English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
tardier دارای تاخیر
tardiest دارای تاخیر
tardy دارای تاخیر
Other Matches
mora تاخیر
delaying تاخیر
delays تاخیر
artificial delay line خط تاخیر
retardation تاخیر
deferment تاخیر
cunctation تاخیر
stator تاخیر کن
subsequence تاخیر
delay line خط تاخیر
demurral تاخیر
supersedure تاخیر
lags تاخیر
delay تاخیر
permutations تاخیر
lead lag relation تاخیر
dilation تاخیر
lagged تاخیر
dilatoriness تاخیر
latency تاخیر
permutation تاخیر
lag تاخیر
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
hold off <idiom> تاخیر کردن
rotational delay تاخیر چرخشی
delayed به تاخیر افتاده
delay time زمان تاخیر
tardiness تاخیر ورود
put over تاخیر کردن
propagation delay تاخیر انتشار
propagation delay تاخیر پخش
lag of phase تاخیر فاز
lag coefficient ضریب تاخیر
postpone به تاخیر انداختن
postponer تاخیر انداز
demurrage جریمه تاخیر
electromagnetic delay line خط تاخیر الکترومغناطیسی
external delay تاخیر خارجی
retardation coil پیچک تاخیر
lingered تاخیر کردن
linger تاخیر کردن
hindrances سبب تاخیر
stick الصاق تاخیر
postponing به تاخیر انداختن
postpones به تاخیر انداختن
postponed به تاخیر انداختن
slow down تاخیر کردن
inductive retardation تاخیر القایی
ignition lag تاخیر احتراق
lingering تاخیر کردن
delay circuit مدار تاخیر
retarder تاخیر کننده
angle of lag زاویه تاخیر
valve lag تاخیر سوپاپ
lag angle زاویه تاخیر
retardment درنگ تاخیر
hindrance سبب تاخیر
lingers تاخیر کردن
average latency تاخیر متوسط
seek delay تاخیر پیگردی
ignition delay تاخیر اختراق
dallied تاخیر کردن
non delay ماسوره بی تاخیر
non delay بدون تاخیر
lag تاخیر زمانی
postponements تاخیر اندازی
time lags تاخیر زمانی
postponement تاخیر اندازی
dally تاخیر کردن
lag تاخیر کردن
dallies تاخیر کردن
time lags زمان تاخیر
lags تاخیر کردن
delaying به تاخیر انداختن
time lag تاخیر زمانی
time lag زمان تاخیر
lagged تاخیر زمانی
lagged تاخیر کردن
dallying تاخیر کردن
retards تاخیر کردن
magnetic lag تاخیر مغناطیسی
delays به تاخیر انداختن
lingerer تاخیر کننده
lags تاخیر زمانی
magnetic delay line خط تاخیر مغناطیسی
tarrying تاخیر کردن
delay به تاخیر انداختن
phase lag تاخیر فاز
tarried تاخیر کردن
tarry تاخیر کردن
retarding تاخیر کردن
retard تاخیر کردن
tarries تاخیر کردن
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
suspension of the game تعویق و تاخیر بازی
delay به تاخیر افتادن تاخیرکردن
acoustic delay line خط تاخیر دهنده صوتی
hang-up <idiom> تاخیر دربعضی از کارها
delays به تاخیر افتادن تاخیرکردن
option of delayed payment of the price خیار تاخیر ثمن
demurrage تاخیر کردن نگاهداشتن
late payment damages خسارت تاخیر تادیه
delay en route تاخیر در حین راه
delaying به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delay zction firing عمل احتراق با تاخیر
arming delay تاخیر در مسلح شدن
delay equalizer برابر کننده تاخیر
throw back باعث تاخیر شدن رجعت
magnetic delay تاخیر توسط حافظه مغناطیسی
demurrer تقاضای تاخیر درصدور حکم
demurrage خسارت تاخیر تخلیه کشتی
prolonger تاخیر دهنده طولانی کننده
delay en route تاخیر درحین حرکت در مسیر
decision lag تاخیر زمانی در تصمیم گیری
put off تاخیر کردن طفره رفتن
slippage تاخیر در انجام یک یا چندفعالیت کارگاهی
demur استثنا قائل شدن تاخیر
Better late then never. <proverb> تاخیر بهتر از هرگز است .
summary انجام شده بدون تاخیر
delayed a.v.c. نافم خودکار صدا با تاخیر
summaries انجام شده بدون تاخیر
demurred استثنا قائل شدن تاخیر
demurs استثنا قائل شدن تاخیر
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
demurring استثنا قائل شدن تاخیر
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
His departure has been postponed for two days. حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
deferred maintenance قصور و تاخیر در تعمیرماشین الات و غیره
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
waiting delay تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
height delay زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
slow whistle تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
Is the train from Leeds late? آیا قطار شهر لیدز تاخیر دارد؟
coding delay تاخیر زمانی مربوط به کشف رمز و پیام
delayed offside تاخیر در اعلام افساید که بستگی به واکنش مدافع دارد
demurrage جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
acoustic حافظه ترمیم یافته که از خط تاخیر صوتی استفاده میکند
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
hysteresis تاخیر تغییر دانسیته شارمغناطیسی نسبت به شدت میدان مغناطیسی
instantaneous readout سیستمی بدون تاخیر بین گیرنده کمیت موردنظر ونشاندهنده ان
acoustic تاخیر ایجاد میکند و داده نیز در رسانه جریان دارد
latency تاخیر بین زمانی که دستور دارد کامپیوتر میشود و اجرای آن یا بازگشت نتیجه .
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
lay up دچار تاخیر کردن یا شدن انبار یاجمع کردن
Indo-persian rug قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
polyisotopic دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
off colored دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
monadelphous دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
winey شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winy شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
pentadactyl دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
delayed opening سیستم پرتاب چتر با باز شدن تاخیری سیستم تاخیر در بازشدن چتر
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
queue روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queued روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queueing روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queues روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
odoriferous دارای بو
footy دارای پا
fraught with دارای
three legged دارای سه پا
bilabiate دارای دو لب
glochidiate دارای مو
three-legged دارای سه پا
iodic دارای ید
trilinear دارای سه خط
melodious دارای ملودی
feldspathic دارای فلدسپار
febile دارای حالت تب
weighted دارای وزن
adamantean دارای تلئلو
salaried دارای حقوق
formal دارای فکر
fibrinous دارای مودلیفی
geniculate دارای زانویی
glary دارای تشعشع
splashing دارای ترشح
splashes دارای ترشح
splash دارای ترشح
glanduliferous دارای غد دکوچک
melodic دارای ملودی
foliolate دارای برگچه
floaty دارای اب نشین کم
far reaching دارای اثرزیاد
deadbeat دارای سکون
haired دارای موی ...
stilted دارای چوب پا
synonymous دارای ترادف
synonymous دارای تشابه
dipteran دارای دو بال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com