English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
Other Matches
influential دارای نفوذ و قدرت
omnificent دارای قدرت خلاقه
independent دارای قدرت مطلقه
limitary دارای قدرت محدود
sovereigns دارای قدرت عالیه
prepotent دارای قدرت کامل
sovereign دارای قدرت عالیه
anticipative دارای قدرت پیشگویی
cogent دارای قدرت وزور
hold the reins <idiom> ادم دارای قدرت ونفوذ
scepter دارای قدرت واختیارات سلطنتی بودن
totipotent دارای قدرت تولید یک ارگانیسم از یک جزء ان
top drawer دارای مقام یا اهمیت عالی قدرت عالیه
unipotent دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول
self enforcing دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
superfluid جسم یامایع دارای قدرت هدایت فوق العاده
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
eurytopic دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
abler پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
blockbusters بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
referenda حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
blockbuster بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
club propeller ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
primogeniture ارشدیت
eldership ارشدیت
seniority ارشدیت
superiority ارشدیت تفوق
eldership ارشدیت درجه
palms نشان ارشدیت وبرتری
right of primogeniture حق نخست زادگی یا ارشدیت
palm نشان ارشدیت وبرتری
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
creativeness قدرت خلاقه قدرت ابداع
eldest ارشد
major ارشد
majored ارشد
majoring ارشد
first begotten ارشد
senior ارشد
classy ارشد
higher up ارشد
commanders ارشد
firstborn ارشد
elder ارشد
commander ارشد
seniors ارشد
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
major طویل ارشد
majoring طویل ارشد
Sr مخفف ارشد
superordinates ارشد فرمانفرما
superordinate ارشد فرمانفرما
firstborn فرزند ارشد
surgeon general پزشک ارشد
prefects افسر ارشد
superiors ارشد برتر
prefect افسر ارشد
primate کشیش ارشد
higher up عضو ارشد
brass افسر ارشد
majored طویل ارشد
superior ارشد برتر
senior officer افسر ارشد
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
brass hat افسر ارشد ارتش
brass hats افسر ارشد ارتش
mate's receipt رسیدافسر ارشد کشتی
senior members اعضای بالارتبه یا ارشد
field grade افسر ارشد ارتش
service officer افسر ارشد نگهبان
prince royal پسر ارشد پادشاه انگلیس
prelates اسقف اعظم کشیش ارشد
master sergeant استوار ارشد نیروی زمینی
prelate اسقف اعظم کشیش ارشد
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
dauphin عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
primogeniture حق فرزند ارشد ذکور نسبت به تمام ارث (در قدیم)
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
field grade افسر ارشد درجه افسر ارشدی
flag rank افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
elder ارشد کلیسا شیخ کلیسا
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
abilities قدرت
energies قدرت
zing قدرت
might قدرت
ability قدرت
energy قدرت
forcing قدرت
forces قدرت
force قدرت
will power <idiom> قدرت
power takeoff قدرت
strenght قدرت
vigour قدرت
tensions قدرت
tension قدرت
vis قدرت
sovereignty قدرت
vim قدرت
vigor قدرت
authority قدرت
nerve قدرت
powers قدرت
strength قدرت
strengths قدرت
powering قدرت
strong arm قدرت
posse قدرت
strong-arm قدرت
powered قدرت
power قدرت
posses قدرت
commanding با قدرت
inauthoritative بی قدرت
capability قدرت
godown قدرت
nerves قدرت
potency قدرت
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
discourses قدرت استقلال
pi accepting قدرت پی پذیری
discourse قدرت استقلال
hiding power قدرت پوشش
high power engine موتورپر قدرت
deglutition قدرت بلع
low power transistor ترانزیستور با قدرت کم ترانزیستور کم قدرت
effective power قدرت موثر
on در اوج قدرت
leverage قدرت نفوذ
sights قدرت دید
sight قدرت دید
economic power قدرت اقتصادی
low power stage طبقه کم قدرت
the finger of god قدرت خدا
posses قدرت قانونی
economic potential قدرت اقتصادی
high power microscope میکروسکوپ پر قدرت
detection range قدرت اکتشافی
heavens قدرت پروردگار
increase of power افزایش قدرت
staying power طاقت قدرت
diagonal power قدرت قطری
dielectric strength قدرت دی الکتریک
imperium قدرت مطلقه
monopoly power قدرت انحصاری
stock-cars قدرت و دوام
dielectric power قدرت دی الکتریکی
stock car قدرت و دوام
detectability قدرت اشکارسازی
heaven قدرت پروردگار
high power transformer ترانسفورماتور قدرت
ionic strength قدرت یونی
high power transistor ترانزیستور قدرت
palgwe فوق قدرت
horse power قدرت اسب
driving power قدرت محرکه
high powerd money پول پر قدرت
enterprise قدرت اقدام
input power قدرت ورودی
destructivity قدرت تخریب
enterprises قدرت اقدام
stock-car قدرت و دوام
generator output قدرت مولد
resolving power قدرت تفکیک
retentivity قدرت نگهداری
power stroke مرحله قدرت
power source منبع قدرت
power outege قطع قدرت
power loss گمگشتگی قدرت
saber rattling قدرت نمایی
fire power قدرت تیراندازی
fire power قدرت اتش
power loss تلف قدرت
scattering power قدرت پراکندگی
power structure ساخت قدرت
refractive power قدرت شکست
prepotency قدرت کامل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com