خطا
look for <idiom> با احتمال فکر کردن
maximum liklihood method روش حداکثر احتمال
in all probability احتمال کلی میرود
maximum probility detection تعیین احتمال حداکثر
risk احتمال زیان و ضرر
in all like احتمال کلی دارد
kill probability احتمال واردکردن تلفات
risked احتمال زیان یاخطر
risk احتمال زیان یاخطر
risks احتمال زیان و ضرر
it is beyond recall احتمال لغوشدن ندارد
risking احتمال زیان یاخطر
risks احتمال زیان یاخطر
balance احتمال رویداد خطا
risked احتمال زیان و ضرر
normal probability curve منحنی بهنجار احتمال
damage threat احتمال تولید خسارت
radial probability distribution توزیع احتمال شعاعی
probability density function تابع چگالی احتمال
probability of kill احتمال از بین رفتن
angular probability distribution توزیع زاویهای احتمال
worst-case بدترین وضع یا احتمال
odds-on دارای احتمال بیش از 5 درصد
it is p that he did not go احتمال داردنرفته باشد دورنیست که
risk احتمال خطر ریسک کردن
damage threat منطقه احتمال تولید خسارت
risked احتمال خطر ریسک کردن
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
the odds are that he will doit احتمال دارد که انکار را بکند
single shot hit probability احتمال اصابت یک گلوله به هدف
risking احتمال خطر ریسک کردن
risks احتمال خطر ریسک کردن
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
central tendency احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
it may be presumed that احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
presumed مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presume مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumes مسلم دانستن احتمال کلی دادن
shoo in کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
i p that they are both gone احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
long shot شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
The chances of a soloution are bleak. احتمال وجود راه حلی بسیار ضعیف است
characteristic strength مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
error handling به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
long shot شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
anti knock ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
cruelty در CLعبارت است از سوء رفتار یکی از زوجین با دیگری به نحوی که احتمال منجر شدن ان به صدمات بدنی
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
the story is probale این داستان راست مینماید این حکایت احتمال داردراست باشد
characteristic actuation probability احتمال مسلح شدن مین توسط مین جمع کن
dud probability درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
hartley بیت و یا احتمال یک وضعیت از بین ده وضعیت معادل
probability factor ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
many خیلی
very little خیلی کم
dammit خیلی
dumpiness خیلی
highly خیلی
for long خیلی
ten خیلی
to a large extent خیلی
copious خیلی
far and away خیلی
damn خیلی
very خیلی
routh خیلی
abysmal <adj.> خیلی بد
villainous خیلی بد
in large quantities خیلی خیلی
not a few خیلی ها
far off خیلی دور
(a) snap <idiom> خیلی ساده
toploftiness خیلی متکبر
oftentimes خیلی اوقات
rotundily چاقی خیلی
to spread like wildfire خیلی زودمنتشرشدن
raff خیلی زیاد
much worse خیلی بدتر
giantess زن خیلی قدبلند
much was said خیلی حرفهازده شد
far and away خیلی دور
ritzy خیلی شیک
bone dry خیلی خشک
to pieces <idiom> خیلی زیاده
too bad <idiom> خیلی بد ،غم انگیز
primely خیلی خوب
lily white خیلی سفید
number one خیلی خوب
pixilated خیلی حساس
dead slow خیلی اهسته
pianissmo خیلی نرم
tickled pink <idiom> خیلی شادوخوشحال
ultraconservative خیلی محتاط
overstrung خیلی حساس
skin and bones <idiom> خیلی لاغر
hand and glove خیلی صمیمی
hand and glove خیلی نزدیک
skinless خیلی حساس
iam in bad خیلی محتاجم
get up the nerve <idiom> خیلی شلوغ
precisian خیلی دقیق
span new خیلی تازه
(go over with a) fine-toothed comb <idiom> خیلی بادقت
in no time خیلی زود
thank you very much خیلی متشکرم
swith خیلی عظیم
immensurable خیلی قدیم
very light خیلی سبک
flying high <idiom> خیلی شادوشنگول
superrabundant خیلی زیاد
He is a loose card . خیلی ول است
I had an awful time . به من خیلی بد گذشت
hand in glove خیلی صمیمی
hand in glove خیلی نزدیک
sappy خیلی احساساتی
She is very pretentious. خیلی ادعادارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com