Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
marquee
خیمه بزرگ سایبان
marquees
خیمه بزرگ سایبان
Other Matches
booths
سایبان خیمه پاسگاه
booth
سایبان خیمه پاسگاه
hovel
سایبان
sun blind
سایبان
shadings
سایبان
shades
سایبان
shade
سایبان
awning
سایبان
dorse
سایبان
canopy
سایبان
hovels
سایبان
pergola
سایبان
pergolas
سایبان
bower
سایبان
bowers
سایبان
canopies
سایبان
pentice
سایبان
parasol
سایبان
umbrellas
سایبان
umbrella
سایبان
parasols
سایبان
baldachin
سایبان پایدار
baldaquin
سایبان پایدار
baldacchino
سایبان پایدار
baldachino
سایبان پایدار
sunshades
سایبان ساباط
car ports
سایبان اتومبیل
awning
سایبان کرباسی
feast of tabernacles
عید سایبان
cockpit canopy
سایبان خلبان
sunshade
سایبان ساباط
ciborium
سایبان محراب
snowshed
سایبان برفی
abat vent
سایبان کوچک
car port
سایبان اتومبیل
awnings
سایبان کرباسی
tabernacle
خیمه
tent
خیمه
canopy
خیمه
tents
خیمه
binds
خیمه
canopies
خیمه
bind
خیمه
sentry box
سایبان چوبی نگهبان
stanchion
سایبان یا چادر جلومغازه
abat jour
سایبان پنجره هوا
sentry boxes
سایبان چوبی نگهبان
canopy release knob
دکمه برقراری سایبان
ride rope
بند سایبان کشتی
My grandparents are six feet under.
<idiom>
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
tenter
خیمه دوز
puppeteers
خیمه شب باز
tentage
خیمه زنی
tentmaker
خیمه دوز
wigwams
خیمه مسکن
hovels
پناهگاه خیمه
wigwam
خیمه مسکن
hovel
پناهگاه خیمه
puppeteer
خیمه شب باز
lodged
خیمه زدن
lodge
خیمه زدن
decamp
خیمه بر بستن
puppetry
خیمه شب بازی
puppet show
خیمه شب بازی
decamped
خیمه بر بستن
decamping
خیمه بر بستن
camp
خیمه سرا
decamps
خیمه بر بستن
pitches
خیمه زدن
pitch
خیمه زدن
encage
خیمه برپاکردن
front headlock and leg lever in knee
خیمه زدن
lodges
خیمه زدن
maroczy bind
خیمه ماروکسی
canopies
کروک اتومبیل سایبان گذاشتن
embower
درداربست جادادن در سایبان نشاندن
canopy
کروک اتومبیل سایبان گذاشتن
fossil
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
museum piece
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
big game
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
macropterous
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
dais
سایبان یااسمانه بالای تخت پادشاه
sentry boxes
سایبان چوبی نگهبان سرپناه نگهبانی
sentry box
سایبان چوبی نگهبان سرپناه نگهبانی
fantoccini
عروسک خیمه شب بازی
puppet
عروسک خیمه شب بازی
encamp
خیمه برپا کردن
teepee
خیمه سرخ پوستان
jumping jack
عروسک خیمه شب بازی
encamps
خیمه برپا کردن
encamping
خیمه برپا کردن
puppets
عروسک خیمه شب بازی
encamped
خیمه برپا کردن
tenter
مستحفظ خیمه دار
pitches
خیمه زدن برپاکردن
pavilions
درکلاه خیمه زدن
Punch and Judy shows
نمایش خیمه شب بازی
pavilion
درکلاه خیمه زدن
tents
خیمه زدن توجه
tent
خیمه زدن توجه
pitch
خیمه زدن برپاکردن
underhook
خیمه و رکبی زدن
Punch and Judy show
نمایش خیمه شب بازی
tepees
خیمه مخروطی سرخ پوستان
tepee
خیمه مخروطی سرخ پوستان
yurt
خیمه کروی قرقیزهای ساکن سیبریه
yurta
خیمه کروی قرقیزهای ساکن سیبریه
marionette
عروسک خیمه شب بازی نوعی مرغابی
marionettes
عروسک خیمه شب بازی نوعی مرغابی
front underlock
خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
scaramouche
عروسک دلقک نمای خیمه شب بازی
scaramouch
عروسک دلقک نمای خیمه شب بازی
to pull the wires
سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
abat-voix
[قبه یا سایبان که صدا را در پشت و بالای سکوی خطابه منعکس می کند.]
so large
چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandam
مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparents
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
mightier
بزرگ
mightiest
بزرگ
mighty
بزرگ
full bottomed
بزرگ
bulkier
بزرگ
bulky
بزرگ
eminent
بزرگ
bulkiest
بزرگ
hugeous
بزرگ
doyennes
زن بزرگ
of a large size
بزرگ
gravest
بزرگ
large sized a
بزرگ
graves
بزرگ
extensive
بزرگ
grave
بزرگ
dignified
بزرگ
large sized
بزرگ
king size
بزرگ
adult
بزرگ
adults
بزرگ
immane
بزرگ
smallest
بزرگ نه
smaller
بزرگ نه
gate
در بزرگ
gates
در بزرگ
voluminous
بزرگ
doyenne
زن بزرگ
great
بزرگ
majestic
بزرگ
greatest
بزرگ
egregious
بزرگ
decuman
بزرگ
considerably large
بس بزرگ
canis majoris
سگ بزرگ
canis major
سگ بزرگ
bandog
سگ بزرگ
big
بزرگ
bigger
بزرگ
biggest
بزرگ
small
بزرگ نه
great-
بزرگ
megapod
بزرگ پا
spankings
بزرگ
spanking
بزرگ
majuscular
بزرگ
vasty
بزرگ
massive
بزرگ
massively
بزرگ
gross
بزرگ
grossed
بزرگ
grosser
بزرگ
grosses
بزرگ
grossest
بزرگ
grossing
بزرگ
enormous
بزرگ
largest
بزرگ
nonus
بزرگ
majuscule
بزرگ
walloping
بزرگ
wallopings
بزرگ
swingeing
بزرگ
large
بزرگ
majoring
بزرگ
majored
بزرگ
major
بزرگ
highs
بزرگ
highest
بزرگ
larger
بزرگ
high
بزرگ
paternal grandmother
نه نه بزرگ
vast
بزرگ
macrocephalic
بزرگ سر
stour
بزرگ
macro
بزرگ
long ton
تن بزرگ
swith
بزرگ
extras
بزرگ
extra-
بزرگ
extra
بزرگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com