Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
yurt	خیمه کروی قرقیزهای ساکن سیبریه
yurta	خیمه کروی قرقیزهای ساکن سیبریه
Other Matches
siberia	سیبریه
bind	خیمه
binds	خیمه
tabernacle	خیمه
tent	خیمه
tents	خیمه
canopy	خیمه
canopies	خیمه
hovel	پناهگاه خیمه
encage	خیمه برپاکردن
hovels	پناهگاه خیمه
camp	خیمه سرا
lodged	خیمه زدن
lodge	خیمه زدن
puppet show	خیمه شب بازی
puppetry	خیمه شب بازی
puppeteer	خیمه شب باز
lodges	خیمه زدن
front headlock and leg lever in knee	خیمه زدن
wigwam	خیمه مسکن
decamped	خیمه بر بستن
decamping	خیمه بر بستن
tentage	خیمه زنی
decamps	خیمه بر بستن
maroczy bind	خیمه ماروکسی
tenter	خیمه دوز
pitch	خیمه زدن
wigwams	خیمه مسکن
puppeteers	خیمه شب باز
pitches	خیمه زدن
tentmaker	خیمه دوز
decamp	خیمه بر بستن
booth	سایبان خیمه پاسگاه
pitches	خیمه زدن برپاکردن
booths	سایبان خیمه پاسگاه
tents	خیمه زدن توجه
tent	خیمه زدن توجه
pavilion	درکلاه خیمه زدن
teepee	خیمه سرخ پوستان
tenter	مستحفظ خیمه دار
underhook	خیمه و رکبی زدن
Punch and Judy shows	نمایش خیمه شب بازی
Punch and Judy show	نمایش خیمه شب بازی
pavilions	درکلاه خیمه زدن
encamp	خیمه برپا کردن
encamped	خیمه برپا کردن
pitch	خیمه زدن برپاکردن
fantoccini	عروسک خیمه شب بازی
jumping jack	عروسک خیمه شب بازی
marquee	خیمه بزرگ سایبان
puppets	عروسک خیمه شب بازی
puppet	عروسک خیمه شب بازی
encamps	خیمه برپا کردن
encamping	خیمه برپا کردن
marquees	خیمه بزرگ سایبان
spheroid	کروی
globate	کروی
global	کروی
globe like	کروی
globy	کروی
globally	کروی
globoid	کروی
globulous	کروی
orbiculate	کروی
globular	کروی
spherical	کروی
spheric	کروی
orbicular	کروی
spheral	کروی
nodular	کروی
perispheric	کروی
tepees	خیمه مخروطی سرخ پوستان
tepee	خیمه مخروطی سرخ پوستان
orb	جسم کروی
orb	کروی شدن
orbs	جسم کروی
orbed	گرد کروی
spherical candlepower	شمع کروی
spherical wedge	قاچ کروی
sphericity	حالت کروی
spherics	هندسه کروی
sphery	کروی مستدیر
orbs	کروی شدن
globular protein	پروتئین کروی
globular cluster	خوشه کروی
globe valve	سوپاپ کروی
spherical coordinates	مختصات کروی
aspheric	غیر کروی
spheres	جسم کروی
sector of a sphere	اکلیل کروی
roudelay	کروی شکل
sphere	جسم کروی
kitchen rudder	سکان کروی
spherical lens	عدسی کروی
spherical mirror	اینه کروی
spherical sector	قطاع کروی
spherical top	فرفره کروی
spherical triagle	مثلث کروی
spherical triangle	مثلث کروی
spherical trigonometry	مثلثات کروی
spherical geometry	هندسه کروی
spherical aberration	خطای کروی
globe	کروی کردن
globes	کروی کردن
front underlock	خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
marionette	عروسک خیمه شب بازی نوعی مرغابی
marionettes	عروسک خیمه شب بازی نوعی مرغابی
scaramouche	عروسک دلقک نمای خیمه شب بازی
scaramouch	عروسک دلقک نمای خیمه شب بازی
globule	جسم کوچک کروی
globules	جسم کوچک کروی
orbicularly	بطور گرد یا کروی
spherical polygon	کثیر الاضلاع کروی
concave spherical mirror	اینه کروی کاو
concave spherical mirror	اینه کروی مقعر
ensphere	بصورت کروی در اوردن
spherical coordinates	مختصات کروی [ریاضی]
spherical coordinates	دستگاه مختصات کروی
spherule	جسم کروی کوچک
sphere gap	دهانه جرقه کروی
globular cluster	خوشه ستارهای کروی
mean spherical candlepower	شمع کروی متوسط
quadrant	ربع جسم کروی
star globe	ستاره یاب کروی
hemispherical engine	موتور نیم کروی
to pull the wires	سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
roundle	صفحه کوچک و کروی شکل
spherical coordinate system	دستگاه مختصات کروی [ریاضی]
ball peen hammer	چکشی که یک طرف ان کروی است
acinarious	پوشیده شده از حفرههای کروی
roundel	صفحه کوچک و کروی شکل
spherical coordinate system [with constant radius]	دستگاه مختصات کروی [با شعاع ثابت]
cirro cumulus	لایهای از ابرهای کروی یاگوی مانند در ارتفاع تقریبی 0006 متری از سطح زمین
residing	ساکن
abiding	ساکن
occupants	ساکن
resting	ساکن
habitant	ساکن
lodgers	ساکن
irenic	ساکن
lodger	ساکن
stationary	ساکن
static	ساکن
dead	ساکن
slack water	اب ساکن
occupant	ساکن
denizen	ساکن
abider	ساکن
dweller	ساکن
inmate	ساکن
residents	ساکن
resident	ساکن
inmates	ساکن
domiciled	ساکن
stilly	ساکن
statist	ساکن
denizens	ساکن
inhabitant	ساکن
waveless	ساکن
stiller	ساکن
occupiers	ساکن
quiescent	ساکن
occupier	ساکن
stills	ساکن
dwelling	ساکن
dwellings	ساکن
inert	ساکن
still	ساکن
stillest	ساکن
nonresidence	غیر ساکن
townie	ساکن شهر
townies	ساکن شهر
levanter	ساکن خاور
levantine	ساکن خاور
static friction	اصطکاک ساکن
stagirite	ساکن شهر
level point	سطح اب ساکن
libyan	ساکن لیبی
lunarian	ساکن ماه
static electricity	الکتریسیته ساکن
static electricity	برق ساکن
standing wave	موج ساکن
state of rest	حالت ساکن
static charge	برق ساکن
staticize	ساکن کردن
stationary bed	بستر ساکن
woodsy	ساکن جنگل
townee	ساکن شهر
rusticate	ساکن ده شدن
to animals	ساکن زمین
dwelt	ساکن بود
sojourner	ساکن موقتی
silvicolous	ساکن جنگل
rest position	وضعیت ساکن
rest mass	جرم ساکن
seasider	ساکن دریاکنار
stationary wave	موج ساکن
pelagic	ساکن دریا
sylvan	ساکن جنگل
suburbanite	ساکن حومه

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com