English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
do the trick <idiom> خیلی خوب کارکردن
Other Matches
to work with a will بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling خیلی تند خیلی خوب
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
act کارکردن
inactivate بی کارکردن
worked کارکردن
go کارکردن
to pull together با هم کارکردن
goes کارکردن
acted کارکردن
work کارکردن
to work cheap بامزدکم کارکردن
collaborates باهم کارکردن
collaborating باهم کارکردن
to paddle one's own canoe مسقلانه کارکردن
upping اجرا یا کارکردن
collaborate باهم کارکردن
collaborated باهم کارکردن
to pull a lone oar تنها کارکردن
speed سریع کارکردن
speeding سریع کارکردن
speeds سریع کارکردن
operation کارکردن با یک وسیله
upped اجرا یا کارکردن
up اجرا یا کارکردن
to act jointly باهم کارکردن
fags سخت کارکردن
overwork زیاد کارکردن
overworked زیاد کارکردن
toa for a job or position درخواست کارکردن
cooperate باهم کارکردن
overworking زیاد کارکردن
counterwork برخلاف کارکردن
overworks زیاد کارکردن
cowork باهم کارکردن
fag سخت کارکردن
slave سخت کارکردن
run کارکردن موتور
to work together باهم کارکردن
overlabour زیاد کارکردن
slaving سخت کارکردن
runs کارکردن موتور
slaves سخت کارکردن
slaved سخت کارکردن
emergency خیلی خیلی فوری
emergencies خیلی خیلی فوری
qualified for work شایسته یاقابل کارکردن
to peg a way at some work پیوسته درسرچیزی کارکردن
moonlighted بطور قاچاقی کارکردن
moonlighting بطور قاچاقی کارکردن
moonlights بطور قاچاقی کارکردن
refits دوباره اماده کارکردن
refitted دوباره اماده کارکردن
refit دوباره اماده کارکردن
refitting دوباره اماده کارکردن
to act independently of others مستقلانه یا جداگانه کارکردن
moonlight بطور قاچاقی کارکردن
dejecta کارکردن مزاج مریض
fit to work اماده برای کارکردن
geared کردن اماده کارکردن
fit to work شایسته یاقابل کارکردن
geologize در زمین شناسی کارکردن
passages رویداد کارکردن مزاج
gears کردن اماده کارکردن
gear کردن اماده کارکردن
knuckle down <idiom> مشتاقانه شروع به کارکردن
passage رویداد کارکردن مزاج
functioned عمل کردن کارکردن
function عمل کردن کارکردن
functions عمل کردن کارکردن
automation بطور خودکار کارکردن
geometrize از روی قواعد هندسی کارکردن
To work like a beaver . مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
telecommuting عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
to work at a high pressure با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
frob کارکردن با دسته فرمان وماوس
to turn over واژگون کردن کارکردن دراوردن
drudge جان کندن بیمیلانه کارکردن
to work it <idiom> روی چیزیی کارکردن و حل کردن
grind اسیاب شدن سخت کارکردن
labourvi رنج بردن سخت کارکردن
grinds اسیاب شدن سخت کارکردن
drudges جان کندن بیمیلانه کارکردن
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
burns کارکردن موتور راکت طبق برنامه
burn کارکردن موتور راکت طبق برنامه
crack the whip <idiom> باعث سخت کارکردن شخصی شدن
To regain consciousness. to come to. امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
to do a lesson درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
dabbles سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
specification کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
dabbled سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
serials کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
serial کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
dabble سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
reliability توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
dabbling سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
wet weight وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
faults توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
reliability [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
to swear in با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
faulted توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
psychological moment موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
fault توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
failure safety [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
faults سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
fault سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faulted سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
verification بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
degradation اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
compatibility توانایی دونرم افزار یا سخت افزار برای کارکردن باهم
technical وسیله تکنیکی به کاربر برای شرح نحوه استفاده از نرم افزار یا سخت افزار یا علت عدم کارکردن آن
hierarchies روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
mechanizes با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
error خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
errors خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
villainous خیلی بد
dammit خیلی
for long خیلی
not a few خیلی ها
very little خیلی کم
in large quantities خیلی خیلی
very خیلی
many خیلی
ten خیلی
damn خیلی
copious خیلی
highly خیلی
to a large extent خیلی
abysmal <adj.> خیلی بد
routh خیلی
far and away خیلی
dumpiness خیلی
version نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
versions نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
He is a loose card . خیلی ول است
Nothing more, thanks. خیلی متشکرم.
not so hot <idiom> نه خیلی خوب
mad as a hornet <idiom> خیلی عصبانی
(as) old as the hills <idiom> خیلی قدیمی
in seventh heaven <idiom> خیلی خوشحال
flying high <idiom> خیلی شادوشنگول
Many thanks! خیلی ممنون!
(go over with a) fine-toothed comb <idiom> خیلی بادقت
get up the nerve <idiom> خیلی شلوغ
hit bottom <idiom> خیلی پست
far and away خیلی دور
hand and glove خیلی صمیمی
it is very easily done خیلی به اسانی
too tough خیلی سفت
in cold blood <idiom> خیلی خونسرد
too bad <idiom> خیلی بد ،غم انگیز
really sick خیلی محشر
senseful خیلی حساس
giantess زن خیلی قدبلند
hand in glove خیلی نزدیک
hand in glove خیلی صمیمی
hand and glove خیلی نزدیک
iam in bad خیلی محتاجم
really wicked خیلی محشر
in no time خیلی زود
far off خیلی دور
skin and bones <idiom> خیلی لاغر
immensurable خیلی قدیم
(a) snap <idiom> خیلی ساده
stentorian خیلی بلند
tickled pink <idiom> خیلی شادوخوشحال
I had an awful time . به من خیلی بد گذشت
to pieces <idiom> خیلی زیاده
ritzy خیلی شیک
once in the blue moon خیلی بندرت
to spread like wildfire خیلی زودمنتشرشدن
toploftiness خیلی متکبر
ultraconservative خیلی محتاط
pixilated خیلی حساس
pianissmo خیلی نرم
To take with a pinch of salt. خیلی جدی نگرفتن
overstrung خیلی حساس
thank you very much خیلی متشکرم
oftentimes خیلی اوقات
swith خیلی عظیم
superrabundant خیلی زیاد
subminiature خیلی کوچک
raff خیلی زیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com