English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
Many thanks for the sympathy shown to us [on the passing of our father] . خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما [بخاطر فوت پدرمان] .
Other Matches
I appreciate your concern, but I'm fine. خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
near collision فاصله خیلی خطرناک برای دو هواپیما
This position is much too small for me . این سمت برای من خیلی کوچک است
locket قوطی کوچکی برای یادگارهای خیلی کوچک
lockets قوطی کوچکی برای یادگارهای خیلی کوچک
beside one's self <idiom> خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
for next to nothing <idiom> چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
It is too expensive for me to buy ( purchase ). برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
micronutrient ترکیبات اصلی ومغذی که بمقدار خیلی کمی برای زندگی لازمست
capacitor وسیلهای با فرفیت خیلی بالا و کوچک که میتواند برای قط عات RAM فرار
He was too quick for her and jinked away every time. او [مرد] برای او [زن] خیلی چابک بود و هربار با تغییر جهت از دست او [زن] در می رفت.
processor کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه داده برای عملیات ریاضی خیلی سریع
condolence همدردی
sympathies همدردی
condolences همدردی
sympathy همدردی
pity رحم همدردی
pitied رحم همدردی
pities رحم همدردی
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
neighbourly feelings احساسات همسایگی همدردی
sympathies [bereavement] همدردی [تسلیت] [در عزاداری]
sympathy with any one همدردی یاهمفکری باکسی
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
The position is over his head . he cannot cope with it . این شغل برای سرش خیلی گشاد است ( از توانائی اوبیرون است )
sympathetically ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
My heart goes out to you. <idiom> با تو همدردی می کنم. [اصطلاح روزمره ]
common touch استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling خیلی تند خیلی خوب
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
crystal قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystals قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
rollover استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
emergencies خیلی خیلی فوری
emergency خیلی خیلی فوری
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
sympathize همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
My thoughts and prayers go out to you. <idiom> با تو همدردی می کنم و برایت دعا می کنم.
sympathises همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathized همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathizes همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathizing همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathising همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathised همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
many خیلی
routh خیلی
very خیلی
in large quantities خیلی خیلی
damn خیلی
dammit خیلی
villainous خیلی بد
copious خیلی
for long خیلی
highly خیلی
far and away خیلی
dumpiness خیلی
ten خیلی
abysmal <adj.> خیلی بد
very little خیلی کم
not a few خیلی ها
to a large extent خیلی
highs خیلی بزرگ
She is very pretentious. خیلی ادعادارد
I spoke my mind. من خیلی رک گفتم.
highest خیلی بزرگ
high خیلی بزرگ
dead slow خیلی اهسته
ultraconservative خیلی محتاط
far and away خیلی دور
giantess زن خیلی قدبلند
corking خیلی زیبا
faraway خیلی دور
often خیلی اوقات
once in the blue moon خیلی بندرت
in cold blood <idiom> خیلی خونسرد
by leaps and bounds خیلی تند
very light خیلی سبک
bone dry خیلی خشک
costs and arm and a leg <idiom> خیلی گرونه
number one خیلی خوب
To take with a pinch of salt. خیلی جدی نگرفتن
far off خیلی دور
in no time خیلی زود
infinitely خیلی زیاد
hand and glove خیلی صمیمی
exceeding خیلی زیاد
open-and-shut خیلی سهل
too bad <idiom> خیلی بد ،غم انگیز
tickled pink <idiom> خیلی شادوخوشحال
(a) snap <idiom> خیلی ساده
skin and bones <idiom> خیلی لاغر
hand in glove خیلی صمیمی
(as) old as the hills <idiom> خیلی قدیمی
fortissimo خیلی بلند
hit bottom <idiom> خیلی پست
to pieces <idiom> خیلی زیاده
immediate خیلی فوری
iam in bad خیلی محتاجم
parlous خیلی مهیب
open and shut خیلی سهل
Nothing more, thanks. خیلی متشکرم.
too tough خیلی سفت
not so hot <idiom> نه خیلی خوب
superabundant خیلی زیاد
mad as a hornet <idiom> خیلی عصبانی
in seventh heaven <idiom> خیلی خوشحال
immensurable خیلی قدیم
get up the nerve <idiom> خیلی شلوغ
often <adv.> خیلی از اوقات
oft [archaic, literary] <adv.> خیلی از اوقات
on any number of occasions <adv.> خیلی از اوقات
regularly [often] <adv.> خیلی از اوقات
hand in glove خیلی نزدیک
He is a loose card . خیلی ول است
hand and glove خیلی نزدیک
I had an awful time . به من خیلی بد گذشت
many times <adv.> خیلی از اوقات
frequently <adv.> خیلی از اوقات
stentorian خیلی بلند
flying high <idiom> خیلی شادوشنگول
extras بسیار خیلی
extra- بسیار خیلی
(go over with a) fine-toothed comb <idiom> خیلی بادقت
decrepit خیلی پیر
extra بسیار خیلی
a lot of times <adv.> خیلی از اوقات
whopping خیلی بزرگ
really sick خیلی محشر
primely خیلی خوب
precisian خیلی دقیق
pixilated خیلی حساس
extreme خیلی زیاد
pluperfect خیلی عالی
pianissmo خیلی نرم
as stiff as a poker خیلی خشک
jolly بذله گو خیلی
overstrung خیلی حساس
precise خیلی دقیق
at most خیلی باشد
Neanderthal خیلی کهنه
senseful خیلی حساس
sappy خیلی احساساتی
rotundily چاقی خیلی
ritzy خیلی شیک
confidential خیلی محرمانه
frequently خیلی اوقات
quaint خیلی فریف
Many thanks! خیلی ممنون!
oftentimes خیلی اوقات
goody-goody خیلی خوب
goody-goodies خیلی خوب
goody goody خیلی خوب
level best خیلی خوب
raucous خیلی نامرتب
seldom خیلی کم ندرتا
many persons خیلی اشخاص
many people خیلی اشخاص
many people خیلی از مردم
lower most خیلی پست تر
lily white خیلی سفید
very good خیلی خوب
glorious خیلی خوب
of vital importance خیلی ضروری
level best خیلی عالی
pitch black خیلی سیاه
pitch-black خیلی سیاه
piping hot خیلی داغ
much worse خیلی بدتر
wells خیلی خوب
well خیلی خوب
raff خیلی زیاد
much was said خیلی حرفهازده شد
far زیاد خیلی
as good as خیلی خوب
really wicked خیلی محشر
thank you very much خیلی متشکرم
precipitating خیلی سریع
precipitates خیلی سریع
niftier خیلی خوب
precipitated خیلی سریع
niftiest خیلی خوب
precipitate خیلی سریع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com