English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
to live like cat and dog دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
Other Matches
To be itching fo r a fight . To be on the war path. سر دعوا داشتن
perpetually دائما"
everlastingly دائما"
constantly دائما"
continually دائما"
endlessly دائما"
perennially دائما
incessantly دائما لاینقطع
She is always making excuses. دائما" عذروبهانه می آورد
She is constantly correcting me. او [زن] دائما من را اصلاح می کند.
to watch the clock [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
He kept glancing toward the entrance. او دائما به سمت در ورودی نگاه می انداخت.
churn دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
churned دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
churns دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
to keep somebody on a short leash کسی را دائما کنترل کردن [مثال مشکوکان به جرمی ]
strife دعوا
night brawler شب دعوا کن
dustup دعوا
squeal دعوا نزاع
squealed دعوا نزاع
action اقامهء دعوا
dust-ups جنگ و دعوا
actions اقامهء دعوا
bust-up دعوا-مشاجره
imparlance تعویق دعوا
dust-up جنگ و دعوا
wrangler دعوا کننده
he has nostomach for the fight سر دعوا ندارد
quiteclaim ترک دعوا
squeals دعوا نزاع
discord دعوا نزاع
contest رقابت دعوا
quarrelled دعوا ستیزه
contested رقابت دعوا
quarrels دعوا ستیزه
quarreled دعوا ستیزه
contesting رقابت دعوا
quarreling دعوا ستیزه
quarrelling دعوا ستیزه
contests رقابت دعوا
quarrel دعوا ستیزه
callet دعوا و غوغا
champerty شرکت در دعوا
cat-and-dog <adj.> پر جنگ و دعوا
disclamation ترک دعوا
rivals طرف مقابل دعوا
rival طرف مقابل دعوا
nonjoinder عدم ورود در دعوا
rivalled طرف مقابل دعوا
to instigate an argument دعوا راه انداختن
to instigate an argument تحریک به دعوا کردن
rivalling طرف مقابل دعوا
to quarrel with somebody <idiom> با کسی دعوا کردن
debatable ground زمین یامرزمورد دعوا
kick up a row دعوا راه انداختن
rivaled طرف مقابل دعوا
brabble مشاجره کردن دعوا
rivaling طرف مقابل دعوا
disclaiming ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimed ترک دعوا کردن نسبت به
disclaim ترک دعوا کردن نسبت به
jars دعوا و نزاع طنین انداختن
disclaims ترک دعوا کردن نسبت به
jar دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred دعوا و نزاع طنین انداختن
cut both ways <idiom> به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
To settle upon a price during a dispute. <proverb> میان دعوا نرخ طى کردن .
to stir [things] up دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
They fight like cat and dog . باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
the nature of the case ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
He is always chopping and changing. دائما" از این شاخ به آن شاخ می پرد
In a quarrel they do not distribute sweetmeat. <proverb> توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
interplead پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
oppugn مبارزه کردن با دعوا کردن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
doubt شک داشتن
relieve داشتن
possesses داشتن
doubted شک داشتن
relieves داشتن
relieving داشتن
having داشتن
to hold a meeting داشتن
owns داشتن
owning داشتن
doubts شک داشتن
doubting شک داشتن
owned داشتن
own داشتن
possess داشتن
possessing داشتن
intercommon داشتن
redolence بو داشتن
want کم داشتن
monogyny داشتن یک زن
lacks کم داشتن
lackvt کم داشتن
lacked کم داشتن
lack کم داشتن
to possess داشتن
to have داشتن
bears داشتن
wanted کم داشتن
to have possession of داشتن
to go hot تب داشتن
have داشتن
to have f. تب داشتن
to be in a f. تب داشتن
to be feverish تب داشتن
bears در بر داشتن
bear در بر داشتن
bear داشتن
to hold داشتن
apprehended بیم داشتن
send اعزام داشتن
send ارسال داشتن
sending گسیل داشتن
sending اعزام داشتن
sending ارسال داشتن
sends اعزام داشتن
sends گسیل داشتن
loathed نفرت داشتن از
loathe نفرت داشتن از
withholds دریغ داشتن
withholding دریغ داشتن
withhold دریغ داشتن
withheld دریغ داشتن
resides اقامت داشتن
reside اقامت داشتن
provides مقرر داشتن
value گرامی داشتن
loathes نفرت داشتن از
protrude برامدگی داشتن
affords استطاعت داشتن
affording استطاعت داشتن
afforded استطاعت داشتن
afford استطاعت داشتن
protruding برامدگی داشتن
protrudes برامدگی داشتن
protruded برامدگی داشتن
provide مقرر داشتن
cherishing گرامی داشتن
espouse عقیده داشتن به
resided اقامت داشتن
apprehends بیم داشتن
apprehending بیم داشتن
apprehend بیم داشتن
espoused عقیده داشتن به
espouses عقیده داشتن به
espousing عقیده داشتن به
cherishes گرامی داشتن
cherished گرامی داشتن
cherish گرامی داشتن
correlating همبستگی داشتن
correlates همبستگی داشتن
correlate همبستگی داشتن
lends معطوف داشتن
lend معطوف داشتن
sends ارسال داشتن
send گسیل داشتن
vibrating ارتعاش داشتن
liaising بستگی داشتن
liaising رابطه داشتن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com