Dictiornary-Farsi | خیلی ساده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (3 milliseconds)

English	Persian
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
without the slightest effort <adv.> <idiom>	خیلی ساده [اصطلاح روزمره]
easy peasy <adv.> <idiom>	خیلی ساده [اصطلاح روزمره]


Other Matches

simple design	طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
basics	یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic	یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
mirror carpet	طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structures	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
rattling	خیلی تند خیلی خوب
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergency	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
plain hearted	ساده دل
simple hearted	ساده دل
simplex	ساده
naive	ساده
explicit	ساده
semplice	ساده
unceremonious	ساده
unceremoniously	ساده
simpleminded	ساده دل
plain	ساده
plainer	ساده
plainest	ساده
plains	ساده
incomplex	ساده
naif	ساده
unassuming	ساده
frugal	ساده
simplistic	ساده
downright	ساده
inexpensive	ساده
positive	ساده
artless	ساده
clodhoppers	ساده
clodhopper	ساده
baldly	ساده
baldest	ساده
balder	ساده
bald	ساده
sheepishly	ساده دل
homespun	ساده
untutored	ساده
incomposite	ساده
clean	ساده
cleaned	ساده
fructose	ساده
cleans	ساده
freestanding	ساده
free spoken	ساده گو
fraudless	ساده
fanciless	ساده
daff	ساده دل
charmless	ساده
idiots	ساده
idiot	ساده
unsophisticated	ساده
sheepish	ساده دل
simple minded	ساده دل
unaffected	ساده
taffetized	ساده
expansive <adj.>	ساده دل
good-humored	ساده دل
seemly <adj.>	ساده دل
unmeaning	ساده
slickest	ساده
slick	ساده
simple	ساده
conversable <adj.>	ساده دل
simplest	ساده
simple	ساده دل
innocent <adj.>	ساده دل
simpler	ساده
simplest	ساده دل
simple-hearted <adj.>	ساده دل
unaadorned	ساده
cleanest	ساده
simpler	ساده دل
lambs	ادم ساده
dupable	ساده لوح
sketches	طرح ساده
basic circuit	مدار ساده
simplified	ساده شده
booby	ساده لوح
cats paw	ساده لوح
clean bill	برات ساده
book keeping by single e.	دفترداری ساده
simple interest	سود ساده
clean bill of lading	بارنامه ساده
clean collection	وصولی ساده
lamb	ادم ساده
plain design	طرح کف ساده
simplify	ساده سازی
simplify	ساده کردن
simplifies	ساده سازی
simplifies	ساده کردن
primitive	شکل ساده
duping	ساده لوح
dupes	ساده لوح
duped	ساده لوح
simplifying	ساده کردن
sketch	طرح ساده
simplistic	ساده طبع
nincompoops	ساده لوح
nincompoop	ساده لوح
credulousness	ساده لوحی
credulity	ساده لوحی
penny whistles	نی لبک ساده
penny whistle	نی لبک ساده
navvy	کارگر ساده
navvies	کارگر ساده
simpletons	ساده لوح
simpleton	ساده لوح
sketches	نقشه ساده
sketched	نقشه ساده
sketched	طرح ساده
sketch	نقشه ساده
dupe	ساده لوح
empirical formula	فرمول ساده
simple magnet	مغناطیس ساده
simple structure	ساخت ساده
simple stress	تنش ساده
simple shear	برش ساده
simple schizophrenia	اسکیزوفرنی ساده
single bond	پیوند ساده
single entry	حسابداری ساده
simple parry	دفاع ساده
smpleton	ساده لوح
soft eye	چشمی ساده
sot	ساده لوح
simple oscillator	نوسانگر ساده
two time	دو حرکت ساده
simplifying	ساده سازی
underhand service	سرویس ساده
unfigured	بی صورت ساده
simple truss	خرپای ساده
simpleminded	ساده لوح
simple fraction	کسر ساده
simple eye	چشم ساده
simple distillation	تقطیر ساده
simple correlation	همبستگی ساده
simple compression	فشار ساده
simple minded	ساده لوح
simple beam	تیر ساده
simple beam	تیره ساده
simple average	میانگین ساده
simple attack	حمله ساده
simplex channel	مجرای ساده
simplex transmission	مخابره ساده
simplifcation	ساده سازی
simplifier	ساده کننده
single bevel but weld	جوش لب به لب "وی " ساده
unskilled worker	کارگر ساده
simple mean	میانگین ساده
sementem	معنی ساده
lamblkin	ساده لوح
lamblike	ساده لوح
king post truss	خرپای ساده
ingenue	دختر ساده
infrugal	غیر ساده
simple bending	خمش ساده
in plain english	به انگلیسی ساده
gullibility	ساده لوحی
gowk	ساده لوح
gobemouche	ساده لوح
galah	ساده لوح
gaby	ساده لوح
martin	ساده لوح
frugal food	خوراک ساده
free spokenness	ساده گویی
naivete	ساده لوحی
natively	بطور ساده
reducible	ساده شدنی
primary cell	پیل ساده
plain weave	بافت ساده
plain rib	تیغه ساده
plain paper	کاغذ ساده
deck hand	ملوان ساده
deck hands	ملوان ساده
plain flap	فلپ ساده
pick wickian	ساده بی تکلف
phonemes	صداهای ساده
phoneme	صدای ساده
perfect gazes	گازهای ساده
In simple (plain) English.	به انگلیسی ساده
take it easy <idiom>	ساده بگیر
overhand knot	گره ساده
flat rate	نرخ ساده
reductions	ساده سازی
reduce	ساده کردن