Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
he has much merit
خیلی قابلیت دارد
Other Matches
readers
هر دستگاهی که قابلیت رونویسی از یک وسیله ورودی را دارد
reader
هر دستگاهی که قابلیت رونویسی از یک وسیله ورودی را دارد
It is much sought after
خیلی طالب دارد.
it is wringing
خیلی تراست یا اب دارد
it is of frequent
خیلی مورد دارد
picocomputer
کامپیوتری که قابلیت پردازش داده را در تریلیونیمهای ثانیه دارد
She is too damned fussy
خیلی ادا واطوار دارد
He takes ( heels) much interest in politics.
به سیاست خیلی علاقه دارد
This food is very nourshing .
این غذا خیلی قوت دارد
beau
مردیکه خیلی بزن توجه دارد
image printer
چاپگر نقطه ماتریسی که قابلیت تولید خروجی متن وگرافیک با کیفیت بالا را دارد
self compiling compiler
کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
applesoft basic
نوع توسعه یافته زبان برنامه نویسی BASIC که باریزکامپیوتر قابلیت پردازش اعداد اعشاری را هم دارد
wrought
اهنی که کمتر از سه درصد ذغال دارد و خیلی سخت و چکش خور است
composition and make up terminal
صفحه نمایش CRT که قابلیت نمایش و تغییر دقیق اندازههای نقاط و پهنای کاراکترها را دارد
compressive strength
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
he has a rushing business
کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
She is a bit too copy .
خیلی ناز دارد ( ناز میکند )
interoperability
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution
قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
elasticity
خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
airmobility
قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
serviceability
قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
swimming capability
قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
electromagnetic compatability
قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
flotation
قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
accession
قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
commensurability
قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
reflectance
قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
ductility
قابلیت کشش قابلیت تورق
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilmed
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
strain hardenability
قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
ponderous
خیلی سنگین خیلی کودن
rattling
خیلی تند خیلی خوب
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
emergency
خیلی خیلی فوری
emergencies
خیلی خیلی فوری
jim dandy
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears
دیوار موش دارد موش گوش دارد
skill
قابلیت
qualification
قابلیت
credential
قابلیت
competence
قابلیت
habilitation
قابلیت
capability
قابلیت
contemptibility
قابلیت
fitness
قابلیت
adaptability
قابلیت
capacities
قابلیت
abilities
قابلیت
capacity
قابلیت
ability
قابلیت
competence
قابلیت
susceptibility
قابلیت
eligibility
قابلیت
solubility
قابلیت حل
solvability
قابلیت حل
interchangeability
قابلیت تعویض
disability
عدم قابلیت
acceptability
قابلیت قبول
serviceability
قابلیت تعمیر
serviceability
قابلیت استفاده
imitability
قابلیت تقلید
serializability
قابلیت تسلسل
practicableness
قابلیت عبور
adaptability
قابلیت انطباق
vendibility
قابلیت فروش
predicability
قابلیت اسناد
disabilities
عدم قابلیت
productivity
قابلیت تولید
imputability
قابلیت اسناد
interchangeability
قابلیت تبادل
intelligibility
قابلیت فهم
inheritability
قابلیت توارث
inflammability
قابلیت اشتعال
potability
قابلیت شرب
potability
قابلیت حمل
accessibility
قابلیت وصول
inaptly
با عدم قابلیت
severability
قابلیت تقسیم
severability
قابلیت سواشدن
ignitibility
قابلیت احتراق
ignitability
قابلیت احتراق
resilience
قابلیت ارتجاع
visibility
قابلیت رویت
visibility
قابلیت دید
habitableness
قابلیت سکونت
habitability
قابلیت سکنی
reflectance
قابلیت انعکاس
ground visibility
قابلیت دیدزمینی
fusibility
قابلیت گداز
fusibility
قابلیت ذوب
fungibility
قابلیت تعویض
readability
قابلیت خواندن
forgeability
قابلیت اهنگری
reliableness
قابلیت اعتماد
renewability
قابلیت تجدید
ignitability
قابلیت اشتعال
changeableness
قابلیت تغییریاتبدیل
pregnability
قابلیت تسخیر
presentability
قابلیت ارائه
comparability
قابلیت قیاس
retractility
قابلیت انقباض
preventability
قابلیت جلوگیری
resectability
قابلیت برش
punishability
قابلیت مجازات
quench aging property
قابلیت بهسازی
hardenability
قابلیت سختی
reproducibility
قابلیت تکثیر
repeatability
قابلیت تکرار
fordability
قابلیت عبور
tolerability
قابلیت پذیرش
moveability
قابلیت حرکت
motor ability
قابلیت حرکت
tenability
قابلیت تصرف
trustiness
قابلیت اعتماد
trustworthiness
قابلیت اعتماد
meltability
قابلیت گداختن
capability
صلاحیت قابلیت
tempering quality
قابلیت بهبود
tensility
قابلیت کشش
usability
قابلیت استفاده
tensibility
قابلیت کشش
tactility
قابلیت لمس
transportability
قابلیت حمل
navigability
قابلیت کشتیرانی
transmissibility
قابلیت انتقال
trafficability
قابلیت عبور
opposability
قابلیت تقابل
trannlatability
قابلیت ترجمه
penetrability
قابلیت نفوذ
perceptibility
قابلیت درک
permeability
قابلیت تراوایی
tenability
قابلیت نگهداری
efficiency
قابلیت کاردانی
trannlatability
قابلیت انقال
variability
قابلیت تنظیم
transmissibility
قابلیت فرستادن
dependable
قابلیت اطمینان
swivelling feature
قابلیت نوسان
stickability
قابلیت محافظت
stickability
قابلیت مقاومت
portability
قابلیت ترابری
portability
قابلیت حمل
portability
قابلیت انتقال
weldability
قابلیت جوشکاری
wettability
قابلیت خیسی
elasticity
قابلیت ارتجاعی
elasticity
قابلیت ارتجاع
interpretability
قابلیت توجیه
interpretability
قابلیت تفسیر
volatileness
قابلیت تبخیر
vibratility
: قابلیت ارتعاش
conviviality
قابلیت امیزش
veniality
قابلیت اغماض
versatility
قابلیت تغییر
maneuverability
قابلیت مانور
manageability
قابلیت اداره
malleability
قابلیت انعطاف
salability
قابلیت فروش
magnetic susceptibility
قابلیت مغناطیسی
survivability
قابلیت باززیستی
pliability
قابلیت خمیدگی
suability
قابلیت تعقیب
stretchability
قابلیت بسط
machinability
قابلیت تراش
solubility
قابلیت انحلال
throughput
قابلیت عبوردهی
provability
قابلیت اثبات
controllability
قابلیت کنترل
attainability
قابلیت حصول
conductibility
قابلیت هدایت
conductivity
قابلیت هدایت
availability
قابلیت استفاده
approachability
قابلیت تقرب
applicability
قابلیت اجراء
castability
قابلیت ریزش
coagulability
قابلیت انعقاد
calculability
قابلیت شمارش
brushability
قابلیت رنگرزی
combinability
قابلیت ترکیب
combustibility
قابلیت اشتعال
combustiblity
قابلیت احتراق
combustiblity
قابلیت انفجار
combustiblity
قابلیت تراکم
applicability
قابلیت اجرا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com