Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
substantive
دارای ماهیت واقعی حقیقی
Other Matches
truer
واقعی حقیقی
genuine
واقعی حقیقی
true
واقعی حقیقی
down-to-earth
حقیقی واقعی
down to earth
حقیقی واقعی
truest
واقعی حقیقی
substantivize
دارای ماهیت کردن
real representative
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
Sophrosyne
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
rightful
حقیقی دارای استحقاق
verisimilar
دارای فاهر حقیقی
many valued
دارای دو قیمت یکی حقیقی دیگری دروغین
inesse
دارای هستی واقعی
cambridge equation
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
realistic deterrence
میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
architecture proper
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
navigating
ماهیت
quiddity
ماهیت
natures
ماهیت
navigates
ماهیت
navigated
ماهیت
navigate
ماهیت
nature
ماهیت
essence
ماهیت
nature
ماهیت خوی
mattering
ماهیت جوهر
transubstantiation
قلب ماهیت
transmutation
قلب ماهیت
natures
ماهیت خوی
mattered
ماهیت جوهر
denaturation
قلب ماهیت
essence
وجود ماهیت
matter
ماهیت جوهر
human nature
ماهیت آدم
mertis of the case
ماهیت دعوی
matters
ماهیت جوهر
nature of the operation
ماهیت عملیات
coessentiality
هم جوهری وحدت ماهیت
substantiating
ماهیت جسمانی دادن به
substantiated
ماهیت جسمانی دادن به
transmutable
قلب ماهیت یافتنی
transmutative
قلب ماهیت یافتنی
transshape
تغییر ماهیت دادن
transubstantiate
قلب ماهیت کردن
substantiate
ماهیت جسمانی دادن به
transmutation
قلب ماهیت تکامل
substantiates
ماهیت جسمانی دادن به
ipso facto
بواسطه ماهیت خود فعل
the nature of the case
ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
quality
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
nature
[of things]
سرشت
[ماهیت]
[خوی]
[ذات]
[طبیعت]
anthroposophy
علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی
denature
طبیعت یا ماهیت چیزی راعوض کردن
objectify
خاصیت و ماهیت چیزی رامعین کردن
qualities
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
demurring
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demur
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurs
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
His speech was in the nature of an apology.
ماهیت سخنرانی او
[مرد]
عذرخواهی بود.
demurred
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
transmutes
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
identifying
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
transmuting
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmuted
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmute
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
identified
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
real
حقیقی
unfeigned
حقیقی
genuine
حقیقی
true
حقیقی
intrinsic
حقیقی
actual
حقیقی
veracious
حقیقی
truer
حقیقی
efective
حقیقی
truest
حقیقی
trueness
بی ریایی حقیقی
true wind
باد حقیقی
true variance
پراکنش حقیقی
true value
مقدار حقیقی
true heading
سمت حقیقی
true power
توان حقیقی
true or real focus
کانون حقیقی
true copolymer
همبسپار حقیقی
actual movement
حرکت حقیقی
interpolymer
همبسپار حقیقی
actual resistivity
مقاومت حقیقی
natural person
شخص حقیقی
absolute magnitude
قدر حقیقی
observed altitude
ارتفاع حقیقی
true score
نمره حقیقی
true resistance
مقدارمقاومت حقیقی
true north
شمال حقیقی
ohmic valve
مقدارمقاومت حقیقی
real power
توان حقیقی
true course
راه حقیقی
genuine
حقیقی یا درست
real storage
حافظه حقیقی
truer
حقیقی کردن
real address
آدرس حقیقی
real memory
حافظه حقیقی
true
حقیقی کردن
real number
عدد حقیقی
real module
ضریب حقیقی
real image
تصویر حقیقی
real gas
گاز حقیقی
truest
حقیقی کردن
real function
تابع حقیقی
true mean
میانگین حقیقی
true life
حقیقی وصحیح
real numbers
اعداد حقیقی
true dip
شیب حقیقی
real constant
ثابت حقیقی
real time
زمان حقیقی
true azimuth
گرای حقیقی
euciliate
مژه داران حقیقی
actual maximum flowline
ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
real-valued function
تابع حقیقی
[ریاضی]
live exercise
تمرین رزمی حقیقی
apparent horizon
افق حقیقی نقاط
real numbers
اعدد حقیقی
[ریاضی]
brake horsepower
توان حقیقی مهاری
real number
عدد حقیقی
[ریاضی]
particle density
وزن مخصوص حقیقی
real sector
بخش متغیرهای حقیقی
dative
حالت مفعولی غیرصریح حقیقی
developed muzzle velocity
سرعت ابتدایی و حقیقی توپ
true azimuth
سمت حقیقی گرای جغرافیایی
enlightement
روشنی فکر اگاهی حقیقی
true or sternal ribs
دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
axiom
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
axioms
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
unsigned real number
عدد حقیقی بدون علامت
real analytic function
تابع تحلیلی
[حقیقی]
[ریاضی]
real absolute value function
تابع حقیقی قدر مطلق
[ریاضی]
acoelous
بدون معدهء حقیقی یادستگاه هاضمه
anachronisms
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
anachronism
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
oaf
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
approximation
خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
oafs
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
approximations
خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
I give the programme zero
[nought]
out of ten for reality.
من به این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز صفر را می دهم.
relative
پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
gyrocompass
نوعی قطب نما که همواره شمال حقیقی را نشان میدهد
virtual
واقعی
objective
واقعی
factually
واقعی
very
واقعی
true life
واقعی
veritable
واقعی
McCoy
واقعی
actuals
واقعی
real
واقعی
literal
واقعی
factual
واقعی
objectives
واقعی
card-carrying
واقعی
essentials
واقعی
essential
واقعی
concrete
: واقعی
positive
واقعی
lifelike
واقعی
righting
واقعی
ex post saving
واقعی
ex post
واقعی
right
واقعی
veracious
واقعی
unfeigned
واقعی
righted
واقعی
veridical
واقعی
actual
واقعی
identification
حرف که بر کامپیوتر میزبان ارسال میشود تا ماهیت و محل کامپیوتر دور یا ترمینال مشخص شود
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
very
واقعی فعلی
put into practice
واقعی کردن
real address
آدرس واقعی
make a reality
واقعی کردن
true form
فرم واقعی
put into effect
واقعی کردن
airy-fairy
غیر واقعی
actual loss
زیان واقعی
true complement
مکمل واقعی
true complement
متمم واقعی
bring into being
واقعی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com