Dictiornary-Farsi | دارای قابلیت تخریب چوب | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
xylotomous	دارای قابلیت تخریب چوب


Other Matches

underwater demolition	تخریب ضدزیردریایی تخریب موانع زیرابی
destruction site	منطقه تخریب مهمات محل تخریب
spermicidal	منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
spermatocide	منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
spermatocidal	منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
demolition target	منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
demolition guard	نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
atomic demolition munition	خرج تخریب مهمات اتمی مهمات مخصوص تخریب جنگ افزار اتمی
interoperability	قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution	قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
airmobility	قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
elasticity	خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
electromagnetic compatability	قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
swimming capability	قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
flotation	قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
serviceability	قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
commensurability	قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
accession	قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
reflectance	قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
ductility	قابلیت کشش قابلیت تورق
strain hardenability	قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
demolitions	تخریب
destroyed	تخریب شد
demolition	تخریب
degradation	تخریب
rupture	تخریب
fail soft	تخریب
ruptures	تخریب
rupturing	تخریب
ruination	تخریب
vandalism	تخریب
destruction	تخریب
rupture	تخریب کردن
destruct system	سیستم تخریب
subversion	انهدام تخریب
destruction fire	تیر تخریب
destruction radius	حداکثرشعاع تخریب
destruction site	منطقه تخریب
fail safe	تخریب امن
fail-safe	تخریب امن
criminal damage	تخریب جزائی
rheodestruction	تخریب جریان
oxidative degradation	تخریب اکسایشی
rubble hard core	مصالح تخریب
demolition belt	نوار تخریب
demolition kit	جعبه تخریب
demolition target	هدف تخریب
ruptures	تخریب کردن
cratering charge	خرج تخریب
destruct	تخریب کردن
destructivity	قدرت تخریب
destructor	تخریب کننده
bomb disposal	تخریب بمب
demolishes	تخریب کردن
demolish	تخریب کردن
demolished	تخریب کردن
demolishing	تخریب کردن
rupturing	تخریب کردن
demolition	تخریب کردن
demolitions	تخریب کردن
fail soft	تخریب تدریجی
hard core	مصالح تخریب
underwater demolition	تخریب زیرابی
destruction area	منطقه تخریب مهمات
vasto	حکم یا دستور تخریب
destruction radius	شعاع تخریب مین
demoralization	تخریب روحیه کردن
concussion detonation	خرج اماده به تخریب
demolition belt	کمربند تخریب منطقهای
demolition firing party	گروه مسئول تخریب
concussion detonation	خرج تخریب ضربتی
demolition kit	جعبه وسایل تخریب
dismantling shot	تیر تخریب کننده
petard	خرج تخریب دیواره و پایه پل
destroyed	ازبین رفت تخریب شده
cratering charge	خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
bomb cemetery	محل تخریب بمبهای عمل نکرده
countermine	سیستم تخریب مین به طور خودکار
command destruct signal	علامت تخریب موشک با فرمان دور
inert ammunition	مهمات خنثی یا بدون خرج تخریب
property disposition	ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
command destruct signal	علامت به کار افتادن سیستم تخریب کننده موشک
charged demolition	مواد منفجره خرج گذاری شده و اماده تخریب
intruder operation	تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
mudcapping	نوعی روش تخریب صخرههای بزرگ به وسیله موادمنفجره
creptation	تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
isobare	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled	دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious	دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent	دارای دهن باز دارای لبان برگشته
acinaseous	دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile	دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind	دارای چشم تار دارای دید کم
galleried	دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension	دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
outrigged	دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
antimateriel ammunition	مهمات مخصوص تخریب هدفهای مادی مهمات ضداماد و وسایل
demoralized	از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes	از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing	از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising	از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises	از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised	از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize	از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
idiomorphic	دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
qualification	قابلیت
skill	قابلیت
solubility	قابلیت حل
credential	قابلیت
competence	قابلیت
solvability	قابلیت حل
capability	قابلیت
adaptability	قابلیت
capacity	قابلیت
capacities	قابلیت
fitness	قابلیت
eligibility	قابلیت
habilitation	قابلیت
susceptibility	قابلیت
contemptibility	قابلیت
competence	قابلیت
abilities	قابلیت
ability	قابلیت
hardenability	قابلیت سختی
divisibility	قابلیت تقسیم
distensibility	قابلیت انبساط
dissolubility	قابلیت انحلال
dis qualified	فاقد قابلیت
solubility	قابلیت انحلال
edibility	قابلیت خوردن
habitableness	قابلیت سکونت
emissivity	قابلیت نشر
fusibility	قابلیت ذوب
fusibility	قابلیت گداز
erodibility	قابلیت فرسایش
erectility	قابلیت نعوظ
ground visibility	قابلیت دیدزمینی
tenability	قابلیت تصرف
habitability	قابلیت سکنی
emissivity	قابلیت انتشار
digestibility	قابلیت هضم
ignitability	قابلیت اشتعال
vendibility	قابلیت فروش
salability	قابلیت فروش
imputability	قابلیت اسناد
culpability	قابلیت مجازات
inaptly	با عدم قابلیت
retractility	قابلیت انقباض
resectability	قابلیت برش
reproducibility	قابلیت تکثیر
repeatability	قابلیت تکرار
imitability	قابلیت تقلید
dependability	قابلیت اعتماد
severability	قابلیت تقسیم
severability	قابلیت سواشدن
destructibility	قابلیت انهدام
serviceability	قابلیت تعمیر
serviceability	قابلیت استفاده
serializability	قابلیت تسلسل
usefulness	قابلیت استفاده
ignitability	قابلیت احتراق
ignitibility	قابلیت احتراق
renewability	قابلیت تجدید
stickability	قابلیت مقاومت
veniality	قابلیت اغماض
acceptability	قابلیت قبول
accessibility	قابلیت وصول
transportability	قابلیت حمل
moveability	قابلیت حرکت
transmissibility	قابلیت انتقال
transmissibility	قابلیت فرستادن
trannlatability	قابلیت انقال
trannlatability	قابلیت ترجمه
fermentability	قابلیت تخمیر
forgeability	قابلیت اهنگری
trustiness	قابلیت اعتماد
flammability	قابلیت اشتعال
disabilities	عدم قابلیت
disability	عدم قابلیت
usability	قابلیت استفاده
fissility	قابلیت انشقاق
fordability	قابلیت عبور
trustworthiness	قابلیت اعتماد
trafficability	قابلیت عبور
extensibility	قابلیت کشش
extensibility	قابلیت تمدید
expansibility	قابلیت انبساط
capability	صلاحیت قابلیت
expandability	قابلیت توسعه
expandability	قابلیت انبساط
survivability	قابلیت باززیستی
suability	قابلیت تعقیب
stretchability	قابلیت بسط
excitability	قابلیت تحریک
swivelling feature	قابلیت نوسان
tactility	قابلیت لمس
tensibility	قابلیت کشش
tolerability	قابلیت پذیرش