Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (6 milliseconds)
English
Persian
frozen assets
دارائیهای مسدود
Other Matches
invisible assets
دارائیهای نامرئی دارائیهای غیرقابل رویت
tangible assets
دارائیهای ثابت دارائیهای عینی
liquid assets
دارائیهای نقدی
monetary assets
دارائیهای پولی
private property
دارائیهای خصوصی
tangible assets
دارائیهای مرئی
real assets
دارائیهای واقعی
tangible assets
دارائیهای مادی
intangible assets
دارائیهای ناملموس
intangible assets
دارائیهای غیرمرئی
financial assets
دارائیهای مالی
fixed assets
دارائیهای ثابت
intangible assets
دارائیهای نامرئی
intangible assets
دارائیهای غیرمادی
current assets
دارائیهای جاری
goods and chattels
اموال و دارائیهای منقول
nonmonetary assets
دارائیهای غیر پولی
realization account
حساب تبدیل دارائیهای شرکت به پول نقد
crossed cheque
چک مسدود
unstuck
نا مسدود
blocked opening
در مسدود
barred
مسدود
closed
مسدود
shut
مسدود
shutting
مسدود
shuts
مسدود
liquidity trap
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
disabled
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
locked
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
closed meeting
نشست مسدود
closed conference
نشست مسدود
closed subroutine
زیرروال مسدود
closed loop
حلقه مسدود
ligate
مسدود کردن رگ
closed
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
shut off
مسدود کردن
blocked
[with objects]
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
plug welding
جوشکاری مسدود
plug weld
جوش مسدود
occlude
مسدود کردن
obturator
ماهیچه مسدود
obturate
مسدود کردن
oppilate
مسدود کردن
obtruate
مسدود کردن
barred
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
barricaded
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
blocked
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
close aneal
گداختن مسدود
foreclosed
مسدود کردن
obstructs
مسدود کردن
close
مسدود کردن
closes
مسدود کردن
closest
مسدود کردن
blocking
مسدود کردن
dams
مسدود کردن
damming
مسدود کردن
obstructing
مسدود کردن
forecloses
مسدود کردن
foreclosing
مسدود کردن
obstruct
مسدود کردن
foreclose
مسدود کردن
obstructed
مسدود کردن
obstructive
مسدود کننده
dammed
مسدود کردن
blockade
مسدود کردن
blockaded
مسدود کردن
choked
مسدود کردن
blind hole
سوراخ مسدود
closer
مسدود کردن
chokes
مسدود کردن
choke
مسدود کردن
freezes
مسدود کردن
freeze
مسدود کردن
blocked cuurency
پول مسدود
ballonet
اطاقک مسدود
blockades
مسدود کردن
blockading
مسدود کردن
dam
مسدود کردن
to clog up pores
مسدود کردن منافذ
The roads are obstructed.
جاده ها مسدود هستند.
to block a passage
مسدود کردن یک راه
blocked
بستن مسدود کردن
blocks
بستن مسدود کردن
jammed
مسدود کردن پارازیت
jam
مسدود کردن پارازیت
jams
مسدود کردن پارازیت
block
بستن مسدود کردن
close aneal
باز پختن مسدود
barricading
مانع مسدود کردن
barricades
مانع مسدود کردن
barricaded
مانع مسدود کردن
barricade
مانع مسدود کردن
adobe shooting
خرج گذاری مسدود
to close airspace
مسدود کردن فضای هوایی
chokes
ساسات کاربراتور مسدود کردن
choke
ساسات کاربراتور مسدود کردن
choking
مسدود کردن از حرکت بازداشتن
bell type annealing furnace
کوره التهابی نوع مسدود
choked
ساسات کاربراتور مسدود کردن
to bar apatn
بستن و مسدود کردن راه
To block the escape routes.
راههای فرار را مسدود کردن
check valve
سوپاپ یا دریچه مسدود کننده
calker
مسدود کردن نعل زدن
embolus
جسم مسدود کننده جریان خون
gas cycle reactor
راکتور با مدار گردش گازی مسدود
to bar somebody from something
[doing something]
مسدود کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
The rain gutter is blocked up with leaves.
برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
to occlude
بستن
[جلو چیزی راگرفتن ]
[مسدود کردن]
problem child
فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
blocking
سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
precluding
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
preclude
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
to block and bleed
[valve]
مسدود کردن و تخلیه کردن
[دریچه]
[مهندسی]
tar down
بتونه مالی کردن مسدود کردن سوراخها
bulid up
با سنگ یا اجر مسدود کردن روکش کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
thwarter
خنثی کننده مسدود کننده
to get clogged
مسدود شدن
[بسته شدن ]
[متراکم وانباشته شدن]
clogged ink jet nozzles
اشکالی که در یک چاپگر پرتاب مرکبی پیش می اید و مربوط به زمانی است که مرکب باهوا تماس پیدا کرده و خشک میشود که در اینصورت درداخل و اطراف دهانک جمع شده و باعث مسدود شدن سیستم میشود
barred spiral galaxy
کهکشان مارپیچی مسدود کهکشان مارپیچی میله دار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com