English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
to give a long recital of something دادن یک شرح مفصل و طولانی از چیزی
Other Matches
to detail something چیزی را مفصل [با همه جزییات] شرح دادن
To explain something in detail . چیزی را بطور مفصل ومشروح توضیح دادن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
gabfest محاوره طولانی و مفصل
to talk something over with somebody با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
prolongate طولانی کردن امتداد دادن
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
recital [of something] شرح کامل محتویات [شرح مفصل ] چیزی
glenoid fossa or cavity گودی مفصل کاسه مفصل
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
to lean something against something چیزی را به چیزی تکیه دادن
inserts قرار دادن چیزی در چیزی
inserting قرار دادن چیزی در چیزی
insert قرار دادن چیزی در چیزی
fibres که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fiber که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fibre که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
To let something slip thru ones fingers . چیزی را از کف دادن
string out <idiom> کش دادن چیزی
measure توقف رخ دادن چیزی
integrating درشکم چیزی جا دادن
to rent out something کرایه دادن چیزی
integrate درشکم چیزی جا دادن
reimbursing خرج چیزی را دادن
integrates درشکم چیزی جا دادن
reimburses خرج چیزی را دادن
reimbursed خرج چیزی را دادن
to plug in گماشتن در [در چیزی جا دادن]
to put in گماشتن در [در چیزی جا دادن]
locus in quo جای رخ دادن چیزی
put in قرار دادن چیزی در
to book something چیزی را سفارش دادن
reimburse خرج چیزی را دادن
prevent توقف رخ دادن چیزی
to smell [of] بوی [چیزی] دادن
give away <idiom> دادن چیزی به کسی
boosts افزایش دادن چیزی
to lean against something پشت دادن به چیزی
to hire out something اجاره دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] کرایه دادن چیزی
to let something on a lease کرایه دادن چیزی
to hire out something کرایه دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] اجاره دادن چیزی
to buoy something [up] به کسی [چیزی] دل دادن
to let something on a lease اجاره دادن چیزی
to rent out something اجاره دادن چیزی
hand in <idiom> به کسی چیزی دادن
boosting افزایش دادن چیزی
to cut back [on] something چیزی را کاهش دادن
preventing توقف رخ دادن چیزی
prevents توقف رخ دادن چیزی
boosted افزایش دادن چیزی
to pass somebody something به کسی چیزی دادن
boost افزایش دادن چیزی
to hand somebody something به کسی چیزی دادن
to cut down [on] something چیزی را کاهش دادن
to cut something چیزی را کاهش دادن
prevented توقف رخ دادن چیزی
pushes چیزی را زور دادن
pushed چیزی را زور دادن
push چیزی را زور دادن
pitch in <idiom> به چیزی پول یا کمک دادن
catch up with (someone or something) <idiom> وقف دادن به کسی یا چیزی
contain قرار دادن چیزی در درون
hard on (someone/something) <idiom> آزار دادن کسی یا چیزی
finish انجام دادن چیزی تا انتها
finishes انجام دادن چیزی تا انتها
to equip something چیزی را ساز و برگ دادن
settle a score with someone <idiom> عین چیزی را به کسی پس دادن
to drop something off [at someone's] چیزی را [به کسی ] تحویل دادن
setover روی چیزی قرار دادن
contained قرار دادن چیزی در درون
overglaze روی چیزی را لعاب دادن
to weigh in [on something] تذکر دادن [در مورد چیزی]
move تغییر دادن محل چیزی
moved تغییر دادن محل چیزی
moves تغییر دادن محل چیزی
representation عمل نشان دادن چیزی
representations عمل نشان دادن چیزی
to discern someone [something] تشخیص دادن کسی [چیزی]
to make out someone [something] تشخیص دادن کسی [چیزی]
contains قرار دادن چیزی در درون
embowel در شکم چیزی قرار دادن
to give somebody [something] a helping hand به کسی [چیزی ] یک دست دادن
to fire up something با تحریک چیزی را افزایش دادن
redone انجام دادن مجدد چیزی
redoing انجام دادن مجدد چیزی
redoes انجام دادن مجدد چیزی
redo انجام دادن مجدد چیزی
movement تغییر دادن محل چیزی
epitomizing صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizes صورت خارجی به چیزی دادن
epitomized صورت خارجی به چیزی دادن
transfuse چیزی را نقل وانتقال دادن
epitomize صورت خارجی به چیزی دادن
epitomising صورت خارجی به چیزی دادن
epitomises صورت خارجی به چیزی دادن
to get something to somebody تحویل دادن چیزی به کسی
epitomised صورت خارجی به چیزی دادن
to jump at something [colloquial] به چیزی واکنش نشان دادن
to p athing to a person کسی را از چیزی بهره دادن
to bring down somebody [something] کسی [چیزی] را شکست دادن
to cause the downfall of somebody [something] کسی [چیزی] را شکست دادن
advancing حرکت دادن چیزی به جلو
advances حرکت دادن چیزی به جلو
to make amends for something کفاره دادن برای چیزی
to atone for something کفاره دادن برای چیزی
advance حرکت دادن چیزی به جلو
to permit somebody something به کسی اجازه چیزی را دادن
redid انجام دادن مجدد چیزی
to put something to the vote درباره چیزی رای دادن
prevention مانع رخ دادن چیزی شدن
exchange دادن چیزی به جای چیز دیگر
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
ascription عمل نسبت دادن به چیزی اتصاف
to work it <idiom> چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
debunk توخالی بودن چیزی را نشان دادن
intruder قرار دادن چیزی در چیز دیگر
demonstrate نشان دادن نحوه کار چیزی
to lose something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
have eyes only for <idiom> همه حواس وتوجه را به چیزی دادن
to forfeit something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
superposition قرار دادن چیزی روی چیزدیگر
do a job on <idiom> بیفایده وزشت نشان دادن چیزی
demonstrated نشان دادن نحوه کار چیزی
position قرار دادن چیزی در محل خاص
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] اظهار نظر دادن در باره چیزی
implement انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implemented انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
intruders قرار دادن چیزی در چیز دیگر
implementing انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
photosensitize بوسیله نور به چیزی حساسیت دادن
positioned قرار دادن چیزی در محل خاص
ends خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ended خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
end خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
To pin something on someone . چیزی را به کسی بستن (نسبت دادن )
exchanges دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanged دادن چیزی به جای چیز دیگر
impact اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
to tease a person for a thing کسیرابرای دادن چیزی بستوه اوردن
engrain درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
demonstrating نشان دادن نحوه کار چیزی
impacts اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
exchanging دادن چیزی به جای چیز دیگر
demonstrates نشان دادن نحوه کار چیزی
implements انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
demo عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
superimposing قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimpose قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposes قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
carry حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
interrupts توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupting توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
substitute قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
interrupt توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
substituting قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
carried حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
to pick and choose درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
carrying حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
demonstrations عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
substituted قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
demonstration عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
To submit something to someone. چیزی را به کسی تسلیم کردن (ارائه دادن )
heralds از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
affects لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
heralding از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
show one's (true) colors <idiom> نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
affect لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
herald از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
missed از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
miss از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
misses از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
certifying صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com