Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
I appreciate your concern, but I'm fine.
خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
Other Matches
Many thanks for the sympathy shown to us
[on the passing of our father]
.
خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما
[بخاطر فوت پدرمان]
.
i sort of feel sick
مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
He is in no condition (not fit)to work.
امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
i am quiet well thank you
به مرحمت شما حالم خیلی خوب است
Very funny ! Ha , ha , ha !
یخ کنی ( خیلی لوس وبی مزه هستی )
It's good to see you again.
خیلی خوشحالم از اینکه شما را دوباره میبینم.
my health is tolerable
حالم بد نیست
I am feeling I'll (sick).
حالم بد است
i am out of sorts
حالم خوب نیست
iam pretty well
نسبه حالم بد نیست
i sat down to recover
نشستم زمین که حالم جا بیاید
How are you?How do you feel?
آب وهوای اروپ؟ به حالم سا زگاز نیست
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
theory of epigensis
فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
solicitously
دلواپس
solicitous
دلواپس
concerned
<adj.>
دلواپس
uneasy
<adj.>
دلواپس
anxious
دلواپس
to be anxious about somebody
دلواپس کسی بودن
concern
دلواپس کردن نگران بودن
concerns
دلواپس کردن نگران بودن
panicky person
آدم همیشه نگران و دلواپس
jitterbug
آدم همیشه نگران و دلواپس
i am about that
من در این خصوص دلواپس هستم
nervous Nelly
آدم همیشه نگران و دلواپس
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilms
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
to lose sleep over something
[someone]
<idiom>
بخاطر چیزی
[کسی]
دلواپس بودن
[صطلاح روزمره]
very low frequency
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
provided he goes at once
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
reality
هستی
being
هستی
essence
هستی
esse
هستی
existence
هستی
existences
هستی
thou art
تو هستی
realities
هستی
ponderous
خیلی سنگین خیلی کودن
rattling
خیلی تند خیلی خوب
realities
هستی اصلیت
Are you hungry?
تو گرسنه هستی؟
extant
دارای هستی
individuum
هستی مطلق
vivifier
هستی بخش
objectivity
هستی واقعیت
All right?
سالم هستی؟
to bring existence
هستی دادن
to call into being
هستی دادن
to give being to
هستی بخشیدن
reality
هستی اصلیت
ingenerate
هستی دادن
ontology
هستی شناسی
existential
مربوط به هستی
Is everything all right?
سالم هستی؟
corporality
هستی جسمانی تن
ens
هستی مطلق
ontologist
هستی شناس
What are you waiting for ?
معطل چه هستی ؟
existentialism
هستی گرایی
pre existence
هستی از پیش ازلیت
cosmic
مربوط به عالم هستی
ontological
وابسته به هستی شناسی
inesse
دارای هستی واقعی
substantively
با داشتن هستی جداگانه
cosmic
مربوط بعالم هستی
raw deal
<idiom>
آخر خط ،پایان هستی
individuum
هستی تجزیه ناپذیر
antitheist
منکر هستی خدا
nirvana
پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
being
زمان حال فعل be to هستی
You are stll a child in her eyes.
به چشم اوهنوز یک بچه هستی
I want to swim ,are you on ?
اهلش هستی شنا کنیم ؟
nirvanas
پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
atheistical
مبنی برانکار هستی خدا
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
Are you still around?
هنوز هستی ؟
[مانند پشت تلفن یا درچت اینترنت]
Let's see how much you can take.
<idiom>
ببینیم چند مرد حلاج هستی.
[اصطلاح روزمره]
I'm still not quite sure how good you are.
من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
emergencies
خیلی خیلی فوری
emergency
خیلی خیلی فوری
metagnosticism
عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
jim dandy
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
up to/till/until
<idiom>
تا اینکه
howbeit
با اینکه
in spite of the face that
اینکه
in order to ...
تا
[اینکه ]
save that
جز اینکه
in order that
تا اینکه
unless
جز اینکه
so as to
تا
[اینکه ]
or
یا اینکه
the fact that
اینکه
In view of the fact that … whereas …
نظر به اینکه
instead
بجای اینکه
Despite the fact that…
با وجود اینکه
in view of
<idiom>
به خاطر اینکه
to the end that
تا اینکه بقصداینکه
than
تا اینکه بجز
for
برای اینکه
whenas
بعلت اینکه
to the end that
برای اینکه
to sum up
خلاصه اینکه
in order that
برای اینکه
on the supposition that
بخیال اینکه
on the supposition that
بتصور اینکه
so as to
برای
[اینکه]
in order to ...
برای
[اینکه]
notwithstanding
باوجود اینکه
owing to the fact that
نظر به اینکه
owing to the fact that
به واسطه اینکه
even though
ولو اینکه
forasmuch as
نظر به اینکه
the reason why
علت اینکه
in view of the fact that
نظر به اینکه
hent
ربودن تا اینکه
inorder to
برای اینکه
insomuch
نظر به اینکه
whilst
ضمن اینکه
whereas
نظر به اینکه
as if
مثل اینکه
because
برای اینکه
save that
الا اینکه
wherein
دراثنای اینکه
so that
برای اینکه
that's that
اینکه از این
the reason why
دلیل اینکه
instantly
به محض اینکه
ere
قبل از اینکه
pray consider my case
تمنی اینکه
providing
مشروط بر اینکه
as thought
مثل اینکه
as though
مثل اینکه
as soon as
بمحض اینکه
in one world
خلاصه اینکه مختصرا
i maintain
قائل هستم به اینکه ...
there is nothing for it but to
چارهای ندارد جز اینکه
in order that he may go
برای اینکه برود
in order that i may go
برای اینکه بروم
in a word
خلاصه اینکه مختصرا
inorder to
به خاطر اینکه برای
as regards
با توجه به اینکه اما
what with
<idiom>
برای اینکه ،درنتیجه
Not to mention the fact that …
حالا بگذریم از اینکه...
though
گرچه هرچند با اینکه
as respects
با توجه به اینکه اما
in one word
خلاصه اینکه مختصرا
not to mention ...
<idiom>
به اضافه اینکه ... است
as respects ...
درباره ...
[با توجه به اینکه... ]
not to say ...
<idiom>
به اضافه اینکه ... است
Supposing that is the case .
بفرض اینکه اینطور باشد
instead of working
بجای اینکه او کار بکند
the instant i saw him
بمحض اینکه اورا دیدم
that is no new
اینکه خبر تازهای نبود
adside from
صرفنظر از اینکه گذشته از این
whereas
بادر نظر گرفتن اینکه
inadvisably
بدون اینکه صلاح باشد
to be on the safe side
برای اینکه احتمال اشتباه
in orders that it may beeasier
برای اینکه اسان تر شود
You are asking for it. You are sticking your neck out.
مثل اینکه تنت می خارد
instead of doing
بجای اینکه انجام بدهند
iimmediately he saw me
بمحض اینکه مرا دید
much as I'd like to
<idiom>
با اینکه اینقدر دوست دارم
benifit of elergy
امتیازروحانیون برای اینکه شرعامحاکمه شوند
we eat that we may live
میخوریم برای اینکه زنده باشیم
incomparably
بدون اینکه نظر داشته باشد
approving
تصور اینکه چیزی خوب است
Unless the contray is proved .
مگر اینکه خلافش ثابت شود
approve
تصور اینکه چیزی خوب است
Depending on how late we arrive ...
بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
approves
تصور اینکه چیزی خوب است
You seem to expect something for good measure !
مثل اینکه حالاناز شست هم می خواهی !
He is very primitive and uncuth .
مثل اینکه از پشت کوه آمده
It seems I am not welcome (wanted) here.
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
combatable
قابل اینکه باان نبردیاضدیت کنند
authentication
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
it is not true that he is dead
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
irrelevantly
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
euphonically
برای اینکه بگوش خوش ایندباشد
There is still time before I go.
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
forbids
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
hylotheism
اعتقاد به اینکه خدا و ماده یکی هستند
it was beneath my notice
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
Unless otherwise stated .
مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
After his discharge from the army, he came to Tehran .
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
forbid
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
at the owner's risk
با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
take a stand on something
<idiom>
فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
our offer to render a service
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
dut of court
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
unless otherwise prescibed
[by the doctor]
مگر اینکه
[پزشک]
نسخه دیگری نوشته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com