English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
totipotent دارای قدرت تولید یک ارگانیسم از یک جزء ان
Other Matches
totipotency قدرت تولید وایجاد یک ارگانیسم از یک جزء ان
productivity قدرت تولید بازدهی
countervailing power مثلااتحادیه کارگران که درواکنش به قدرت تولید کننده انحصاری ایجاد میشود
sovereigns دارای قدرت عالیه
anticipative دارای قدرت پیشگویی
omnificent دارای قدرت خلاقه
limitary دارای قدرت محدود
prepotent دارای قدرت کامل
independent دارای قدرت مطلقه
cogent دارای قدرت وزور
sovereign دارای قدرت عالیه
influential دارای نفوذ و قدرت
hold the reins <idiom> ادم دارای قدرت ونفوذ
scepter دارای قدرت واختیارات سلطنتی بودن
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
unipotent دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول
top drawer دارای مقام یا اهمیت عالی قدرت عالیه
self enforcing دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
superfluid جسم یامایع دارای قدرت هدایت فوق العاده
progenitive دارای نیروی تولید
ablest پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
eurytopic دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
able پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
blockbuster بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbusters بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
referenda حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
homogonous دارای اعضاء تولید مثل متشابه
club propeller ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
organism ارگانیسم
organisms ارگانیسم
host organism ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
host ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
actinoelectric اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
creativeness قدرت خلاقه قدرت ابداع
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
embryophyte گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
component 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
euler theorem در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
declassified cost هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
matrixes چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary غده تولید کننده منی محل تولید منی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
fullest مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
gnp gap شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
producers burden of tax بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
sovereignty قدرت
abilities قدرت
ability قدرت
godown قدرت
authority قدرت
powers قدرت
powering قدرت
inauthoritative بی قدرت
power قدرت
powered قدرت
will power <idiom> قدرت
strenght قدرت
forcing قدرت
vigor قدرت
forces قدرت
energies قدرت
force قدرت
energy قدرت
posse قدرت
posses قدرت
strengths قدرت
capability قدرت
power takeoff قدرت
strength قدرت
strong arm قدرت
vis قدرت
vim قدرت
strong-arm قدرت
zing قدرت
vigour قدرت
tensions قدرت
nerves قدرت
commanding با قدرت
nerve قدرت
tension قدرت
potency قدرت
might قدرت
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
purchasing power قدرت خرید
economic potential قدرت اقتصادی
authority مرجع قدرت
economic power قدرت اقتصادی
effective power قدرت موثر
stock-car قدرت و دوام
stock car قدرت و دوام
emissive power قدرت صدور
staying power طاقت قدرت
discourses قدرت استقلال
driving power قدرت محرکه
detectability قدرت اشکارسازی
destructivity قدرت تخریب
detection range قدرت اکتشافی
damping power قدرت میرایی
diagonal power قدرت قطری
cutting capacity قدرت برش
authority symbol نماد قدرت
cutting power قدرت برش
dynamism قدرت تحرک
posse قدرت قانونی
dielectric power قدرت دی الکتریکی
dielectric strength قدرت دی الکتریک
discourse قدرت استقلال
stock-cars قدرت و دوام
accelerating power قدرت شتاب
full تمام قدرت
basicity قدرت بازی
cans قدرت داشتن
authoritarianism قدرت طلبی
bearing capacity قدرت تحمل
benumb بی قدرت کردن
bond strength قدرت پیوند
firepower قدرت شلیک
fullest تمام قدرت
solvency قدرت حلالپوشی
authority figure مظهر قدرت
absorption power قدرت جذب
absorbency قدرت جذب
resolution قدرت تشخیص
adhesive stress قدرت چسبندگی
almightiness قدرت کامل
resolutions قدرت تشخیص
canning قدرت داشتن
can قدرت داشتن
hands قدرت توپگیری
power failures قطع قدرت
enterprise قدرت اقدام
superpowers ابر قدرت
superpower ابر قدرت
conveying capacity قدرت انتقال
creativity قدرت خلاقه
posses قدرت قانونی
countervailing power قدرت همسنگ
sights قدرت دید
combat power قدرت رزمی
enterprises قدرت اقدام
heaven قدرت پروردگار
power failure قطع قدرت
circuit breaking capacity قدرت قطع
cogency قدرت عقیده
creativity قدرت ابداع
acidity قدرت اسیدی
on در اوج قدرت
leverage قدرت نفوذ
sight قدرت دید
palgwe فوق قدرت
power transmission انتقال قدرت
prepotence قدرت کامل
prepotency قدرت کامل
puissance توان قدرت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com