Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
podded
دارای زندگی اسوده یا تامین شده
Other Matches
well off
دارای زندگی اسوده
happy life
زندگی اسوده
autonomous
دارای زندگی مستقل
low lived
دارای زندگی پست
luxurious
دارای زندگی تجملی
endozoic
دارای زندگی دردرون جانور
coenobite
راهبی که دارای زندگی اشتراکی است
garnishee
کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
remanded
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanding
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remand
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remands
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
garnishment
تامین خواسته حکم تامین مدعابه
it is impossible to live there
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
communication security monitoring
کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
he is now at rest
یا اسوده شد
reposed
اسوده
better off
اسوده تر
tranquil
اسوده
well-to-do
اسوده
at rest
اسوده
snug
اسوده غنودن
calms
بی سروصدایی اسوده
to set at rest
اسوده کردن
tranquil flow
جریان اسوده
calm
بی سروصدایی اسوده
easy
بی زحمت اسوده
calmer
بی سروصدایی اسوده
calming
بی سروصدایی اسوده
to set at ease
اسوده کردن
set at rest
اسوده کردن
easier
بی زحمت اسوده
easiest
بی زحمت اسوده
calmest
بی سروصدایی اسوده
woriless
بی غم اسوده بی اندیشه
calmed
بی سروصدایی اسوده
he is comfortably off
فلانی اسوده یا
he got his quietus
اسوده شدن
set at ease
اسوده کردن
god rest his soul
روانش اسوده باد
he is now at rest
اکنون اسوده است
to get anything out of the way
از کاری اسوده شدن
disquiet
ناراحت کردن اسوده نگذاشتن
to kill off
کشتن وازشران اسوده شدن
to get rid of a person
از دست کسی اسوده شدن
communication security account
میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
to disturb any one's privacy
کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
conveniency
راحت- اسایش- راه دست-اسوده- وسیله اسایش یاراحت- مستراح
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
tranquillising
ارام کردن اسوده کردن
tranquillize
ارام کردن اسوده کردن
tranquillizes
ارام کردن اسوده کردن
tranquillized
ارام کردن اسوده کردن
tranquillizing
ارام کردن اسوده کردن
tranquilize
ارام کردن اسوده کردن
tranquillises
ارام کردن اسوده کردن
tranquillised
ارام کردن اسوده کردن
tranquilizing
ارام کردن اسوده کردن
tranquilizes
ارام کردن اسوده کردن
tranquilized
ارام کردن اسوده کردن
disburden
اسوده کردن سبکبال کردن
safety limit
حد تامین
securing
تامین
securement
تامین
security
تامین
hedging
تامین
covers
تامین
water supply
تامین اب
coverings
تامین
water supplies
تامین اب
cover
تامین
safety
تامین
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
guarantee
تامین کردن
the rule of law
تامین قضایی
guaranteed
تامین کردن
coverings
تامین کردن
insuring
تامین کردن
cover
تامین کردن
guarantees
تامین کردن
ensure
تامین کردن
electronic security
تامین الکترونیکی
protection
تامین نامه
cryptosecurity
تامین رمز
ensures
تامین کردن
ensuring
تامین کردن
funding
تامین وجه
ensured
تامین کردن
fulfill
تامین کردن
covers
تامین کردن
transmission security
تامین ارسال
transmission security
تامین مخابره
chemical security
تامین شیمیایی
buffer stock
تامین ذخیره
appropriation reimbur sement
تامین اعتبار
area security
تامین منطقه
procurement
تامین اماد
troop safety
تامین عده ها
provisioning
تامین ذخیره
quia timet
حکم تامین
safety diagram
دیاگرام تامین
insures
تامین کردن
preservation of evidence
تامین دلیل
insecurity
عدم تامین
factor of safety
عامل تامین
communication security
تامین مخابراتی
committment
تامین اعتبار
safety stakes
دستکهای تامین
safety factor
عامل تامین
local security
تامین محلی
safety factor
ضریب تامین
collective security
تامین اجتماعی
physical security
تامین تاسیسات
the rule of law
تامین قانونی
take care of
تامین کردن
supplying
تامین کردن
signal security
تامین مخابراتی
supply port
درگاه تامین
supplied
تامین کردن
buffer zone
منطقه تامین
secures
تامین شده
secures
تامین کردن
secures
درامان تامین
give security for
تامین کردن
secure
تامین کردن
internal security
تامین داخلی
secure
درامان تامین
social security
تامین اجتماعی
supply
تامین کردن
security
تامین مصونیت
secure
تامین شده
financiers
تامین اعتبارکننده
buffer zones
منطقه تامین
financier
تامین اعتبارکننده
social security program
برنامه تامین اجتماعی
water supply to navigation
تامین اب کانال کشتیرانی
tucker
تامین غذا کردن
pacification
تامین ثبات داخلی
finance
تامین هزینه پولی
financed
تامین هزینه پولی
elegit
حکم تامین مدعی به
communication security
برقراری تامین مخابراتی
appropriation reimbur sement
تامین سپرده یاوثیقه
finances
تامین هزینه پولی
system maintenance
تامین و نگهداری سیستم
financing
تامین هزینه پولی
collective security
تامین دسته جمعی
victual
خواربار تامین کردن
social security organization
سازمان تامین اجتماعی
area security
تامین منطقه عملیات
supply company
شرکت تامین کننده
power supply
تامین کننده برق
unemployment fund
صندوق تامین بیکاری
rear area security
تامین منطقه عقب
finance company
شرکت تامین مالی
angle of safety
زاویه تامین گلوله
social security benefits
منافع تامین اجتماعی
social security act
قانون تامین اجتماعی
social security system
نظام تامین اجتماعی
safety card
کارت تامین اتشبار
ups
تامین برق بی وقفه
bombline
خط تامین پرتاب بمب
continuing appropriation
تامین اعتبار پیوسته
security for cost
تامین هزینه دادرسی
guarantees
تامین تضمین کردن
levy a sum on a person's property
تامین خواسته کردن
safety
برقرار کردن تامین
security for costs
تامین هزینه دعوی
emanitions security
تامین ضد استراق سمع تامین استراق سمع
elevation of security
زیاد کردن تامین
to feather ones nest
تامین اتیه کردن
transmission security
تامین ارسال پیام
to ensure something
تامین کردن
[چیزی]
self protection
برقراری تامین از خود
guaranteed
تامین تضمین کردن
continuing appropriation
مداومت تامین اعتبار
make up a deficit
تامین کردن کسری
safety officer
افسر تامین یکان
guarantee
تامین تضمین کردن
secure
مطمئن تامین کردن
deficit financing
تامین کسر بودجه
secures
مطمئن تامین کردن
secures
تامین کردن هدف
secure
تامین کردن هدف
protect a bill
وجه براتی را تامین کردن
supply
تامین موجودی عرضه نمودن
safeguarding
قفل حفافتی یا تامین دار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com