Dictiornary-Farsi | خیلی قدردانی می کنم. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
I greatly appreciate it. [ I am very greatful]	خیلی قدردانی می کنم.


Other Matches

appriciation	قدردانی
appreciations	قدردانی
appreciation	قدردانی
value	قدردانی کردن
valuing	قدردانی کردن
acknowledge	قدردانی کردن
acknowledging	قدردانی کردن
acknowledges	قدردانی کردن
values	قدردانی کردن
appreciating	قدردانی کردن
appreciate	قدردانی کردن
appreciated	قدردانی کردن
to have a gust of	قدردانی کردن از
to hold in estimation	قدردانی کردن از
appreciates	قدردانی کردن
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
appreciative	مبنی بر قدردانی قدرشناس
appreciatively	مبنی بر قدردانی قدرشناس
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
A rapid response would be appreciated.	از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
rattling	خیلی تند خیلی خوب
to appreciate something	قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
emergency	خیلی خیلی فوری
emergencies	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
for long	خیلی
in large quantities	خیلی خیلی
not a few	خیلی ها
highly	خیلی
dammit	خیلی
abysmal <adj.>	خیلی بد
very little	خیلی کم
ten	خیلی
to a large extent	خیلی
damn	خیلی
villainous	خیلی بد
far and away	خیلی
very	خیلی
routh	خیلی
many	خیلی
dumpiness	خیلی
copious	خیلی
far off	خیلی دور
dead slow	خیلی اهسته
by leaps and bounds	خیلی تند
too tough	خیلی سفت
corking	خیلی زیبا
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
far and away	خیلی دور
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
benedicite	خیلی خوب
precise	خیلی دقیق
pitch black	خیلی سیاه
pitch-black	خیلی سیاه
piping hot	خیلی داغ
far	زیاد خیلی
as stiff as a poker	خیلی خشک
at most	خیلی باشد
before you can say knife	خیلی زود
as good as	خیلی خوب
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
She is very pretentious.	خیلی ادعادارد
primely	خیلی خوب
precisian	خیلی دقیق
pixilated	خیلی حساس
pianissmo	خیلی نرم
overstrung	خیلی حساس
oftentimes	خیلی اوقات
of vital importance	خیلی ضروری
much worse	خیلی بدتر
much was said	خیلی حرفهازده شد
many persons	خیلی اشخاص
many people	خیلی اشخاص
raff	خیلی زیاد
ritzy	خیلی شیک
very light	خیلی سبک
thank you very much	خیلی متشکرم
swith	خیلی عظیم
superrabundant	خیلی زیاد
subminiature	خیلی کوچک
span new	خیلی تازه
skinless	خیلی حساس
bone dry	خیلی خشک
senseful	خیلی حساس
sappy	خیلی احساساتی
number one	خیلی خوب
rotundily	چاقی خیلی
many people	خیلی از مردم
lower most	خیلی پست تر
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
tickled pink <idiom>	خیلی شادوخوشحال
too bad <idiom>	خیلی بد ،غم انگیز
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
hand in glove	خیلی نزدیک
hand in glove	خیلی صمیمی
hand and glove	خیلی نزدیک
hand and glove	خیلی صمیمی
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
toploftiness	خیلی متکبر
iam in bad	خیلی محتاجم
(as) old as the hills <idiom>	خیلی قدیمی
lily white	خیلی سفید
level best	خیلی خوب
level best	خیلی عالی
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
He is a loose card .	خیلی ول است
ultraconservative	خیلی محتاط
it is very easily done	خیلی به اسانی
flying high <idiom>	خیلی شادوشنگول
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
hit bottom <idiom>	خیلی پست
in no time	خیلی زود
immensurable	خیلی قدیم
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
really wicked	خیلی محشر
immediate	خیلی فوری
superabundant	خیلی زیاد
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
frequently <adv.>	خیلی از اوقات
many times <adv.>	خیلی از اوقات
often <adv.>	خیلی از اوقات
parlous	خیلی مهیب
open-and-shut	خیلی سهل
open and shut	خیلی سهل
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
decrepit	خیلی پیر
really sick	خیلی محشر
Many thanks!	خیلی ممنون!
faraway	خیلی دور
whopping	خیلی بزرگ
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
regularly [often] <adv.>	خیلی از اوقات
fortissimo	خیلی بلند
To take with a pinch of salt.	خیلی جدی نگرفتن
wells	خیلی خوب
well	خیلی خوب
glorious	خیلی خوب
very good	خیلی خوب
goody-goody	خیلی خوب
goody-goodies	خیلی خوب
goody goody	خیلی خوب
raucous	خیلی نامرتب
seldom	خیلی کم ندرتا
quaint	خیلی فریف
frequently	خیلی اوقات
high	خیلی بزرگ
extras	بسیار خیلی
extra-	بسیار خیلی
extra	بسیار خیلی
exceeding	خیلی زیاد
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
infinitely	خیلی زیاد
often	خیلی اوقات
highs	خیلی بزرگ
highest	خیلی بزرگ
stentorian	خیلی بلند
awesome <adj.>	خیلی خوب
niftiest	خیلی خوب
nifty	خیلی خوب
great <adj.>	خیلی خوب
giantess	زن خیلی قدبلند
lots	خیلی زیاد
niftier	خیلی خوب
cool <adj.>	خیلی خوب
wicked <adj.>	خیلی خوب
once in the blue moon	خیلی بندرت
whacking	خیلی بزرگ
whackings	خیلی بزرگ
sick [British E] <adj.>	خیلی خوب
pluperfect	خیلی عالی
precipitated	خیلی سریع
confidential	خیلی محرمانه
extreme	خیلی زیاد
precipitate	خیلی سریع
jolly	بذله گو خیلی
Neanderthal	خیلی کهنه
oodles	خیلی زیاد
precipitating	خیلی سریع
precipitates	خیلی سریع
far cry from <idiom>	[خیلی فرق داره با]
It is quite likely that ….	خیلی احتمال می رود که …
ultrashort wave	موج خیلی کوتاه
ultramodernist	ادم خیلی متجدد
aquamarine <adj.> <noun>	آبی خیلی روشن
She is extremly restive.	خیلی بی تابی می کند
ultramodern	خیلی جدید متجدد
We get along splendidly(fine)	خیلی با هم جور هستیم