Dictiornary-Farsi | خیلی زور میبرد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
it is a strain on one's energy	خیلی زور میبرد


Other Matches

light come light g	میبرد
nepenthes	دارویی که غم را از بین میبرد
purse bearer	کسیکه کیف مهربزرگ را میبرد
he leads a miserable life	زندگی نحسی بسر میبرد
halvers	کسی که نیم سهم میبرد
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
sadistic	کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
malapropian	کسیکه لغات را غلط بکار میبرد
sadist	کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
sadistically	کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
gainer	کسیکه سود میبرد استفاده کننده
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
Schadenfreude	لذتی که شخصی از رنج کشیدن دیگران میبرد
hoist line	کابلی که بدنه اسکریپر را بالاو پایین میبرد
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
rickshaw	کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
ricksha	کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaws	کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
outside porter	باربری که بنه مسافران را ازایستگاه راه اهن بیرون میبرد
ferrybridge	کشتی ای که قطار راه اهن راازروی رودخانه یاخلیج میبرد
end	روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
sadism	نوعی انحراف جنسی که شخص در اثر ان از ازار دادن لذت میبرد
ends	روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ended	روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
The Pied Piper of Hamelin	نی نواز هاملن [با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
The Pied Piper of Hamelin	فلوت زن رنگارنگ هاملن [با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
rattling	خیلی تند خیلی خوب
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergency	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
easy come, easy go <idiom>	باد آورده را باد میبرد
in large quantities	خیلی خیلی
very little	خیلی کم
for long	خیلی
many	خیلی
copious	خیلی
to a large extent	خیلی
abysmal <adj.>	خیلی بد
villainous	خیلی بد
damn	خیلی
highly	خیلی
dammit	خیلی
ten	خیلی
routh	خیلی
not a few	خیلی ها
very	خیلی
far and away	خیلی
dumpiness	خیلی
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
giantess	زن خیلی قدبلند
too bad <idiom>	خیلی بد ،غم انگیز
far off	خیلی دور
far and away	خیلی دور
dead slow	خیلی اهسته
tickled pink <idiom>	خیلی شادوخوشحال
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
corking	خیلی زیبا
far	زیاد خیلی
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
too tough	خیلی سفت
pitch-black	خیلی سیاه
pitch black	خیلی سیاه
precise	خیلی دقیق
jolly	بذله گو خیلی
as good as	خیلی خوب
as stiff as a poker	خیلی خشک
at most	خیلی باشد
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
piping hot	خیلی داغ
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
by leaps and bounds	خیلی تند
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
benedicite	خیلی خوب
before you can say knife	خیلی زود
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
primely	خیلی خوب
precisian	خیلی دقیق
pixilated	خیلی حساس
pianissmo	خیلی نرم
bone dry	خیلی خشک
overstrung	خیلی حساس
very light	خیلی سبک
number one	خیلی خوب
oftentimes	خیلی اوقات
of vital importance	خیلی ضروری
raff	خیلی زیاد
ritzy	خیلی شیک
rotundily	چاقی خیلی
toploftiness	خیلی متکبر
thank you very much	خیلی متشکرم
swith	خیلی عظیم
ultraconservative	خیلی محتاط
superrabundant	خیلی زیاد
subminiature	خیلی کوچک
span new	خیلی تازه
skinless	خیلی حساس
senseful	خیلی حساس
sappy	خیلی احساساتی
much worse	خیلی بدتر
much was said	خیلی حرفهازده شد
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
flying high <idiom>	خیلی شادوشنگول
iam in bad	خیلی محتاجم
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
hit bottom <idiom>	خیلی پست
(as) old as the hills <idiom>	خیلی قدیمی
hand in glove	خیلی نزدیک
hand in glove	خیلی صمیمی
hand and glove	خیلی نزدیک
hand and glove	خیلی صمیمی
immensurable	خیلی قدیم
in no time	خیلی زود
level best	خیلی خوب
She is very pretentious.	خیلی ادعادارد
many persons	خیلی اشخاص
many people	خیلی اشخاص
many people	خیلی از مردم
lower most	خیلی پست تر
lily white	خیلی سفید
level best	خیلی عالی
it is very easily done	خیلی به اسانی
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
He is a loose card .	خیلی ول است
great <adj.>	خیلی خوب
really wicked	خیلی محشر
often	خیلی اوقات
really sick	خیلی محشر
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
superabundant	خیلی زیاد
highs	خیلی بزرگ
precipitate	خیلی سریع
precipitating	خیلی سریع
precipitates	خیلی سریع
high	خیلی بزرگ
precipitated	خیلی سریع
highest	خیلی بزرگ
Many thanks!	خیلی ممنون!
infinitely	خیلی زیاد
faraway	خیلی دور
many times <adv.>	خیلی از اوقات
open and shut	خیلی سهل
open-and-shut	خیلی سهل
parlous	خیلی مهیب
decrepit	خیلی پیر
immediate	خیلی فوری
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
often <adv.>	خیلی از اوقات
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
fortissimo	خیلی بلند
exceeding	خیلی زیاد
extra	بسیار خیلی
extra-	بسیار خیلی
extras	بسیار خیلی
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
regularly [often] <adv.>	خیلی از اوقات
whopping	خیلی بزرگ
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
frequently <adv.>	خیلی از اوقات
awesome <adj.>	خیلی خوب
pluperfect	خیلی عالی
very good	خیلی خوب
oodles	خیلی زیاد
lots	خیلی زیاد
wicked <adj.>	خیلی خوب
glorious	خیلی خوب
well	خیلی خوب
wells	خیلی خوب
To take with a pinch of salt.	خیلی جدی نگرفتن
goody-goody	خیلی خوب
goody-goodies	خیلی خوب
extreme	خیلی زیاد
Neanderthal	خیلی کهنه
seldom	خیلی کم ندرتا
confidential	خیلی محرمانه
raucous	خیلی نامرتب
goody goody	خیلی خوب
quaint	خیلی فریف
once in the blue moon	خیلی بندرت
whacking	خیلی بزرگ
sick [British E] <adj.>	خیلی خوب
whackings	خیلی بزرگ
cool <adj.>	خیلی خوب
nifty	خیلی خوب
niftier	خیلی خوب
stentorian	خیلی بلند
niftiest	خیلی خوب
frequently	خیلی اوقات
She really gets me . She infuriates .	از دستش خیلی کوکم
very light	خیلی روشن یا کم رنگ
It is quite likely that ….	خیلی احتمال می رود که …