Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
judicious
دارای قوه قضاوت سلیم
Other Matches
saner
دارای عقل سلیم
sanest
دارای عقل سلیم
sane
دارای عقل سلیم
right minded
دارای عقل سلیم
right-minded
دارای عقل سلیم
levelheaded
دارای قضاوت صحیح
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
Judge not , that ye be not judged.
<proverb>
قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
good sense
عقل سلیم
sound judgement
عقل سلیم
gumption
عقل سلیم
right mindedness
عقل سلیم
common sense
عقل سلیم
well balanced
سالم سلیم موزون باقرینه
well-balanced
سالم سلیم موزون باقرینه
jurisdication
قضاوت
judgments
قضاوت
arret
قضاوت
adjudication
قضاوت
judgment
قضاوت
judgements
قضاوت
verdicts
قضاوت
verdict
قضاوت
judgement
قضاوت
judgeship
قضاوت
value judgements
قضاوت ارزشی
formal logic
قضاوت سطحی
advise
قضاوت کردن
pass a judgement
قضاوت کردن
judging
قضاوت کردن
exclusive jurisdiction
حق قضاوت استثنایی
sentencing
رای قضاوت
sentences
رای قضاوت
equanimity
قضاوت منصفانه
judge
قضاوت کردن
sentence
رای قضاوت
judged
قضاوت کردن
value judgement
قضاوت ارزشی
jurisdiction
قضاوت کردن
judges
قضاوت کردن
exclusive jurisdiction
حق قضاوت کنسولی
decreeing
قضاوت تصویبنامه
decreed
قضاوت تصویبنامه
justifies
قضاوت کردن
witting
هوش قضاوت
jurisdication
حق قضاوت قلمرو
judicable
قابل قضاوت
justify
قضاوت کردن
absolute judgment
قضاوت مطلق
decrees
قضاوت تصویبنامه
justifying
قضاوت کردن
bench
مسند قضاوت
benches
مسند قضاوت
comparative judgement
قضاوت تطبیقی
decree
قضاوت تصویبنامه
law of comparative judgement
قانون قضاوت تطبیقی
to hold the scales even
بی طرفانه قضاوت کردن
errs
بغلط قضاوت کردن
erred
بغلط قضاوت کردن
expertize
استادانه قضاوت کردن
err
بغلط قضاوت کردن
prejudgment
قضاوت قبل از وقوع
common sense
قضاوت صحیح حس عام
forejudge
از پیش قضاوت کردن
judgements
رای دادگاه قضاوت
forjudge
از پیش قضاوت کردن
tribunate
مقام یامسند قضاوت
judgement
رای دادگاه قضاوت
viewed
چشم انداز قضاوت
judgments
رای دادگاه قضاوت
measurement
روش قضاوت چیزی
viewing
چشم انداز قضاوت
measurements
روش قضاوت چیزی
views
چشم انداز قضاوت
bet on the wrong horse
<idiom>
قضاوت اشتباه درموردچیزی
uncharitable
سخت گیردر قضاوت
view
چشم انداز قضاوت
advising
قضاوت کردن پند دادن
bencher
کسی که بر مسند قضاوت می نشیند
prejudging
بدون رسیدگی قضاوت کردن
partial jurisdiction
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
prejudges
بدون رسیدگی قضاوت کردن
benches
کرسی قضاوت جای ویژه
advises
قضاوت کردن پند دادن
prejudged
بدون رسیدگی قضاوت کردن
bench
کرسی قضاوت جای ویژه
performance
روش قضاوت کارایی سیستم
it is hard to say
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
performances
روش قضاوت کارایی سیستم
prejudge
بدون رسیدگی قضاوت کردن
meier art judgement test
ازمون قضاوت هنری مایر
prejudices
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
One must not judge by appearances .
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
prejudice
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
benches
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
praetorian
وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
can't see the forest for the trees
<idiom>
ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
bench
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
be raise to the bench
بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
rhadamanthine
وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
Doom
[نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
can not judge a book by its cover
<idiom>
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
normative economics
اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
end stopped
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
judicature
هیئت دادرسان هیئت قضاوت
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
Indo-persian rug
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
polyisotopic
دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
off colored
دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
monadelphous
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
winey
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winy
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
judge
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
pentadactyl
دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
trilinear
دارای سه خط
fraught with
دارای
glochidiate
دارای مو
odoriferous
دارای بو
three legged
دارای سه پا
iodic
دارای ید
bilabiate
دارای دو لب
three-legged
دارای سه پا
footy
دارای پا
mammilate
دارای پستان
prerogative
دارای حق ویژه
prerogatives
دارای حق ویژه
salaried
دارای حقوق
unifilar
دارای یک سیم یا نخ
twofold
دارای دو چیز
haired
دارای موی ...
splash
دارای ترشح
electives
دارای حق انتخاب
tinctorial
دارای ته رنگ
tintinnabulary
دارای طنین
formal
دارای فکر
terahenous
دارای 4 مادگی
feldspathic
دارای فلدسپار
hearted
دارای قلب ...
equivocal
دارای دومعنی
magneto
دارای مغناطیس
hook-nosed
دارای بینی کج
dyslogistic
دارای خاطرات بد
overlapping
دارای اشتراک
heterogamous
دارای مادگی ها
hook nosed
دارای بینی کج
hectic
دارای تب لازم
melodious
دارای ملودی
backed
دارای پشت
spiriferous
دارای عضومارپیچی
privileged
دارای امتیاز
melodic
دارای ملودی
prurient
دارای فکرشهوانی
short-range
دارای برد کم
short range
دارای برد کم
triatomic
دارای سه اتم
double tongued
دارای دوقول
syntonic
دارای بسامدمشابه
dipolar
دارای دو قطب
geniculate
دارای زانویی
monatomic
دارای یک جوهرفرد
monandrous
دارای یک شوهر
glanduliferous
دارای غد دکوچک
glary
دارای تشعشع
legitimate
دارای حق مشروع
legitimated
دارای حق مشروع
legitimates
دارای حق مشروع
monoclinal
دارای یک شیب
redundant
دارای اطناب
low spirited
دارای روحیه بد
low-spirited
دارای روحیه بد
monopetalous
دارای یک گلبرگ
dipteran
دارای دو بال
accentual
دارای تاکید
monometallic
دارای یک فلز
vivific
دارای حیات
deficient
دارای کمبود
legitimating
دارای حق مشروع
wapper jawed
دارای ارواره کج
rectilinear
دارای مسیرمستقیم
viniferous
دارای شراب
testate
دارای وصیت
weak eyed
دارای چشم کم سو
weak sighted
دارای چشم کم سو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com