English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (12 milliseconds)
English Persian
omnicompetent دارای صلاحیت در همه چیز
Search result with all words
airworthiness دارای صلاحیت پرواز
airworthy دارای صلاحیت پرواز
able دارای صلاحیت قانونی
abler دارای صلاحیت قانونی
ablest دارای صلاحیت قانونی
Other Matches
disqualifications عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualification عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
authority صلاحیت
clearance صلاحیت
competency صلاحیت
qualifications صلاحیت
qualifying صلاحیت
formidableness صلاحیت
competence صلاحیت
expertise صلاحیت
qualification صلاحیت
credential صلاحیت
skill صلاحیت
competent با صلاحیت
competent ذی صلاحیت
jurisdiction صلاحیت
qualification صلاحیت
capacity صلاحیت
capacities صلاحیت
competence صلاحیت
capability صلاحیت
It is not within his competence. در صلاحیت اونیست
competent صلاحیت دار
inexpedience عدم صلاحیت
relative jurisdiction صلاحیت نسبی
incompetently با عدم صلاحیت
incapacitates عدم صلاحیت
unmeet فاقد صلاحیت
inexpediency عدم صلاحیت
disabilities عدم صلاحیت
qualifying examination امتحان صلاحیت
intestable فاقد صلاحیت
disqualifications سلب صلاحیت
competently باداشتن صلاحیت
incapacitating عدم صلاحیت
incapacity عدم صلاحیت
incapacitated عدم صلاحیت
competence clause شرط صلاحیت
incapacitate عدم صلاحیت
incompetence عدم صلاحیت
incompetent فاقد صلاحیت
legal capacity صلاحیت قانونی
jurisdiction of the court صلاحیت دادگاه
jurisdication صلاحیت حاکمیت
ability لیاقت صلاحیت
abilities لیاقت صلاحیت
qualifying certificate گواهی صلاحیت
it lies beyond his competence در صلاحیت او نیست
disqualification سلب صلاحیت
disability عدم صلاحیت
competency of courts صلاحیت دادگاهها
competency صلاحیت لیاقت
fitness صلاحیت شایستگی
competency of courts صلاحیت محاکم
capability صلاحیت قابلیت
capacity صلاحیت توانایی
incapacitation سلب صلاحیت
incompetency عدم صلاحیت
capacities صلاحیت توانایی
security clearance تایید صلاحیت کردن
qualified صلاحیت دار ماهر
by fits and starts مقتضی صلاحیت دار
venue حوزه صلاحیت دادگاه
incapacitating سلب صلاحیت کردن از
incapacitates سلب صلاحیت کردن از
incapacitated سلب صلاحیت کردن از
airworthiness directive دستورالعمل صلاحیت پرواز
airworthiness certificate گواهینامه صلاحیت پرواز
venues حوزه صلاحیت دادگاه
security clearance داشتن صلاحیت خدمتی
abler بااستعداد صلاحیت دار
ablest بااستعداد صلاحیت دار
security cognizance شناخت ازنظر صلاحیت
principal of domestic jurisdiction اصل صلاحیت ملی
able با استعداد صلاحیت دار
sufficient شایسته صلاحیت دار
adequate صلاحیت دار بسنده
non ability ناشایستگی عدم صلاحیت
incapacitate سلب صلاحیت کردن از
authority مقام صلاحیت دار
circuits حوزه صلاحیت دادگاه
deed of assignment مدرک صلاحیت قانونی
circuit حوزه صلاحیت دادگاه
incapacitation فاقد صلاحیت کردن
clearance تعیین صلاحیت کردن
i. for doing any thing عدم صلاحیت در همه کارها
bad conduct discharge اخراج به علت عدم صلاحیت
probational ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
competant judicial authority مقامات صلاحیت دار قضائی
probation ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
letters testamentary حکم یا خطاب دادگاه ذی صلاحیت
disqualify سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualified سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
coram non judice درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
qualifies صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
discharge without honor اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
qualify صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
it is beyond his province از صلاحیت او بیرون است درحوزه کاراو نیست
clearance پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
to discharge someone without honor [from the army] اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
regional agency موسسات ناحیهای موسساتی با صلاحیت محدودبه ناحیه خاص
check flight پروازی برای اشناشدن خدمه و یا ازمایش صلاحیت انها
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
banns اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
Indo-persian rug قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
off colored دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
monadelphous دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
polyisotopic دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
quarter session محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
winy شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winey شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
undesireable discharge اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
pentadactyl دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
three-legged دارای سه پا
bilabiate دارای دو لب
odoriferous دارای بو
glochidiate دارای مو
iodic دارای ید
three legged دارای سه پا
fraught with دارای
footy دارای پا
trilinear دارای سه خط
self abnegating دارای کف نفس
bumpiness دارای برامدگی
cephalous دارای کله
studious <adj.> دارای پشتکار
cloven foot دارای پا یا سم شکافته
sedulous <adj.> دارای پشتکار
chinned دارای چانه
chymiferous دارای کیموس
cingulate دارای کمربند
cirrous دارای اویز
haired دارای موی ...
capitated دارای سرمجزا
calcic دارای اهک
beneficial <adj.> دارای مزیت
binuclear دارای دو هسته
hearted دارای قلب ...
binucleate دارای دو هسته
binucleated دارای دو هسته
bipartite دارای دوقسمت
biradial دارای دوشعاع
biramous دارای دو شاخه
bisulcate دارای دوشکاف
bizonal دارای دومنطقه
bodied دارای بدن
buckish دارای خوی بز
binocular دارای دو چشم
calcareous دارای کلسیم
binaural دارای دو گوش
industrious <adj.> دارای پشتکار
hardworking <adj.> دارای پشتکار
dipolar دارای دو قطب
dipteran دارای دو بال
unfit <adj.> دارای ضعف
dolose دارای قصدجرم
double tongued دارای دوقول
dyslogistic دارای خاطرات بد
cretaceous دارای گچ فراوان
entitative دارای وجودخارجی
far reaching دارای اثرزیاد
febile دارای حالت تب
feldspathic دارای فلدسپار
fibrinous دارای مودلیفی
floaty دارای اب نشین کم
glanduliferous دارای غد دکوچک
foliolate دارای برگچه
incapable <adj.> دارای ضعف
diplopodous دارای هزار پا
dipetalous دارای دوگلبرگ
diligent <adj.> دارای پشتکار
assiduous <adj.> دارای پشتکار
incompetent <adj.> دارای ضعف
copperbottomed دارای ته مسی
incapacitated <adj.> دارای ضعف
inable <adj.> دارای ضعف
cuspidal دارای برامدگی
dartrous دارای تبخال
declinatory دارای تمایل
impotent <adj.> دارای ضعف
diandrous دارای دوپرچم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com