English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
public spirited دارای روحیه اجتماعی
Other Matches
low spirited دارای روحیه بد
low-spirited دارای روحیه بد
poor spirited دارای روحیه ضعیف
weak minded دارای روحیه ضعیف
fey دارای روحیه خراب واشفته
demoralize از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
social minded دارای عقیده سوسیالیستی اجتماعی
rah rah دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن
class-conscious دارای حساسیت وتعصب نسبت بطبقه اجتماعی خود
class conscious دارای حساسیت وتعصب نسبت بطبقه اجتماعی خود
class-consciousness دارای حساسیت وتعصب نسبت بطبقه اجتماعی خود
spirit روحیه
morale روحیه
spiriting روحیه
mentalities روحیه
mentality روحیه
moral روحیه
gei روحیه
psyched تضعیف روحیه
psyches تضعیف روحیه
spirit رمق روحیه
psych تضعیف روحیه
demoralization تضعیف روحیه
psyching تضعیف روحیه
psychs تضعیف روحیه
high moral روحیه عالی
high moral روحیه قوی
espirit de corps روحیه گروهی
party spirit روحیه تحزب
spiriting رمق روحیه
spirituality روحیه مذهبی
tuck نیرو روحیه
tucks نیرو روحیه
esprit غرور روحیه
spirit de corps روحیه قسمتی
tucking نیرو روحیه
recreation روحیه و رفاه
recreations روحیه و رفاه
esprit de corps روحیه قسمتی
morale روحیه جنگجویان
flattens روحیه خودرا باختن
demoralization تخریب روحیه کردن
morale روحیه افراد مردم
brace تجدید واحیای روحیه
braced تجدید واحیای روحیه
flatten روحیه خودرا باختن
demoralises تضعیف روحیه کردن
demoralised تضعیف روحیه کردن
demoralising تضعیف روحیه کردن
demoralize تضعیف روحیه کردن
demoralized تضعیف روحیه کردن
disspirit روحیه راتضعیف کردن
dispirit دلسردکردن روحیه راباختن
demoralizes تضعیف روحیه کردن
demoralizing تضعیف روحیه کردن
demoralization از بین بردن روحیه
zeitgeist روحیه یا طرزفکر یک عصر یادوره
cowed ترساندن تضعیف روحیه کردن
cowing ترساندن تضعیف روحیه کردن
cows ترساندن تضعیف روحیه کردن
cow ترساندن تضعیف روحیه کردن
bravura افهار شجاعت و دلاوری روحیه مطمئن وامرانه
welfare funds اعتبارات رفاهی یا بهزیستی اعتبار مربوط به روحیه ورفاه
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
socio political اجتماعی
public اجتماعی
communally اجتماعی
ecclesiastics اجتماعی
social اجتماعی
anti social ضد اجتماعی
anti-social ضد اجتماعی
the herd instinct حس اجتماعی
ecclesiastic اجتماعی
socio economic اجتماعی
Republicans اجتماعی
processionary اجتماعی
societal اجتماعی
communal اجتماعی
Republican اجتماعی
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
social maladjustment ناسازگاری اجتماعی
social learning یادگیری اجتماعی
gregarious اجتماعی دستهای
social maturity بلوغ اجتماعی
social relations روابط اجتماعی
social medicine پزشکی اجتماعی
social benefit منفعت اجتماعی
social lag پس افتادگی اجتماعی
social life زندگی اجتماعی
social scientist کارشناسعلوم اجتماعی
social need نیاز اجتماعی
social reinforcement تقویت اجتماعی
social integration یکپارچگی اجتماعی
social changes تغییرات اجتماعی
social psychology روانشناسی اجتماعی
social capital سرمایه اجتماعی
social intelligence هوش اجتماعی
social psychiatry روانپزشکی اجتماعی
civic اجتماعی مدنی
social milieu محیط اجتماعی
social action اقدام اجتماعی
social motive انگیزه اجتماعی
social attitude نگرش اجتماعی
Civil Service خدمات اجتماعی
social phenomenon پدیده اجتماعی
social norm هنجار اجتماعی
social organization سازمان اجتماعی
social outlays مخارج اجتماعی
social peace ارامش اجتماعی
social mobility تحرک اجتماعی
unsocialized اجتماعی نشده
social programs برنامههای اجتماعی
social benefit نفع اجتماعی
social behavior رفتار اجتماعی
undersocialized نارس اجتماعی
social pressure فشار اجتماعی
social power قدرت اجتماعی
social approval تایید اجتماعی
social policy سیاست اجتماعی
social anomie بی هنجاری اجتماعی
social adjustment سازگاری اجتماعی
psychosocial روانی- اجتماعی
social adaptiveness انطباق اجتماعی
social perception ادراک اجتماعی
social class طبقه اجتماعی
tact فرافت اجتماعی
social habit عادت اجتماعی
subversive اجتماعی و فرهنگی
subversives اجتماعی و فرهنگی
social health بهداشت اجتماعی
social hygiene بهداشت اجتماعی
social immobility بی تحرکی اجتماعی
social influence نفوذ اجتماعی
social inhibition بازداری اجتماعی
social instinct غریزه اجتماعی
collective اشتراکی اجتماعی
social disintegration فروپاشی اجتماعی
social development توسعه اجتماعی
social drive سائق اجتماعی
social services خدمات اجتماعی
homo politicus انسان اجتماعی
social disparity نابرابری اجتماعی
social effects سودهای اجتماعی
social elimination طرد اجتماعی
social distance فاصله اجتماعی
social evolution تکامل اجتماعی
social exchange تبادل اجتماعی
social facilitation تسهیل اجتماعی
social fission شکافت اجتماعی
socializing اجتماعی کردن
socializes اجتماعی کردن
socialized اجتماعی کردن
socialize اجتماعی کردن
socialising اجتماعی کردن
socialised اجتماعی کردن
social good کالاهای اجتماعی
social studies مطالعات اجتماعی
social cost هزینه اجتماعی
social workers مددکار اجتماعی
welfare کمکهای اجتماعی
civil rights حقوق اجتماعی
social work خدمات اجتماعی
social work مددکاری اجتماعی
national insurance بیمه اجتماعی
social workers کارگزار اجتماعی
social engineering مهندسی اجتماعی
posses نیروی اجتماعی
posse نیروی اجتماعی
social institution نهاد اجتماعی
social consciousness هشیاری اجتماعی
social insurance بیمه اجتماعی
social worker کارگزار اجتماعی
social security تامین اجتماعی
social acceptance پذیرش اجتماعی
social control کنترل اجتماعی
unsociable غیر اجتماعی
milieu محیط اجتماعی
milieus محیط اجتماعی
milieux محیط اجتماعی
socially از لحاظ اجتماعی
social science علوم اجتماعی
social sciences علوم اجتماعی
social worker مددکار اجتماعی
social contract قرارداد اجتماعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com