English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (8 milliseconds)
English Persian
judgement دادرسی فتوی
judgements دادرسی فتوی
judgments دادرسی فتوی
Search result with all words
judge فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judged فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judges فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judging فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
Other Matches
summing up خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
judgment فتوی
juristic opinion فتوی
religious opinion فتوی
adjudgment فتوی
sentencing فتوی
sentences فتوی
awards فتوی
awarding فتوی
awarded فتوی
award فتوی
sentence فتوی
decides فتوی دادن
arbitration award فتوی حکمیت
adjudicating فتوی دادن
awarding فتوی دادن
adjudicators فتوی دهنده
adjudicator فتوی دهنده
arbitrate فتوی دادن
arbitrated فتوی دادن
arbitrating فتوی دادن
awarded فتوی دادن
decide فتوی دادن
arbitrates فتوی دادن
adjudicates فتوی دادن
adjudicate فتوی دادن
adjudicated فتوی دادن
pronounce a judgement فتوی دادن
adjudge فتوی دادن
awards فتوی دادن
award فتوی دادن
give a sentence فتوی دادن
judging داوری کردن فتوی دادن
judge داوری کردن فتوی دادن
verdict رای هیئت منصفه فتوی
judged داوری کردن فتوی دادن
decidable تصمیم گرفتنی قابل فتوی
verdicts رای هیئت منصفه فتوی
judges داوری کردن فتوی دادن
hearings دادرسی
justiceship دادرسی
legal procedure دادرسی
justicing دادرسی
hearing دادرسی
litigation دادرسی
trials دادرسی
trial دادرسی
passed صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
prosecution team تیم دادرسی
ex parte trial دادرسی غیابی
stay of proceedings توقیف دادرسی
stay of proceedings تعلیق دادرسی
summery proceedings دادرسی اختصاری
re trial اعاده دادرسی
judgment داوری دادرسی
speedy trial دادرسی فوری
justiciable قابل دادرسی
with costs با هزینه دادرسی
trial in presence of the parties دادرسی حضوری
military justice دادرسی نظامی
hearings استماع دادرسی
public trial دادرسی علنی
re hearing اعاده دادرسی
costs هزینه دادرسی
costs خسارت دادرسی
procedure ایین دادرسی
venue محل دادرسی
venues محل دادرسی
new trial اعاده دادرسی
criminal proceedings دادرسی جزائی
costs of proceedings هزینه دادرسی
civil litigation دادرسی مدنی
judgement دادرسی داوری
judgements دادرسی داوری
judgments دادرسی داوری
hearing استماع دادرسی
principle of criminal procedure ایین دادرسی کیفری
rehearing جلسه دادرسی مجدد
security for cost تامین هزینه دادرسی
taxation of costs مالیات هزینه دادرسی
with costs بعلاوه هزینه دادرسی
to delay the proceedings به تأخیر انداختن دادرسی
principle of civil litigation ایین دادرسی مدنی
in camera proceedings دادرسی غیر علنی
hearing incamera دادرسی غیر علنی
bill of costs صورت هزینه دادرسی
law of civil procedure ائین دادرسی مدنی
law of criminal procedure ائین دادرسی کیفری
law of procedure قانون ائین دادرسی
code of procedure قانون ایین دادرسی
civil procedure ایین دادرسی مدنی
oyer تقاضای استماع یا دادرسی
inquisitorial procedure دادرسی با شکنجه و سخت گیری
civil procedure code قانون ایین دادرسی مدنی
mistrial دادرسی پوچ وبی نتیجه
criminal proceedure code قانون ایین دادرسی کیفری
oyez اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
taxing master مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
legal aid معافیت ازهزینه دادرسی معادل assistance judicial
lyuch law مجازاتی که مردم بدون دادرسی و پیش خود معین می کنند
the inquisition دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
procedendo حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
refresher حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
summing up evidence نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
pronounce حکم دادن فتوی دادن
pronounces حکم دادن فتوی دادن
lord high stew of england رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
to hear a case دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
wager of battle نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
purgation روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
charges عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
judge advocate general رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com