Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
enter
داخل عضویت شدن
entered
داخل عضویت شدن
enters
داخل عضویت شدن
Other Matches
ratline
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand
داخل قسمت داخل یکان
nuclide
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
membership
عضویت
memberships
عضویت
fellowships
عضویت
fellowship
عضویت
membership of the parliament
عضویت پارلمان
group membership
عضویت گروهی
membership group
گروه عضویت
membership character
ویژگی عضویت
maintenance of membership
حمایت از عضویت
island bases
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
secedes
از عضویت خارج شدن
membership of legislative assembly
عضویت مجلس مقننه
adhesion
انضمام قبول عضویت
seceding
از عضویت خارج شدن
ipso facto
عضویت خود بخودی
secede
از عضویت خارج شدن
card-carrying
دارای کارت عضویت
seceded
از عضویت خارج شدن
clubbabble
قابل عضویت درباشگاه یامجمع
enroll
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrol
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrols
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrolled
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrolls
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrolling
عضویت دادن درفهرست واردکردن
closed shop
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shops
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
mortise dead lock
قفل داخل کار قفل داخل درب
yellow dog contract
قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
panels
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panel
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
noblemen
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
nobleman
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
presbytery
داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbyteries
داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
maintenance of membership
هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
cards
کارت تبریک کارت عضویت
card
کارت تبریک کارت عضویت
union shop
یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
lineball
داخل
intra
داخل
aboard
داخل
withindoors
در داخل
inside
<adv.>
<prep.>
در داخل
anie
داخل
within
<prep.>
در داخل
insides
داخل
interiors
داخل
interior
داخل
within
در داخل
interiorly
از داخل
inside
داخل
heave in
کشیدن به داخل
incorporates
داخل کردن
cross hair
خط داخل دوربین
he went aboard the ship
او داخل کشتی شد
he is not in it
داخل نیست
incorporate
داخل کردن
incorporating
داخل کردن
phase in
داخل کردن
on berth
در داخل بندر
grind internally
داخل را ساییدن
work in
داخل کردن
engaged in war
داخل جنگ
imbark
داخل کردن
immit
داخل کردن
internal attack
تک داخلی یا تک از داخل
implosion
انفجار از داخل
intermolecular
در داخل ذرات
in and out
داخل وخارج
interchart
در داخل نقشه
intercellular
داخل سلولی
interior wiring
سیمکشی داخل
inside wiring
سیمکشی داخل
inhaul
به داخل کشنده
inhaul
به داخل کشیدن
ingressive
داخل شونده
inboard
به سمت داخل
inboard
داخل کشتی
inboard
به طرف داخل
interneural
داخل عصبی
interneuron
داخل عصبی
interurban
داخل شهری
implode
از داخل ترکیدن
intromit
داخل کردن
introgresseive
داخل شونده
impenetrable
داخل نشدنی
intratheater
در داخل صحنه
intraspecific
داخل گونهای
intraspecies
داخل گونهای
anieoro
به طرف داخل
ingoing
داخل شونده
anieoro
از داخل به خارج
intrant
داخل شونده
intradivision
در داخل لشگر
interservice
داخل قسمت
inbound
داخل مرز
intern
داخل شدن در
enter
داخل کردن
to work in
داخل کردن
ingratiates
داخل کردن
to play at
داخل شدن در
enter
داخل شدن
to cut in line
داخل صف زدن
to go into
داخل شدن در
ingratiating
داخل کردن
entered
داخل کردن
interning
داخل شدن در
interns
داخل شدن در
withindoors
افراد داخل
on line
داخل رده
entered
داخل شدن
uchi uke
دفاع از داخل
to push to the front
[of line]
داخل صف زدن
to go in
داخل شدن
ingratiated
داخل کردن
enters
داخل کردن
intercontinental
داخل قاره
to walk in
داخل شدن
to step inside
داخل شدن
to step in
داخل شدن
ingratiate
داخل کردن
inward
داخل رونده
to get into
داخل شدن در
enters
داخل شدن
to cut in
داخل شدن
to queue-jump
[British E]
داخل صف زدن
to line-jump
داخل صف زدن
belligerent
جنگجو داخل درجنگ
homes
جا به داخل لوله راندن
inside of
داخل و یا توی چیزی
inner space
داخل منظومه شمسی
cylinder gas
گاز داخل سیلندر
cylinder jacket
استری داخل سیلندر
gun bore
داخل لوله توپ
home
جا به داخل لوله راندن
furnace room
فضای داخل کوره
furnace campaign
عملیات داخل کوره
endoenzyme
انزیم داخل سلولی
belligerents
جنگجو داخل درجنگ
home market
بازار داخل کشور
court tennis
تنیس داخل سالن
i went in to the garden
داخل باغ شدم
implode
از داخل منفجر شدن
built in
موجود در داخل چیزی
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
internally or abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
indoor soccer
فوتبال داخل سالن
belligerently
جنگجو داخل درجنگ
inwards or inward
بطرف داخل بباطن
on side
در داخل خط خارج نشده
plunge
ناگهان داخل شدن
plunged
ناگهان داخل شدن
to come in
داخل شدن بدردخوردن
bore
داخل لوله توپ
inversions
پیچش کف پا به طرف داخل
plunges
ناگهان داخل شدن
bores
داخل لوله توپ
bores
داخل راتراشیدن سوراخ
to launch in to politics
داخل سیاست شدن
to go to the front
داخل جنگ شدن
phase in
به ترتیب داخل شدن
swap in
مبادله کردن به داخل
to enter the military
داخل نظام شدن
sea island terminal
بارانداز داخل دریا
reentrant
دوباره داخل شونده
up country
نواحی داخل کشور
sighting
دیدن از داخل دوربین
wall entrance
عبور از داخل دیوار
trailer tongue
[American English]
[coupling]
[British English]
پیوند به داخل
[در تریلر]
reentrant
متوجه بسمت داخل
intrant
داخل نفوذ کننده
coolants
مایع داخل رادیاتور
inversion
پیچش کف پا به طرف داخل
coolant
مایع داخل رادیاتور
intratheater
داخل صحنه عملیات
ingredients
داخل شونده عوامل
ingredient
داخل شونده عوامل
withindoors
اشخاص داخل منزل
launch into politics
داخل سیاست شدن
irreptitious
نهانی داخل شده
to breakin
خودرا داخل کردن
sightings
دیدن از داخل دوربین
He is nobody. He is a nonentity.
داخل آدم نیست
bore
داخل راتراشیدن سوراخ
terminal velocity
سرعت گلوله داخل لوله
foamie
اسفنج داخل کفش اسکی
reticle
میدان دید داخل دوربین
regional purchase
خرید از داخل منطقه پادگانی
intradivision
داخل لشگری داخله لشگر
inside door handle
دستگیره داخل درب اتومبیل
wainscoting of a room
کار چوبی داخل اطاق
interfertile
قابل لقاح در داخل خود
to pull in
داخل واگن خانه شدن
numerary
داخل کتابهای رسمی شریعتی
ingesta
موادی که داخل بدن رفته
home service
خدمات فروش در داخل کشور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com