English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
disciplinary court دادگاه انتظامی محکمه اداری
Other Matches
disciplinary tribunal دادگاه انتظامی
judges disciplianary tribunal دادگاه قضات انتظامی
hight disciplinary court of judges دادگاه عالی انتظامی قضات
tribunal دادگاه محکمه
forum دادگاه محکمه
forums دادگاه محکمه
tribunals دادگاه محکمه
courts of appeal محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
court of appeal دادگاه عالی محکمه استیناف
court of appeal محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
courts of appeal دادگاه عالی محکمه استیناف
administrative tribunal دادگاه اداری
prohibition حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
administrative wheeled vehicle fleet کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
bureaucrasy حکومت اداری تاسیسات اداری
bureaucracies تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucracy تاسیسات اداری حکومت اداری
disciplinary انتظامی
indiscipline بی انتظامی
disciplinary court محمکه انتظامی
police force نیروی انتظامی
police forces نیروی انتظامی
police power نیروی انتظامی
judge advocate دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharges مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
prize courts دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
police action عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
parquet محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
remanet احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
manadamus حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
workday ایام کار اداری ساعات کار اداری
workdays ایام کار اداری ساعات کار اداری
summary court دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writ دستور دادگاه حکم دادگاه
writs دستور دادگاه حکم دادگاه
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
tribunal محکمه
assize محکمه
court محکمه
tribunals محکمه
forum محکمه
forums محکمه
court of first instance محکمه بدایت
the court above محکمه بالاتر
criminal court محکمه جنائی
court of minor offence محکمه خلاف
court of a محکمه استیناف
lower court محکمه تالی
arret حکم محکمه
judgments حکم محکمه
police court محکمه خلاف
judgement حکم محکمه
industrial tribunal محکمه صناعی
open court محکمه عمومی
judgements حکم محکمه
religious court محکمه شرع
court of petty offences محکمه خلاف
venire faciac حکم احضار به محکمه
querela دعوی مطروح در محکمه
dockets دفتر اوقات محکمه
docketed دفتر اوقات محکمه
bench هیات قضات محکمه
arraignment احضار به محکمه تعقیب
docketing دفتر اوقات محکمه
benches هیات قضات محکمه
probate court محکمه امور حسبی
docket دفتر اوقات محکمه
judicial writ نامه رسمی صادره از محکمه
lord chief justice رئیس کل محکمه استیناف انگلستان
docked جای محکوم یازندانی در محکمه
out of court settlement توافق بدون محکمه [حقوق]
docks جای محکوم یازندانی در محکمه
dock جای محکوم یازندانی در محکمه
right of begin حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
consultary response نظر محکمه حقوقی درباره یک دعوی خاص
pre audience ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
special pleading علم تهیه لوایح دفاعی و طرح ریزی دفاع در محکمه
rogatory احاله رسیدگی به قضیه مطروحه به دادگاهی غیر از محکمه مطروح فیه
formal اداری
bureaucrat اداری
executory اداری
bureaucrats اداری
administrative اداری
administerial اداری
departmental اداری
official اداری
paperwork تشریفات اداری
administrative approval موافقتنامه اداری
administrative budget بودجه اداری
administrative march راهپیمایی اداری
administrative capacity فرفیت اداری
administrative channels مجاری اداری
officially از طریق اداری
administration building قسمت اداری
departmentally ازلحاظ اداری
administration building ساختمان اداری
administrative net شبکه اداری
administrative order دستور اداری
administrative publications نشریات اداری
administrative services خدمات اداری
administratively بطور اداری
administrative channels طرق اداری
administrative movement حرکت اداری
bureaucrats مامور اداری
administrative law قوانین اداری
bureaucreat گماشته اداری
unofficial غیر اداری
bureaucrat مامور اداری
administrative flight هواپیمای اداری
business hours ساعت اداری
administrative flight پرواز اداری
circular letter بخشنامه اداری
officialdom سیستم اداری
circular letter نامه اداری
administrative escort ناو اداری
administrative law حقوق اداری
administrative command یکان اداری
administrative services قسمتهای اداری
red tape فرمالیته اداری
office chair مبل اداری
office chair صندلی اداری
departmental intelligence اطلاعات اداری
bureaus هیئت اداری
prefecture حوزه اداری
prefectoral وابسته به اداری
administrative command فرماندهی اداری
overhead gharges هزینه اداری
officialism سیستم اداری
official communications مکاتبات اداری
office work کار اداری
office hours ساعات اداری
office computer کامپیوتر اداری
office building ساختمان اداری
management expenses مخارج اداری
malfeasance خطای اداری
bureau هیئت اداری
prefectorial وابسته به اداری
a white collar job کار اداری
service element عنصر اداری
Outside office hours. خارج از وقت اداری
officialism رسمیت مقررات اداری
office information system سیستم اطلاعات اداری
office swivel chair صندلی گردان اداری
general administration cost هزینه عمومی اداری
extra official بیرون ازوفایف اداری
bureaucratic وابسته به امور اداری
administrative data processing پردازش دادههای اداری
administrative escort ناو اسکورت اداری
out of [outside] office hours خارج از ساعات اداری
provisional order دستور موقت اداری
service echelon رده اداری و خدماتی
key personnels کادر اداری اصلی
officers مامور کارمند اداری
administrative landing پیاده شدن اداری
officer مامور کارمند اداری
deck department قسمت اداری ناو
placeman صاحب منصب اداری
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
superstructure سازمانهای اداری ومدیریه کشور
genitourinary وابسته به دستگاه اداری تناسلی
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
administrative storage انبار کردن به طریق اداری
administrative shippings ارسال اماد به طریق اداری
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
administrative lead time زمان اداری دریافت اماد
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
superstructures سازمانهای اداری ومدیریه کشور
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
services قسمتهای اداری ادارات نظامی
formal مقید به اداب ورسوم اداری
ministerial وابسته به وزیر یا کشیش اداری
formally مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
generals شرکت مربوط به امور اداری اصلی
general شرکت مربوط به امور اداری اصلی
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
administrative acceptees پرسنل قبول شده از نظر اداری
administrative segregation زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
admin تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
fiscal station قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
capitulary عضو دستهای درکلیسا مجموعه دستورهاوایین نامههای اداری وشرعی سرلوحه
nihilism اعتقاد به تباهی وفساد دستگاههای اداری ولزوم از بین رفتن انها
briefest خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
court of justice دادگاه
courts دادگاه
courthouse دادگاه
courtrooms دادگاه
judgement seat دادگاه
courthouses دادگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com