English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
local داخلی اخبار محلی
locals داخلی اخبار محلی
Other Matches
zero slot lan شبکه محلی که از آداپتور داخلی استفاده نمیکند و به جای آن از پورت مخصوص
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
bitblt در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
collection activity عملیات جمع آوری اخبار سازمان جمع آوری اخبار
localism ایین محلی علاقه محلی
local procurement تدارک محلی فراورده محلی
incretion ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
squawks مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawk مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawked مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal structure ساختمان داخلی سازه داخلی
internal defense پدافند داخلی پایداری داخلی
local posts پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
communication اخبار
assertion اخبار
news اخبار
traditions اخبار
newsreader اخبار
information اخبار
broadcast پخش اخبار
annals اخبار سال
electric bell زنگ اخبار
broadcasts پخش اخبار
life blood جنبش بی اخبار
shocker اخبار موحش
information processing تقویم اخبار
ruise اخبار دروغ
buzzers زنگ اخبار
shockers اخبار موحش
buzzer زنگ اخبار
essential elements of information عناصر اصلی اخبار
sound bow کاسه زنگ اخبار
push botton دکمه زنگ اخبار
evaluation ارزیابی اخبار رسیده
evaluations ارزیابی اخبار رسیده
pony پرداختن خلاصه اخبار
ponies پرداختن خلاصه اخبار
newsy دارای اخبار زیاد
to break news فاش کردن اخبار
collections جمع اوری اخبار
poney پرداختن خلاصه اخبار
bell wire سیم زنگ اخبار
collection جمع اوری اخبار
bell transformer ترانسفورماتور زنگ اخبار
bell ringing transformer مبدل زنگ اخبار
newsmen خبرنگار گوینده اخبار
action information center مرکز اخبار تاکتیکی
newsman خبرنگار گوینده اخبار
forebedement اخبار قبلی پیشگویی
collection agency عامل جمع اوری اخبار
collection plan طرح جمع اوری اخبار
monitoring رله کردن اخبار و پیامها
What is the latest news? آخرین خبرها ( اخبار ) چیست ؟
evaluation ارزیابی کردن تقویم اخبار
evaluations ارزیابی کردن تقویم اخبار
newsreels فیلم اخبار جاری روز
ring احاطه کردن زنگ اخبار
magneto bell زنگ اخبار جریان متناوب
newsreel فیلم اخبار جاری روز
disseminating توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminate توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
collective جمعی پخش یکجای اخبار هواشناسی
exchanged stabilization fund مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
syntheses استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
synthesis استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
storage 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
interpretations تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretation تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
track telling ارتباط و مخابرات بین هواپیمای شناسایی و سیستم کنترل و ردگیری زمینی مبادله اخبار و اطلاعات ردگیری و تعقیب هدف
local line خط محلی
parochial محلی
local محلی
natives محلی
local <adj.> محلی
regional <adj.> محلی
autochthon محلی
autochthonous محلی
domestic محلی
occupation crossing پل محلی
native محلی
locals محلی
regionally محلی
sympatry هم محلی
vernacular محلی
vernaculars محلی
residential محلی
topical محلی
regional محلی
local network شبکه محلی
dialect زبان محلی
dialects زبان محلی
local national سکنه محلی
local mode باب محلی
local loop حلقه محلی
pattering لهجه محلی
legman خبرنگار محلی
local group گروه محلی
pattered لهجه محلی
homebred بازیگر محلی
homebrew بازیگر محلی
domestic economy اقتصاد محلی
indigenous industries صنایع محلی
civil time ساعت محلی
provincialism محلی اندیشی
local procurement خرید محلی
kangoroo court دادگاه محلی
local paper روزنامه محلی
local norm هنجار محلی
patters لهجه محلی
ordinance مقررات محلی
ordinances مقررات محلی
local government حاکم محلی
local government حکومت محلی
local file فایل محلی
local currency پول محلی
local echo پژواک محلی
local time زمان محلی
patter لهجه محلی
local area network شبکه محلی
local time وقت محلی
local authority انجمن محلی
local intelligence هوش محلی
local center مرکز محلی
provincial ولایتی محلی
costumes لباس محلی
local enquiry بازجویی محلی
costume لباس محلی
local investigation تحقیق محلی
local circuit مدار محلی
territorial محلی منطقهای
sepoy پاسبان محلی
localism اصطلاح محلی
localized محلی - محصوربهیکمحل
brogues لهجه محلی
brogue لهجه محلی
off از محلی بخارج
parish council شورای محلی
provincial road جاده محلی
regional purchase خرید محلی
place در محلی گذاردن
places در محلی گذاردن
local vertical قائم محلی
local variable متغیر محلی
local road راه محلی
local purchase خرید محلی
local store ذخیره محلی
local security تامین محلی
local terminal ترمینال محلی
local terminal پایانه محلی
local storage انباره محلی
placing در محلی گذاردن
dissemination انتشار اخبار انتشار اطلاعات
reference دستیابی به محلی در حافظه
references دستیابی به محلی در حافظه
local area network شبکه ناحیه محلی
local authority مرجع صلاحیتدار محلی
emplace در محلی قرار دادن
overrun سرتاسر محلی رافراگرفتن
step out از محلی خارج شدن
square dance رقص محلی امریکا
somewheres یک جایی دریک محلی
decentralised حکومت محلی دادن
decentralises حکومت محلی دادن
decentralising حکومت محلی دادن
somewhere یک جایی دریک محلی
overrunning سرتاسر محلی رافراگرفتن
take it out on <idiom> بی محلی به خاطر عصبانیت
autonomy استقلال محلی محدود
getup <idiom> لباس محلی پوشیدن
To keep away from a place. از محلی دور شدن
district call box جعبه خبر محلی
vernacularism استعمال زبان محلی
traject از محلی عبور کردن
to go on the parish اعانه محلی گرفتن
overruns سرتاسر محلی رافراگرفتن
decentralizing حکومت محلی دادن
decentralizes حکومت محلی دادن
decentralize حکومت محلی دادن
rural district council انجمن محلی زراعی
local exchange ردوبدل کننده محلی
recorders رئیس دادگاه محلی
overwrite بالای محلی نوشتن
local hour angle زاویه ساعتی محلی
provincialism عقایدوافکار محدود محلی
locked up در محلی محصور کردن
local traffic رفت و امد محلی
local group of galaxies کهکشانهای گروه محلی
local warning اعلام خطر محلی
grass roots اجتماع محلی منشاء
overwrite نوشته داده در محلی
provincialism گویش یا لهجه محلی
lock up در محلی محصور کردن
recorder رئیس دادگاه محلی
local subscriber مشترک تلفنی محلی
zero slot lan شبکه محلی بدون شکاف
costumer خیاط لباسهای محلی وویژه
sites محلی که پایه چیزی باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com