English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
straight line دارای خط مستقیم
Search result with all words
bilinear دارای دوخط مستقیم
Other Matches
dasd Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
elicitation کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
direct <adj.> مستقیم
unintermediate <adj.> مستقیم
on line مستقیم
bee line خط مستقیم
attributive مستقیم
upstanding مستقیم
right مستقیم
righting مستقیم
directed مستقیم
righted مستقیم
straight line code کد مستقیم
straightish مستقیم
straighter مستقیم
level مستقیم
straight line مستقیم
levels مستقیم
levelled مستقیم
beeline خط مستقیم
straight line code کد خط مستقیم
firsthand مستقیم
straightest مستقیم
directs مستقیم
leveled مستقیم
straight مستقیم
straight line خط مستقیم
first-hand مستقیم
direct tax مالیات مستقیم
direct processing پردازش مستقیم
direct process فرایند مستقیم
straightest قسمت مستقیم
direct observation دیدبانی مستقیم
straighter قسمت مستقیم
direct outlet ابگیر مستقیم
spur offtake ابگیر مستقیم
direct pressure فشار مستقیم
straight قسمت مستقیم
direct reading قرائت مستقیم
direct taxation مالیات مستقیم
direct hit اصابت مستقیم
highroads صراط مستقیم
specific cost هزینه مستقیم
highroad صراط مستقیم
hot خط تلفن مستقیم
hotter خط تلفن مستقیم
hottest خط تلفن مستقیم
straight left چپ مستقیم در بوکس
direct hits اصابت مستقیم
straight edge لبه مستقیم
d.c. جریان مستقیم
d.c جریان مستقیم
airline خط مستقیم هوایی
dressing مستقیم کنی
dressings مستقیم کنی
sonna deung koot دست مستقیم
indirect غیر مستقیم
direct taxes مالیاتهای مستقیم
direct object مفعول مستقیم
video disk دسترسی مستقیم
visual fire تیر مستقیم
close supervision نظارت مستقیم
on line help کمک مستقیم
Go straight ahead. مستقیم بروید.
wall pass پاس مستقیم
direct current جریان مستقیم
straight position فرم مستقیم
sideway غیر مستقیم
forward voltage ولتاژ مستقیم
forward resistance مقاومت مستقیم
airlines خط مستقیم هوایی
proximate بیفاصله مستقیم
direct file پرونده مستقیم
direct file فایل مستقیم
rectilinear مستقیم الخط
direct dye رنگینه مستقیم
direct damage ضرر مستقیم
random access دستیابی مستقیم
rectiliner مستقیم الخط
direct coupling کوپلینگ مستقیم
direct coupling جفتگری مستقیم
direct cost هزینه مستقیم
as the crow files بخط مستقیم
direct fire اتش مستقیم
direct fire تیر مستقیم
positive relation رابطه مستقیم
proximate cause علت مستقیم
ambagious غیر مستقیم
through call مکالمه مستقیم
aright مستقیم مستقیما
direct support کمک مستقیم
direct support پشتیبانی مستقیم
air line خط مستقیم هوایی
direct selling فروش مستقیم
direct selection انتخاب مستقیم
direct material مواد مستقیم
direct load بارگذاری مستقیم
direct lighting روشنایی مستقیم
direct labour دستمزد مستقیم
backstair غیر مستقیم
intuitions درک مستقیم
direct access دستیابی مستقیم
directness مستقیم بودن
line storm طوفان مستقیم
direct access دسترسی مستقیم
direct conversion تبدیل مستقیم
straightening flute drill مته مستقیم
direct address آدرس مستقیم
intuition درک مستقیم
direct control کنترل مستقیم
direct address نشانی مستقیم
uniaxial bending خمش مستقیم
direct relationship وابستگی مستقیم
direct aggression پرخاشگری مستقیم
uncurl مستقیم شدن
straight line بخط مستقیم
direct relationship ارتباط مستقیم
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
point-blank روبه نشان مستقیم
straightening press پرس مستقیم کنی
stiffer مستقیم چوب شده
manage مستقیم یا تحت کنترل
the intuitive faculty قوه درک مستقیم
consequential damage خسارت غیر مستقیم
forward conductance برق رسانایی مستقیم
forward current جریان ولتاژ مستقیم
point blank روبه نشان مستقیم
straight bar میل گرد مستقیم
stiff مستقیم چوب شده
stiffest مستقیم چوب شده
intuitional ناشی از درک مستقیم
straight right راست مستقیم در بوکس
indirect tax مالیات غیر مستقیم
amitosis تقسیم مستقیم یاخته
straight blow ضربه مستقیم در بوکس
straightening anvil سندان مستقیم کنی
straight line method of depreciation استهلاک به روش خط مستقیم
telebrief تماس مستقیم تلفنی
helms زاویه سکان از خط مستقیم
helm زاویه سکان از خط مستقیم
straightening roll غلطک مستقیم کنی
parrying سد کردن دفاع مستقیم
parry سد کردن دفاع مستقیم
parries سد کردن دفاع مستقیم
parried سد کردن دفاع مستقیم
indirect laying تیر غیر مستقیم
manages مستقیم یا تحت کنترل
circumlocutions بیان غیر مستقیم
managing مستقیم یا تحت کنترل
circumlocution بیان غیر مستقیم
indirect damage ضرر غیر مستقیم
indirect object مفعول غیر مستقیم
ambages راهای غیر مستقیم
indirect cost هزینه غیر مستقیم
jab ضربه سریع مستقیم
jabbed ضربه سریع مستقیم
indirect lighting نور غیر مستقیم
impluse stage طبقه فشار مستقیم
impluse wheel چرخ فشار مستقیم
indirect consumption مصرف غیر مستقیم
indirect taxes مالیاتهای غیر مستقیم
direct current جریان برق مستقیم
devious غیر مستقیم منحرف
syzygy استقرارسه ستاره در خط مستقیم
managed مستقیم یا تحت کنترل
jabs ضربه سریع مستقیم
live copy paste کپی الصاق مستقیم
indirect methods روشهای غیر مستقیم
bilinear وابسته بدو خط مستقیم
jabbing ضربه سریع مستقیم
excise مالیات غیر مستقیم
direct addressing ادرس دهی مستقیم
direct addressing نشان دهی مستقیم
direct current instrument سنجه جریان مستقیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com