Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
lantern jawed
دارای ارواره دراز و لاغر
Other Matches
lanternjaws
ارواره دراز و لاغر
weeding
دراز و لاغر پوشاک
weeded
دراز و لاغر پوشاک
weed
دراز و لاغر پوشاک
rangy
ولگرد پا دراز و لاغر
wapper jawed
دارای ارواره کج
prognathic
دارای ارواره پیش امده
prognathous
دارای ارواره پیش امده
pleurodont
دارای دندان محکم شده ازداخل ارواره
half faced
دارای صورت لاغر
slab sided
دارای دندههای باریک ونمایان لاغر
full bottomed
دارای دنباله دراز
longicorn
دارای شاخک دراز
longevous
دارای عمر دراز
long lived
دارای عمر دراز
long-lived
دارای عمر دراز
spindle shanked
دارای پاهای دراز وباریک لندوک
spondee
وتدی که دارای دوهجای دراز باشد
maxilla
استخوان ارواره ارواره
macropterous
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
jaw
ارواره
jaws
ارواره
mandibles
ارواره
chaw
ارواره
chops
ارواره
mandible
ارواره
admaxillary
نزدیک ارواره
chapt
مرد ارواره
jaw breaker
ارواره شکن
jawbones
استخوان ارواره
glass jaw
ارواره شیشهای
jawbone
استخوان ارواره
jib
حرف ارواره
crack jaw
ارواره شکن
jibbed
حرف ارواره
jibbing
حرف ارواره
jibs
حرف ارواره
nether lip or jaw
لب یا ارواره زیرین
protrusion of the jaw
پیشامدگی ارواره
mandibular
ارواره زیرین
submaxilla
ارواره پایین
orthognathous
راست ارواره
maxilla
ارواره زیرین
maxillary bone
استخوان ارواره
inframaxillary nerves
پیهای ارواره زیرین
prognathism
پیش امدگی ارواره
supramaxillary
وابسته به ارواره زبرین
infra axillary
وابسته به ارواره زیرین
gnathal
فکی وابسته به ارواره
trismus
تشنج ارواره زیرین
projecting jaw
ارواره پیش امده
inframaxillary
وابسته به ارواره زیرین
intermaxillary
واقع در میان ارواره ها
actinomycosis
مرض قارچی ارواره
gnathic
فکی وابسته به ارواره
gnathitis
اماس ارواره بالا
submaxillary glands
غدههای زیر ارواره
premaxillary
واقع در جلو ارواره زبرین
jowls
ارواره زیرین پرنده گونه
jowl
ارواره زیرین پرنده گونه
mandibular
اروارهای وابسته به ارواره زیرین
stag evil
تشنج ارواره زیرین اسب
whalebone
استخوان ارواره نهنگ عاج تمساح
gar
نوعی ماهی که ارواره هایی شبیه منقاردارد
plectognath
ماهی ای که ارواره زبرینش بکاسه سر چسبیده است
premaxilla
استخوان جلو ارواره زیرین مهره داران
leaned
لاغر
exiguous
لاغر
skin and bone
لاغر
angular
لاغر
marcid
لاغر
lathy
لاغر
lank
لاغر
gracile
لاغر
lean
لاغر
poor
لاغر
poorer
لاغر
poorest
لاغر
raw-boned
لاغر
raw boned
لاغر
scraggy
لاغر
meagre
لاغر
scrannel
لاغر
meager
لاغر
scraggier
لاغر
as thin as lath
<idiom>
لاغر
atrophic
لاغر
leans
لاغر
pindling
لاغر
gaunt
لاغر
thins
لاغر
slimmest
لاغر
slimming
لاغر
slims
لاغر
twigged
لاغر
skinny
لاغر
twiggy
لاغر
underweight
لاغر
emaciated
لاغر
spare
لاغر
thinnest
لاغر
slimmed
لاغر
thin
لاغر
scraggiest
لاغر
spared
لاغر
thinned
لاغر
thinners
لاغر
slimsy
لاغر
slim
لاغر
overshot jaw
ارواره زبرین هنگامی که ازارواره زیرین جلوترامده است
thinnish
نسبتا لاغر
emaciate
لاغر کردن
lenten
بی گوشت لاغر
skin and bones
<idiom>
خیلی لاغر
macerate
لاغر کردن
to lose weight
لاغر شدن
toom
فاقد لاغر
dry bones
ادم لاغر
tabescent
لاغر شونده
lithe
لاغر اندام
scrawnier
لاغر واستخوانی
fine drawn
لاغر شده در
scrawniest
لاغر واستخوانی
gauntly
بطور لاغر
slenderize
لاغر کردن
slighted
تراز لاغر
scrawny
لاغر واستخوانی
slighter
تراز لاغر
slightest
تراز لاغر
slim jim
لاغر میان
slights
تراز لاغر
slight
تراز لاغر
scrag
ادم لاغر
rangey
پادراز و لاغر
slighting
تراز لاغر
gomphosis
اتصال و جوش خوردن استخوان دندان به ارواره مفصل متحرک
beads
کوچک و لاغر ریزه
slinking
نوزاد زود رس لاغر
slinks
نوزاد زود رس لاغر
slink
نوزاد زود رس لاغر
lanternjaws
صورت لاغر و کشیده
meagrely
بطور لاغر یا ناقص
Next to you I'm slim.
در مقایسه با تو من لاغر هستم.
bead
کوچک و لاغر ریزه
wizen
لاغر پژمرده یا پلاسیده
slim jim
شبیه ادم لاغر اندام
wear thin
<idiom>
به مرور زمان لاغر شدن
slimpsy
زود شکن وبدساخت لاغر
slenderize
لاغر اندام شدن باریک کردن
windlestraw
ساقه خشک علف ادم لاغر و نحیف
scal away
ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
soricine
موش پوزه دراز شبیه موش پوزه دراز
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
lengthy
دراز
oblong
دراز
longish
دراز
toom
دراز
macro
دراز
to eke out
دراز
longheaded
دراز سر
linear
دراز
dolichomorphic
دراز تن
to be prolonged
دراز
long headed
سر دراز
longs
دراز
to piece out
دراز
longest
دراز
longer
دراز
longed
دراز
lengthwise
دراز
long
دراز
verbose
دراز
long-
دراز
prolix
دراز
oblongs
دراز
oblongated
دراز
lengthens
دراز کردن
drag on
<idiom>
دراز کردن
lengthens
دراز شدن
elongating
دراز شدن
narrowed
دراز وباریک
extend
دراز کردن
elongating
دراز کردن
far fetched
دور و دراز
far-fetched
دور و دراز
wader
مرغ دراز پا
prolixity
دراز نویسی
to stretch out
دراز کردن
lengthening
دراز شدن
longevity
دراز عمری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com