English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
I have thought long and hard about it. خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
Other Matches
She is very particular ( specific ) about her appearance . درباره سرووضعش خیلی مقید است
That story is as old as the hills. داستان خیلی طول و دراز است.
What have I done to offend you? من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
to make a complaint [about] شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
helped پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
help پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helps پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
I was keeping my fingers crossed . خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
rattling خیلی تند خیلی خوب
deeper عمیق
deep عمیق
fathomless عمیق
deep rooted عمیق
deepest عمیق
profound عمیق
deep percolation نفوذ عمیق
profoundly بطور عمیق
sopor خواب عمیق
crevasse شکاف عمیق
soaking pit کوره عمیق
deep targets هدفهای عمیق
deep well چاه عمیق
channel قسمت عمیق اب
channeled قسمت عمیق اب
inhalation نفس عمیق
deep hole drilling سوراخ عمیق
deep hole boring سوراخ عمیق
deep fording عبور از اب عمیق
channeling قسمت عمیق اب
pit type furnace کوره عمیق
deep drawing کشش عمیق
channels قسمت عمیق اب
channelled قسمت عمیق اب
crevasses شکاف عمیق
grand opera اپرای عمیق
midnight دل شب تاریکی عمیق
abysm بسیار عمیق
heartstrings احساسات عمیق
advance cracking ترکهای عمیق
in-depth دقیق و عمیق
depth charges خرج عمیق
recondite عمیق پیچیده
willie waught جرعه عمیق
canyon دره عمیق
depth adjustment تنظیم عمیق
suspiration نفس عمیق
abyss بسیار عمیق
abysses بسیار عمیق
canyons دره عمیق
depth charge خرج عمیق
I am freezing ( to death) . از سرمایخ کردم
i asked him a question پرسشی از او کردم
i knocked at the door دق الباب کردم
the trusty is that i forgot it فراموش کردم
i hid my self را پنهان کردم
iwas late دیر کردم
It slipped my mind. آن را فراموش کردم.
I am late. من دیر کردم.
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
eureka >من کشف کردم <
diving well قسمت عمیق استخر
reconditely بطور پوشیده یا عمیق
steepest دارای شیب عمیق
deep charge خرج عمیق دریایی
subsoil شخم عمیق زدن
ebb tide جریان جذر عمیق
in a world of one's own <idiom> مشکل عمیق داشتن
steep دارای شیب عمیق
ravines دره تنگ و عمیق
deep supporting fire اتش پشتیبانی عمیق
clunk صدای عمیق و تو خالی
clunks صدای عمیق و تو خالی
ravine دره تنگ و عمیق
pit furnace crane جراثقال کوره عمیق
psychognosis مطالعه عمیق روانی
heartstring عمیق ترین احساسات دل
to be dead asleep در خواب عمیق بودن
slow-wave sleep [SWS] خواب عمیق [روانشناسی]
suspire نفس عمیق کشیدن
deep sleep خواب عمیق [روانشناسی]
psychognosy مطالعه عمیق روانی
deep fording عبوراز پایاب عمیق
canons دره عمیق وباریک
canon دره عمیق وباریک
bathyal مربوط به دریای عمیق
To take a deep breath . نفس عمیق کشیدن
subsoil ploughing شخم گود یا عمیق
pit type furnace کوره نوع عمیق
i a the beauties of nature من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
i was too indulgent to him زیاد به او گذشت کردم
What have I done to offend you? من چطور تو را ناراحت کردم؟
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
i managed to do it ان کار را درست کردم
i forgot all about it به کلی فراموش کردم
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
i did that of my own free will این کار را کردم
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . هر چه سعی کردم نشد
i made him go او را وادار کردم برود
i made him go او راوادار به رفتن کردم
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
I invited her to lunch . I stood her a lunch . ناهار مهمانش کردم
deep hole drilling machine دستگاه مته سوراخ عمیق
deep minefield میدان مین عمیق زیرابی
total discharge تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
deep hole boring machine دستگاه مته سوراخ عمیق
bore hole pump تلمبه توربینی چاه عمیق
plunge گودال عمیق سرازیری تند
plunged گودال عمیق سرازیری تند
depth-adjustment mechanism طرز کار تنظیم عمیق
plunges گودال عمیق سرازیری تند
tarn دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
Since I left school. ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
I thought so. منم همینطور فکر کردم.
the trusty is that i forgot it حقیقا امراینست که فراموش کردم
I was a fool ( naïve enough) to believe her . من را بگه که حرفهایش را باور کردم
I sent him packing. دست به سرش کردم. [اصطلاح]
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
i stated the facts چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. هر طور کردم غلط درآمد
i saw him off the premises کردم تا ازعمارت بیرون رفت
i repaid his kindress in kind مهربانی او را عینا` تلافی کردم
i provided for his safety وسائل سلامت او را فراهم کردم
If I find the time . اگر وقت کنم ( کردم )
i did my best منتهای کوشش خود را کردم
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
I stayed up reading until midnight. تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
emergencies خیلی خیلی فوری
emergency خیلی خیلی فوری
rut جای چرخ عمیق روی شوسه
subcutis عمیق ترین قسمت زیر پوست
hungry [تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
heart strings عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
ruts جای چرخ عمیق روی شوسه
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
i am & out پنج لیره اشتباه حساب کردم
I had a hell of a time to fix the engine. پدرم درآمد موتور رادرست کردم
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I found a hair in the soup . توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
i did it only for your sake تنها به خاطرشما این کار را کردم
i did it for show برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
Upon reflection , I realized that … دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
i waved him nearer با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
soricine موش پوزه دراز شبیه موش پوزه دراز
deep discharge تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
i owe for all my books پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I shared out the money among four persons. پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I stamped on the spider . عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I played every trick in the book . هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I expended all my capital on equipment. تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I stand corrected. من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
I ran away lest I should be seen . فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
The news shocked me. این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
I accidentally locked myself out of the house. من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
i lost my a دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
i thanked him for his trouble برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
toward درباره
on درباره
quoad درباره
concerning درباره
re- درباره .....
re- درباره
re درباره .....
touching درباره
about درباره
re درباره
in re درباره
verbose دراز
longish دراز
long دراز
macro دراز
prolix دراز
longest دراز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com