Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
English
Persian
overawe
خیلی وحشت زده کردن
overawed
خیلی وحشت زده کردن
overawes
خیلی وحشت زده کردن
overawing
خیلی وحشت زده کردن
Other Matches
terrifies
وحشت زده کردن
terrifying
وحشت زده کردن
terrify
وحشت زده کردن
horrify
وحشت زده کردن
horrifying
وحشت زده کردن
horrifies
وحشت زده کردن
horrified
وحشت زده کردن
gally
وحشت زده کردن
terrified
وحشت زده کردن
panic
هراس وحشت زده کردن
panicked
هراس وحشت زده کردن
to put the fear of God into somebody
کسی را وحشت زده کردن
panicking
هراس وحشت زده کردن
consternate
احساس تحیر و وحشت کردن متوحش شدن
to escape with nothing more than/just a fright
از دست چیزی فقط با وحشت فرار کردن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilming
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling
خیلی تند خیلی خوب
ponderous
خیلی سنگین خیلی کودن
slather
خیلی پخش کردن
miniaturization
خیلی کوچک کردن چیزی
live high off the hog
<idiom>
خیلی تجملاتی زندگی کردن
work one's fingers to the bone
<idiom>
خیلی سخت کار کردن
make one's blood boil
<idiom>
کسی را خیلی عصبانی کردن
to keep somebody on a short leash
آزادی کسی را خیلی کم کردن
to make somebody's blood boil
<idiom>
کسی را خیلی خشمگین کردن
to lay low
خیلی ضعیف کردن
[بیماری]
slashed
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slash
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
gape
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
gaped
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
drop a hint
<idiom>
فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
gaping
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
gapes
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
to rifle the ball into the goal
با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
to blast something
با صدای خیلی بلند بازی کردن
[آلت موسیقی]
jitters
وحشت
frays
وحشت
awless
بی وحشت
fright
وحشت
awed
وحشت
funk
وحشت
awe
وحشت
frayed
وحشت
fray
وحشت
awfulness
وحشت
panic
وحشت
panicking
وحشت
abhorrence
وحشت
fears
وحشت
trepidation
وحشت
dismalness
وحشت
dreads
وحشت
gris
وحشت
frights
وحشت
dread
وحشت
panicked
وحشت
dreading
وحشت
fearing
وحشت
feared
وحشت
fear
وحشت
to live like animals
[in a place]
در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
emergencies
خیلی خیلی فوری
emergency
خیلی خیلی فوری
frights
هراس وحشت
horror-struck
وحشت زده
horror
وحشت مورمور
horror struck
وحشت زده
horrors
وحشت مورمور
awestricken
وحشت زده
morbid
وحشت اور
fright
هراس وحشت
affright
وحشت زده
forlornness
وحشت یاس
aghast
وحشت زده
fear of the future
وحشت از آینده
frightened
وحشت زده
struck with teror
وحشت زده
dismay
وحشت زدگی
fear prayer
نماز وحشت
awestruck
وحشت زده
panic stricken
وحشت زده
panic struck
وحشت زده
requiem
نماز وحشت
requiems
نماز وحشت
cuse of a
موجب وحشت
alarum
بیم و وحشت
dismayed
وحشت زدگی
pavor nocturnus
وحشت شبانه
dismaying
وحشت زدگی
terror
وحشت بلا
terrors
وحشت بلا
strike with terror
وحشت زده
dismays
وحشت زدگی
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
appal
وحشت زده شدن
appalled
وحشت زده شدن
appallingly
وحشت زده شدن
appals
وحشت زده شدن
horrendous
ترسناک وحشت اور
appall
وحشت زده شدن
startle
وحشت زده شدن
startle
پرش وحشت زدگی
startled
وحشت زده شدن
startled
پرش وحشت زدگی
startles
وحشت زده شدن
startles
پرش وحشت زدگی
terrible
وحشت اور ترسناک
jittery
وحشت زده و عصبی
heart skip a beat
<idiom>
وحشت زده یا بر آشفتن
jim dandy
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
alarm
بیم و وحشت ساعت زنگی
gast
وحشت جانور بدون اولاد
gruesome
وحشت اور نفرت انگیز
My hair stood on end .
مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
alarms
بیم و وحشت ساعت زنگی
creepy
وحشت زده غیر عادی
alarmingly
بیم و وحشت ساعت زنگی
alarmed
بیم و وحشت ساعت زنگی
stage fright
وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
boggle
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
He had the air of a frightened(scared)child.
حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
shell shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell-shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
terrorism
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
angst
احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
very little
خیلی کم
ten
خیلی
damn
خیلی
not a few
خیلی ها
many
خیلی
far and away
خیلی
dammit
خیلی
highly
خیلی
very
خیلی
routh
خیلی
in large quantities
خیلی خیلی
copious
خیلی
dumpiness
خیلی
abysmal
<adj.>
خیلی بد
to a large extent
خیلی
for long
خیلی
villainous
خیلی بد
planet stricken
وحشت زده ستاره زده
awesome
وحشت اور ترس اور
planet struck
وحشت زده ستاره زده
(a) snap
<idiom>
خیلی ساده
hand in glove
خیلی صمیمی
corking
خیلی زیبا
hand in glove
خیلی نزدیک
infinitely
خیلی زیاد
high
خیلی بزرگ
pixilated
خیلی حساس
hand and glove
خیلی صمیمی
superabundant
خیلی زیاد
skin and bones
<idiom>
خیلی لاغر
highest
خیلی بزرگ
extras
بسیار خیلی
raff
خیلی زیاد
She is very pretentious.
خیلی ادعادارد
piping hot
خیلی داغ
extra
بسیار خیلی
lots
خیلی زیاد
Nothing more, thanks.
خیلی متشکرم.
hand and glove
خیلی نزدیک
extra-
بسیار خیلی
highs
خیلی بزرگ
niftiest
خیلی خوب
rotundily
چاقی خیلی
sappy
خیلی احساساتی
glorious
خیلی خوب
Many thanks!
خیلی ممنون!
precisian
خیلی دقیق
iam in bad
خیلی محتاجم
too tough
خیلی سفت
costs and arm and a leg
<idiom>
خیلی گرونه
wells
خیلی خوب
goody goody
خیلی خوب
goody-goodies
خیلی خوب
goody-goody
خیلی خوب
confidential
خیلی محرمانه
by leaps and bounds
خیلی تند
in no time
خیلی زود
not so hot
<idiom>
نه خیلی خوب
pianissmo
خیلی نرم
ritzy
خیلی شیک
nifty
خیلی خوب
immensurable
خیلی قدیم
it is very easily done
خیلی به اسانی
primely
خیلی خوب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com