Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
homonymous
دارای دویاچند معنی مختلف
Other Matches
homograph
کلمهای که املای ان باکلمه دیگر یکسان ولی معنی ان مختلف باشد
amphibolic
دارای دو معنی
multivocal
دارای چندین معنی
disjunctive
دارای دو شق مختلف فصلی
varisized
دارای اندازههای مختلف
heterochromatic
دارای رنگهای مختلف
multifarious
دارای انواع مختلف
diversiform
دارای اشکال مختلف
stochastic
دارای تغییردر مواقع مختلف
able
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
inequilateral
دارای پهلوهای نابربر مختلف الاضلاع
pleomorphic
چند شکلی دارای اشکال وصور مختلف
varriform
دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
interfaith
شامل اشخاصی دارای عقاید وادیان مختلف
eurytherm
موجودی که دارای درجات حرارت مختلف و زیادی است
synalepha
ادغام دویاچند حرف صدا دار
opalite
ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
locks
محل پرچ یااتصال دویاچند ورق فلزی قفل کردن
lock
محل پرچ یااتصال دویاچند ورق فلزی قفل کردن
federal reserve system
ایالات متحده علیرغم تقسیم به ایالات مختلف دارای پشتوانه ارزی واحد است
zero compression
روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
acceptation
قبول معنی عرف معنی مصطلح
non-directional design
طرح فراگیر
[این نوع طرح در نقاط مختلف بافت دارای جذابیت خاص خود بوده و حالت تکراری فرش های معمول را ندارد.]
charted
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
chart
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charting
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
target discrimination
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
charts
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
systems analysis
ترکیب محصولات مختلف از تولید کننده مختلف برای یک سیستم
fractional
اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
selectable
مدار یا وسیلهای که انتخابهای مختلف آن با قرار دادن اتصالات سیم مختلف انتخاب می شوند
blocage
[بنایی با مواد مختلف و در اندازه های مختلف که در ساخت دیوارهای رومی بکار می رفت.]
symbiosis
همزیستی وتجانس دوموجود مختلف یا دوگروه مختلف باهم
signify
معنی دادن معنی بخشیدن
signifying
معنی دادن معنی بخشیدن
signifies
معنی دادن معنی بخشیدن
vortex separation
جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
fdm
انتساب عددی با سیگنال مختلف به فرکانسهای مختلف تا سیگنالهای زیادی روی کانال فرستاده شوند
heterogeneous network
سیستم ارتباطی تقسیم شده که با کانالهای با نرخ ارسال مختلف و پروتکلهای مختلف کار میکند
paint program
نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
allocate
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocating
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocates
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
superfecundation
لقاح دویاچند تخم در یک تخم ریزی
function
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functioned
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functions
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
estate in common
درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
buses
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bused
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bus
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busses
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussing
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussed
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busing
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
frequencies
انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
frequency
انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
allogamous
مختلف الجنس و مختلف النوع
profile
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiled
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiles
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiling
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
tree of life
درخت زندگی
[این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
highway
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
highways
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
hunting design
طرح شکارگاهی
[این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
decollate
جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
star design
طرح ستاره ای شکل
[این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
dullest
بی معنی
tosh
بی معنی
translation
معنی
dulling
بی معنی
dulls
بی معنی
meaningful
پر معنی
irrational
بی معنی
meaningfully
پر معنی
irrationable
بی معنی
drifts
معنی
significant
پر معنی
purporst
معنی
innuendoes
معنی
innuendo
معنی
drifting
معنی
drifted
معنی
implication
معنی
implications
معنی
dull
بی معنی
drift
معنی
duller
بی معنی
dulled
بی معنی
unmeaning
بی معنی
witless
بی معنی
effect
معنی
effected
معنی
significance
معنی
significantly
پر معنی
purports
معنی
purporting
معنی
purported
معنی
purport
معنی
hokum
بی معنی
equipollent
هم معنی
insensate
بی معنی
synonymous
هم معنی
to explain away
معنی
meaning
معنی
effecting
معنی
fool begged
بی معنی
meanings
معنی
abstract
معنی
abstracting
معنی
abstracts
معنی
signification
معنی
definitions
معنی
definition
معنی
intendment
معنی
dumbest
بی معنی
rigmarole
بی معنی
rigmaroles
بی معنی
semantics
معنی
of no significance
بی معنی
dumber
بی معنی
innuendos
معنی
dumb
بی معنی
pointless
بی معنی
frothy
بی معنی
meaningless
بی معنی
neer do well or well
بی معنی
meaning less
بی معنی
figurative sense
معنی مجازی
significant figure
رقم با معنی
absurd
مزخرف بی معنی
intending
معنی دادن
parexcellence
بتمام معنی
significative
معنی دار
mean
معنی داشتن
insignificancy
بی معنی گری
sementem
معنی ساده
that is to say
بدین معنی که
intends
معنی دادن
synonyms
واژه هم معنی
intend
معنی دادن
scat
اواز بی معنی
to bear a meaning
معنی دادن
wish wash
سخن بی معنی
intent
معنی منظور
frothily
بطوربی معنی
twaddle
سخن بی معنی
jargon
سخن بی معنی
literal
معنی اصلی
inexpessive
بی اثر بی معنی
fandangle
چیزبی معنی
opposite meaning
معنی وارونه
fallal
چیزبی معنی
fallal
کلمه بی معنی
falderol
کلمه بی معنی
suggesting a meaning
افاده معنی
equivalents
مترادف هم معنی
falderol
چیز بی معنی
falderal
چیز بی معنی
insignificance
بی معنی گری
with out rhyme or reason .
بی معنی وقافیه
dyed-in-the-wool
به تمام معنی
pith
پر معنی وعمیق
equivalent
مترادف هم معنی
modification
تصرف در معنی
significantly
معنی دار
wastrel
ادم بی معنی
senses
شعور معنی
meaner
معنی داشتن
purports
معنی دادن
purporting
معنی دادن
purported
معنی دادن
sensed
شعور معنی
in letter and in spirit
ئر لفظ و در معنی
balderdash
سخن بی معنی
opposite meaning
معنی متضاد
sense
شعور معنی
purport
معنی دادن
significant
معنی دار
meanest
معنی داشتن
par excellence
به تمام معنی
polysemous
بسیار معنی
grammatical sense
معنی دستوری
anglo
پیشوند به معنی
by extension
باتعمیم معنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com