English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
I went scot - free . خیلی مفت دررفتم ( بدون جریمه یا تنبیه)
Other Matches
get away with murder <idiom> انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
to get off lightly بدون جریمه سنگین رها یافتن
to get off easy بدون جریمه سنگین رها یافتن
to get off cheaply بدون جریمه سنگین رها یافتن
to incur a punishment تنبیه بر خود وارد اوردن سزاوار تنبیه شدن
finable جریمه دار محکوم بدادن جریمه سزاوارجریمه
VL bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL local bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
rattling خیلی تند خیلی خوب
punishment تنبیه
penalties تنبیه
talking-to تنبیه
punitive تنبیه گر
penalty تنبیه
come-uppance تنبیه
wite تنبیه
castigation تنبیه
chastiesement تنبیه
talking to تنبیه
repeimand تنبیه
chastising تنبیه کردن
scourage وسیله تنبیه
punishment تنبیه کردن
flogged تنبیه کردن
scourage تنبیه کردن
punishable <adj.> سزاوار تنبیه
communication of punishment ابلاغ تنبیه
scourge وسیله تنبیه
poinephobia تنبیه هراسی
disciplinary تنبیه انضباطی
fixes تنبیه کردن
penal <adj.> سزاوار تنبیه
indictable <adj.> سزاوار تنبیه
culpable <adj.> سزاوار تنبیه
chargeable <adj.> سزاوار تنبیه
actionable <adj.> سزاوار تنبیه
grueling تنبیه کننده
chastised تنبیه کردن
corporal punishment تنبیه بدنی
chastises تنبیه کردن
chastise تنبیه کردن
scourge تنبیه کردن
castigate تنبیه کردن
flog تنبیه کردن
gruel تنبیه شدن
flogs تنبیه کردن
expiatory punishment تنبیه کفارهای
castigates تنبیه کردن
basting تنبیه باشلاق
to kiss the rod به تنبیه تن دردادن
castigated تنبیه کردن
fix تنبیه کردن
castigating تنبیه کردن
nunjudicial punishment تنبیه انضباطی
disciplinary action تنبیه انضباطی
to have it تنبیه شدن
gruelling تنبیه کننده
admonishment اخطار تنبیه
to have ones gruel تنبیه شدن
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
impunible غیر قابل تنبیه
ferule گرز تنبیه باچوب
rusticate با اخراج تنبیه کردن
have it coming <idiom> سزاوار تنبیه بودن
keelhaul سخت تنبیه کردن
gruel تنبیه فرسوده کردن
punishes تنبیه کردن گوشمال دادن
punish تنبیه کردن گوشمال دادن
horsewhips شلاق زدن تنبیه کردن
punished تنبیه کردن گوشمال دادن
penalises تاوان دادن تنبیه کردن
short term حداقل مدت تنبیه و زندانی
penalised تاوان دادن تنبیه کردن
to pay out تنبیه کردن تلافی دراوردن
I pulled him by the ears. گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
rattan باعصای خیزران تنبیه کردن
horsewhipping شلاق زدن تنبیه کردن
horsewhipped شلاق زدن تنبیه کردن
horsewhip شلاق زدن تنبیه کردن
cartwhip شلاق زدن تنبیه کردن
penalizing تاوان دادن تنبیه کردن
penalising تاوان دادن تنبیه کردن
penalizes تاوان دادن تنبیه کردن
penalize تاوان دادن تنبیه کردن
penalized تاوان دادن تنبیه کردن
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
trounces سخت زدن بسختی تنبیه کردن
trounced سخت زدن بسختی تنبیه کردن
trounce سخت زدن بسختی تنبیه کردن
put someone in his or her place <idiom> تنبیه شخص به علت حرف یا رفتار بد
trouncing سخت زدن بسختی تنبیه کردن
serve someone right <idiom> تنبیه یا نتیجهای که شخص سزاوارش است
I didnt have the heart to punish the kid. دلم نیامد بچه را تنبیه کنم
mulct جریمه
penalties جریمه
fined جریمه
forfeiting جریمه
forfeited جریمه
finest جریمه
forfeit جریمه
forfeits جریمه
sconce جریمه
amercement جریمه
penalty جریمه
fine جریمه
forfeiture جریمه
response cost جریمه
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
emergencies خیلی خیلی فوری
emergency خیلی خیلی فوری
impo کاریکه بدانش اموزان ازراه تنبیه میدهند
forfeit جریمه دادن
demurrage جریمه تاخیر
they mulcted him او را جریمه کردند
surtax جریمه مالیاتی
forfeit جریمه کردن
pecuniary جریمه دار
finable جریمه بردار
forfeited جریمه دادن
forfeitable مستوجب جریمه
penalising جریمه کردن
penalizing جریمه کردن
liable to fine مشمول جریمه
amerceable قابل جریمه
penalizes جریمه کردن
backwardation جریمه دیرکرد
penalized جریمه کردن
penalize جریمه کردن
forfoitable جریمه بردار
sconce جریمه کردن
finest جریمه کردن
fine جریمه کردن
forfeits جریمه کردن
forfeiting جریمه دادن
penalty تاوان جریمه
forfeits جریمه دادن
penalised جریمه کردن
penalties تاوان جریمه
fined جریمه کردن
forfeited جریمه کردن
mulct جریمه دادن
forfeiting جریمه کردن
penalises جریمه کردن
penalty clauses ماده یا بند جریمه
part [ial] payment of a fine پرداخت قسمتی از جریمه
misconduct penalty جریمه 01 دقیقه اخراج
penalty clause ماده یا بند جریمه
assess جریمه کردن ارزیابی
assesses جریمه کردن ارزیابی
assessing جریمه کردن ارزیابی
surcharge بعنوان جریمه گرفتن
surcharges بعنوان جریمه گرفتن
assessed جریمه کردن ارزیابی
mulct عیب جریمه کردن
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
surcharge مبلغ جریمه نرخ اضافی
sanctioned مجوز جریمه ضمانت اجرا
surcharges مبلغ جریمه نرخ اضافی
sanctioning مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanction مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctions مجوز جریمه ضمانت اجرا
scot ant lot جریمه یامالیات دسته جمعی
forfeited بطور جریمه یاتاوان گرفتن
finest جریمه گرفتن از صاف کردن
forfeit بطور جریمه یاتاوان گرفتن
fined جریمه گرفتن از صاف کردن
fine جریمه گرفتن از صاف کردن
forfeits بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeiting بطور جریمه یاتاوان گرفتن
liquidated damages پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
to lose something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to forfeit something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to forfeit something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to lose something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
court of record در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
contempt در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
penalising کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizes کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com