Dictiornary-Farsi | خیلی خودمانی است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
His manners are free and easy.	خیلی خودمانی است


Other Matches

she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
pally	خودمانی
unihibit	خودمانی
hail fellow	خودمانی
intimating	خودمانی
intimate	خودمانی
intimated	خودمانی
homey	خودمانی
familiar	خودمانی
throwaway	خودمانی
intimates	خودمانی
familial	خویشاوندی خودمانی
coze	صحبت خودمانی
nicknames	نام خودمانی
nicknaming	نام خودمانی
folksy	دوستانه خودمانی
hobnobs	دوستانه خودمانی
homely	خودمانی وصمیمانه
nicknamed	نام خودمانی
nickname	نام خودمانی
hobnobbing	دوستانه خودمانی
familiarised	خودمانی کردن
familiarises	خودمانی کردن
familiarising	خودمانی کردن
familiarized	خودمانی کردن
familiarizes	خودمانی کردن
familiarizing	خودمانی کردن
tame	بیمزه خودمانی
tamed	بیمزه خودمانی
tamer	بیمزه خودمانی
tames	بیمزه خودمانی
tamest	بیمزه خودمانی
taming	بیمزه خودمانی
hobnob	دوستانه خودمانی
hobnobbed	دوستانه خودمانی
hypocoristic	تصغیری و خودمانی
nicknack	نام خودمانی
klatsch	اجتماع خودمانی
klatch	اجتماع خودمانی
pillow talk	صحبت خودمانی
natters	حرف خودمانی
nattering	حرف خودمانی
nattered	حرف خودمانی
natter	حرف خودمانی
familiarize	خودمانی کردن
sportswear	لباس خودمانی
insiders	خودی خودمانی
insider	خودی خودمانی
hypocorism	لقب خودمانی وبشروخی
dishabille	حالت خودمانی و بی رودربایستی
unihibited	بی قید وبند خودمانی
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
rattling	خیلی تند خیلی خوب
hypocorism	اصطلاح یا کلمه خودمانی وتصغیری
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergency	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
far and away	خیلی
many	خیلی
for long	خیلی
routh	خیلی
dumpiness	خیلی
to a large extent	خیلی
ten	خیلی
abysmal <adj.>	خیلی بد
very	خیلی
in large quantities	خیلی خیلی
very little	خیلی کم
copious	خیلی
highly	خیلی
dammit	خیلی
damn	خیلی
villainous	خیلی بد
not a few	خیلی ها
bone dry	خیلی خشک
cool <adj.>	خیلی خوب
awesome <adj.>	خیلی خوب
great <adj.>	خیلی خوب
infinitely	خیلی زیاد
exceeding	خیلی زیاد
extra-	بسیار خیلی
flying high <idiom>	خیلی شادوشنگول
iam in bad	خیلی محتاجم
highest	خیلی بزرگ
it is very easily done	خیلی به اسانی
very light	خیلی سبک
highs	خیلی بزرگ
often	خیلی اوقات
wicked <adj.>	خیلی خوب
in no time	خیلی زود
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
immensurable	خیلی قدیم
high	خیلی بزرگ
hit bottom <idiom>	خیلی پست
dead slow	خیلی اهسته
really wicked	خیلی محشر
really sick	خیلی محشر
He is a loose card .	خیلی ول است
corking	خیلی زیبا
open and shut	خیلی سهل
fortissimo	خیلی بلند
far and away	خیلی دور
hand in glove	خیلی نزدیک
hand in glove	خیلی صمیمی
hand and glove	خیلی نزدیک
hand and glove	خیلی صمیمی
extra	بسیار خیلی
number one	خیلی خوب
giantess	زن خیلی قدبلند
extras	بسیار خیلی
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
far off	خیلی دور
subminiature	خیلی کوچک
ritzy	خیلی شیک
glorious	خیلی خوب
raff	خیلی زیاد
swith	خیلی عظیم
primely	خیلی خوب
precisian	خیلی دقیق
pixilated	خیلی حساس
thank you very much	خیلی متشکرم
pianissmo	خیلی نرم
well	خیلی خوب
superrabundant	خیلی زیاد
rotundily	چاقی خیلی
very good	خیلی خوب
seldom	خیلی کم ندرتا
span new	خیلی تازه
raucous	خیلی نامرتب
goody goody	خیلی خوب
skinless	خیلی حساس
To take with a pinch of salt.	خیلی جدی نگرفتن
goody-goodies	خیلی خوب
senseful	خیلی حساس
sappy	خیلی احساساتی
goody-goody	خیلی خوب
overstrung	خیلی حساس
many people	خیلی اشخاص
many people	خیلی از مردم
lower most	خیلی پست تر
lily white	خیلی سفید
level best	خیلی خوب
level best	خیلی عالی
quaint	خیلی فریف
frequently	خیلی اوقات
many persons	خیلی اشخاص
ultraconservative	خیلی محتاط
oftentimes	خیلی اوقات
of vital importance	خیلی ضروری
pitch black	خیلی سیاه
wells	خیلی خوب
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
once in the blue moon	خیلی بندرت
much worse	خیلی بدتر
much was said	خیلی حرفهازده شد
toploftiness	خیلی متکبر
sick [British E] <adj.>	خیلی خوب
by leaps and bounds	خیلی تند
nifty	خیلی خوب
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
whopping	خیلی بزرگ
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
tickled pink <idiom>	خیلی شادوخوشحال
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
frequently <adv.>	خیلی از اوقات
decrepit	خیلی پیر
extreme	خیلی زیاد
pluperfect	خیلی عالی
many times <adv.>	خیلی از اوقات
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
confidential	خیلی محرمانه
niftiest	خیلی خوب
niftier	خیلی خوب
whackings	خیلی بزرگ
whacking	خیلی بزرگ
lots	خیلی زیاد
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
oodles	خیلی زیاد
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
Neanderthal	خیلی کهنه
often <adv.>	خیلی از اوقات
too bad <idiom>	خیلی بد ،غم انگیز
faraway	خیلی دور
immediate	خیلی فوری
open-and-shut	خیلی سهل
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
precipitated	خیلی سریع