Dictiornary-Farsi | خیلی متکبر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (7 milliseconds)

English	Persian
toploftiness	خیلی متکبر


Search result with all words

toplofty	خیلی متکبر خود فروش
Other Matches

inflated	زن متکبر
assumptive	متکبر
inflated	متکبر
bucko	متکبر
arrogantly	متکبر
high spirited	متکبر
high and mighty <idiom>	متکبر
proud hearted	متکبر
swaggerer	متکبر
haughty	متکبر
arrogant	متکبر
highs	خشن متکبر
pride ful	تکبرامیز متکبر
proud	متکبر مفتخر
haught	متکبر تکبرامیز
proudest	متکبر مفتخر
prouder	متکبر مفتخر
high muck a muck	شخص متکبر
highest	خشن متکبر
perkiest	خودنما متکبر
perkier	خودنما متکبر
perky	خودنما متکبر
assuming	متکبر لاف زن
imperious	امر متکبر
high	خشن متکبر
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
as ptoud as punch	بسیار متکبر و از خود راضی
upstart	تازه بدوران رسیده ادم متکبر
upstarts	تازه بدوران رسیده ادم متکبر
high hat	متکبر وپر افاده اشرافی ماب
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
rattling	خیلی تند خیلی خوب
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergency	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
copious	خیلی
villainous	خیلی بد
abysmal <adj.>	خیلی بد
to a large extent	خیلی
damn	خیلی
dammit	خیلی
highly	خیلی
routh	خیلی
not a few	خیلی ها
far and away	خیلی
very	خیلی
dumpiness	خیلی
very little	خیلی کم
in large quantities	خیلی خیلی
for long	خیلی
many	خیلی
ten	خیلی
too bad <idiom>	خیلی بد ،غم انگیز
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
tickled pink <idiom>	خیلی شادوخوشحال
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
corking	خیلی زیبا
far off	خیلی دور
dead slow	خیلی اهسته
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
too tough	خیلی سفت
piping hot	خیلی داغ
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
pitch-black	خیلی سیاه
pitch black	خیلی سیاه
precise	خیلی دقیق
jolly	بذله گو خیلی
as good as	خیلی خوب
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
by leaps and bounds	خیلی تند
far	زیاد خیلی
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
benedicite	خیلی خوب
before you can say knife	خیلی زود
at most	خیلی باشد
as stiff as a poker	خیلی خشک
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
thank you very much	خیلی متشکرم
primely	خیلی خوب
precisian	خیلی دقیق
pixilated	خیلی حساس
pianissmo	خیلی نرم
overstrung	خیلی حساس
bone dry	خیلی خشک
oftentimes	خیلی اوقات
of vital importance	خیلی ضروری
number one	خیلی خوب
raff	خیلی زیاد
ritzy	خیلی شیک
swith	خیلی عظیم
superrabundant	خیلی زیاد
ultraconservative	خیلی محتاط
subminiature	خیلی کوچک
span new	خیلی تازه
skinless	خیلی حساس
senseful	خیلی حساس
sappy	خیلی احساساتی
rotundily	چاقی خیلی
very light	خیلی سبک
much worse	خیلی بدتر
much was said	خیلی حرفهازده شد
She is very pretentious.	خیلی ادعادارد
immensurable	خیلی قدیم
flying high <idiom>	خیلی شادوشنگول
iam in bad	خیلی محتاجم
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
hit bottom <idiom>	خیلی پست
(as) old as the hills <idiom>	خیلی قدیمی
hand in glove	خیلی نزدیک
hand in glove	خیلی صمیمی
hand and glove	خیلی نزدیک
hand and glove	خیلی صمیمی
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
lower most	خیلی پست تر
many persons	خیلی اشخاص
many people	خیلی اشخاص
many people	خیلی از مردم
lily white	خیلی سفید
level best	خیلی خوب
level best	خیلی عالی
it is very easily done	خیلی به اسانی
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
He is a loose card .	خیلی ول است
in no time	خیلی زود
giantess	زن خیلی قدبلند
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
immediate	خیلی فوری
superabundant	خیلی زیاد
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
parlous	خیلی مهیب
open-and-shut	خیلی سهل
open and shut	خیلی سهل
frequently <adv.>	خیلی از اوقات
many times <adv.>	خیلی از اوقات
decrepit	خیلی پیر
whopping	خیلی بزرگ
really wicked	خیلی محشر
really sick	خیلی محشر
faraway	خیلی دور
Many thanks!	خیلی ممنون!
often <adv.>	خیلی از اوقات
fortissimo	خیلی بلند
quaint	خیلی فریف
wells	خیلی خوب
well	خیلی خوب
glorious	خیلی خوب
very good	خیلی خوب
goody-goody	خیلی خوب
goody-goodies	خیلی خوب
goody goody	خیلی خوب
raucous	خیلی نامرتب
seldom	خیلی کم ندرتا
frequently	خیلی اوقات
high	خیلی بزرگ
highest	خیلی بزرگ
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
regularly [often] <adv.>	خیلی از اوقات
extras	بسیار خیلی
extra-	بسیار خیلی
extra	بسیار خیلی
exceeding	خیلی زیاد
infinitely	خیلی زیاد
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
often	خیلی اوقات
highs	خیلی بزرگ
stentorian	خیلی بلند
wicked <adj.>	خیلی خوب
niftier	خیلی خوب
sick [British E] <adj.>	خیلی خوب
whacking	خیلی بزرگ
To take with a pinch of salt.	خیلی جدی نگرفتن
whackings	خیلی بزرگ
niftiest	خیلی خوب
nifty	خیلی خوب
lots	خیلی زیاد
once in the blue moon	خیلی بندرت
cool <adj.>	خیلی خوب
confidential	خیلی محرمانه
far and away	خیلی دور
precipitate	خیلی سریع
precipitated	خیلی سریع
precipitates	خیلی سریع
pluperfect	خیلی عالی
extreme	خیلی زیاد
precipitating	خیلی سریع
awesome <adj.>	خیلی خوب
oodles	خیلی زیاد
great <adj.>	خیلی خوب