Dictiornary-Farsi | خیلی متعجب شدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
eyes pop out <idiom>	خیلی متعجب شدن


Other Matches

amazed	متعجب
wide eyed	متعجب
wide-eyed	متعجب
openmouthed	متعجب و متحیر
admire	متعجب ساختن
surprise	متعجب کردن
surprises	متعجب کردن
swan	متعجب شدن
i was filled with wonder	متعجب شدم
swans	متعجب شدن
to be at a loss	متعجب و متحیر بودن
taken aback <idiom>	ناگهانی متعجب شدن
I was stunned ( shocked , flabbergasted ) .	خشکم زد (متعجب ومبهوت )
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
admires	متحیر کردن متعجب ساختن
put (something) past someone (negative) <idiom>	ازکار شخص متعجب شدن
surprise	متعجب ساختن غافلگیر کردن
admired	متحیر کردن متعجب ساختن
surprises	متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprize	متعجب ساختن غافلگیر کردن
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
agape	مبهوت متعجب با دهان باز درشگفت
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
I was petrified.	دود از کله ام بلند شد ( بی نهایت متعجب شدم )
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling	خیلی تند خیلی خوب
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
knock off one's feet <idiom>	متعجب کسی (دست کسی رادرحنا گذاشتن)
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergency	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
for long	خیلی
very little	خیلی کم
copious	خیلی
highly	خیلی
ten	خیلی
dammit	خیلی
in large quantities	خیلی خیلی
damn	خیلی
many	خیلی
dumpiness	خیلی
abysmal <adj.>	خیلی بد
very	خیلی
villainous	خیلی بد
not a few	خیلی ها
far and away	خیلی
routh	خیلی
to a large extent	خیلی
too bad <idiom>	خیلی بد ،غم انگیز
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
far and away	خیلی دور
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
dead slow	خیلی اهسته
far off	خیلی دور
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
too tough	خیلی سفت
piping hot	خیلی داغ
nifty	خیلی خوب
pitch-black	خیلی سیاه
pitch black	خیلی سیاه
precise	خیلی دقیق
far	زیاد خیلی
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
corking	خیلی زیبا
as good as	خیلی خوب
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
by leaps and bounds	خیلی تند
benedicite	خیلی خوب
before you can say knife	خیلی زود
at most	خیلی باشد
as stiff as a poker	خیلی خشک
ultraconservative	خیلی محتاط
ritzy	خیلی شیک
number one	خیلی خوب
raff	خیلی زیاد
primely	خیلی خوب
precisian	خیلی دقیق
pixilated	خیلی حساس
pianissmo	خیلی نرم
She is very pretentious.	خیلی ادعادارد
overstrung	خیلی حساس
oftentimes	خیلی اوقات
bone dry	خیلی خشک
rotundily	چاقی خیلی
toploftiness	خیلی متکبر
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
thank you very much	خیلی متشکرم
swith	خیلی عظیم
very light	خیلی سبک
superrabundant	خیلی زیاد
subminiature	خیلی کوچک
span new	خیلی تازه
skinless	خیلی حساس
senseful	خیلی حساس
sappy	خیلی احساساتی
of vital importance	خیلی ضروری
much worse	خیلی بدتر
much was said	خیلی حرفهازده شد
in no time	خیلی زود
immensurable	خیلی قدیم
hit bottom <idiom>	خیلی پست
iam in bad	خیلی محتاجم
(as) old as the hills <idiom>	خیلی قدیمی
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
hand in glove	خیلی نزدیک
hand in glove	خیلی صمیمی
hand and glove	خیلی صمیمی
tickled pink <idiom>	خیلی شادوخوشحال
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
flying high <idiom>	خیلی شادوشنگول
many persons	خیلی اشخاص
many people	خیلی اشخاص
many people	خیلی از مردم
lower most	خیلی پست تر
lily white	خیلی سفید
level best	خیلی خوب
level best	خیلی عالی
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
He is a loose card .	خیلی ول است
it is very easily done	خیلی به اسانی
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
giantess	زن خیلی قدبلند
precipitating	خیلی سریع
fortissimo	خیلی بلند
really sick	خیلی محشر
faraway	خیلی دور
high	خیلی بزرگ
highest	خیلی بزرگ
Many thanks!	خیلی ممنون!
frequently	خیلی اوقات
quaint	خیلی فریف
really wicked	خیلی محشر
precipitates	خیلی سریع
precipitated	خیلی سریع
precipitate	خیلی سریع
highs	خیلی بزرگ
often	خیلی اوقات
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
immediate	خیلی فوری
superabundant	خیلی زیاد
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
often <adv.>	خیلی از اوقات
many times <adv.>	خیلی از اوقات
parlous	خیلی مهیب
regularly [often] <adv.>	خیلی از اوقات
extras	بسیار خیلی
infinitely	خیلی زیاد
whopping	خیلی بزرگ
open-and-shut	خیلی سهل
exceeding	خیلی زیاد
decrepit	خیلی پیر
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
extra	بسیار خیلی
extra-	بسیار خیلی
open and shut	خیلی سهل
To take with a pinch of salt.	خیلی جدی نگرفتن
lots	خیلی زیاد
frequently <adv.>	خیلی از اوقات
once in the blue moon	خیلی بندرت
oodles	خیلی زیاد
goody-goodies	خیلی خوب
goody-goody	خیلی خوب
niftiest	خیلی خوب
niftier	خیلی خوب
very good	خیلی خوب
goody goody	خیلی خوب
raucous	خیلی نامرتب
seldom	خیلی کم ندرتا
jolly	بذله گو خیلی
pluperfect	خیلی عالی
extreme	خیلی زیاد
Neanderthal	خیلی کهنه
confidential	خیلی محرمانه
stentorian	خیلی بلند
glorious	خیلی خوب
wicked <adj.>	خیلی خوب
cool <adj.>	خیلی خوب
hand and glove	خیلی نزدیک
awesome <adj.>	خیلی خوب
wells	خیلی خوب
great <adj.>	خیلی خوب
whacking	خیلی بزرگ
well	خیلی خوب
whackings	خیلی بزرگ
sick [British E] <adj.>	خیلی خوب
ultramodern	خیلی جدید متجدد
very long	برد خیلی زیاد
He is loaded.	خیلی خر پول است
We get along splendidly(fine)	خیلی با هم جور هستیم
ultra	خیلی متعصب مافوق