English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English Persian
intangible property دارائی غیر قابل لمس
Search result with all words
frozen assets دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
Other Matches
estate دارائی
fund دارائی
havings دارائی
belongings دارائی
assets دارائی
property دارائی
estates دارائی
funded دارائی
asset دارائی
holding دارائی
means دارائی
fortunes دارائی
fortune دارائی
holding دارائی سهام
portfolios سند دارائی ها
net wealth دارائی خالص
net asset دارائی خالص
quick asset دارائی نقدی
bank asset دارائی بانک
national asset دارائی ملی
legal asset دارائی قانونی
portfolio سند دارائی ها
tangible assets دارائی مرئی
asset ownership مالکیت دارائی
estate دارائی فردمتوفی
tangible property دارائی عینی
equity دارائی خالص
estates دارائی فردمتوفی
finance ministry وزارت دارائی
tangible property دارائی محسوس
tangible property دارائی مادی
family asset دارائی خانوادگی
value of assets ارزش دارائی ها
fixed asset دارائی ثابت
capital asset دارائی سرمایهای
funded موجودی دارائی
property insurance بیمه دارائی
moveable property دارائی منقول
earning asset دارائی سوداور
fund موجودی دارائی
movable دارائی منقول
state property دارائی دولت
equity capital دارائی خالص
chattel دارائی منقول
distraint توقیف دارائی
equities دارائی خالص
net asset value ارزش دارائی خالص
earning asset دارائی ایجادکننده درامد
capital net worth دارائی خالص سرمایهای
electronic fund transfer ارسال الکترونیکی دارائی
appreciation افزایش ارزش دارائی
eft انتقال الکترونیکی دارائی
appreciations افزایش ارزش دارائی
average life عمر متوسط اقلام دارائی
to have a holding in a company در شرکتی دارائی سهام داشتن
net worth tax مالیات بر اضافه ارزش دارائی
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
adducible قابل اضهار قابل ارائه
combustible قابل سوزش قابل تراکم
sensible قابل درک قابل رویت
presumable قابل استنباط قابل استفاده
achievable قابل وصول قابل تفریق
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
observable قابل مشاهده قابل گفتن
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
acceptor قابل
good قابل
solvable قابل حل
able قابل
ablest قابل
abler قابل
incapable نا قابل
thorough paced قابل
sensible قابل حس
apt قابل
capable قابل
soluble قابل حل
qualified قابل
dissoluble قابل حل
obtainable قابل حصول
correctable قابل تصحیح
liable قابل اطمینان
accountable قابل توضیح
limpsey قابل انحناء
amenable قابل جوابگویی
acceptable قابل پذیرش
observable قابل مراعات
procurable قابل حصول
emendable قابل تصحیح
defeasible قابل القاء
conveyable قابل رساندن
recoverable قابل وصول
deducible قابل کسر
declinable قابل تصریف
decipherable قابل استخراج
changeable قابل تغییر
decidable قابل حکم
tractile قابل اتساع
soundable قابل ایجادصوت
conveyable قابل انتقال
statutable قابل تقنین
pitiable قابل ترحم
spareable قابل امساک
plausible قابل استماع
temptable قابل اغوا
decomposable قابل تجزیه
limpsy قابل انحناء
suable قابل پیگرد
liveable قابل معاشرت
to come into operation قابل اجراشدن
terminable <adj.> قابل فسخ
disputable قابل بحث
criticizable قابل انتقاد
liveable قابل زندگی
cultivable قابل کشت
crescive قابل رشد
swimmable قابل شناوری
supposable قابل فرض
to take effect قابل اجراشدن
to come into effect قابل اجراشدن
titratable قابل عیارگیری
elastic قابل ارتجاع
thinkable قابل فکر
newsworthy قابل انتشار
liveable قابل زیستن
crystallizable قابل تبلور
thankworthy قابل سپاسگزاری
opens قابل بحث
supportable قابل تحمل
superimposable قابل اضافه
submersible قابل شناوری
considerable قابل توجه
traceable قابل ردیابی
traceable قابل تعقیب
employable قابل استخدام
tractile قابل کشش
limsy قابل انحناء
submergible قابل فروکردن در اب
livable قابل زیستن
livable قابل معاشرت
livable قابل زندگی
superposable قابل انطباق
superimposable قابل تزاید
opened قابل بحث
open قابل بحث
extendable قابل تعمیم
extendable قابل تمدید
divisible قابل تقسیم
superimposable قابل تحمیل
knowable قابل دانستن
acceptable قابل قبول
detonable قابل انفجار
discountable قابل کسر
discoverable قابل کشف
discriminable قابل تمیز
discussable قابل بحث
venial قابل عفو
discussible قابل بحث
remarkable قابل توجه
dislikable قابل تنفر
serviceable قابل استفاده
expendable قابل خرج
dislikeable قابل تنفر
dirigible قابل هدایت
irrigable قابل ابیاری
utilizable <adj.> قابل مصرف
comprehensible قابل درک
intelligible قابل درک
intelligible قابل فهم
detonatable قابل انفجار
justiciable قابل دادرسی
judicable قابل قضاوت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com