Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
impedimental
دارای مظوریا مانع
Other Matches
trapped
زمینی که دارای محدوده یاتلههای ماسهای بصورت مانع باشد
hedgehog
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
dammed
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing
محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
ocant altitude
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
end stopped
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
bar
مانع
shields
مانع
shield
مانع
blocked
مانع
baulks
مانع
baulking
مانع
bars
مانع
obstacle
مانع
hedge
مانع
hedged
مانع
hedges
مانع
constraint
مانع
hold back
مانع
degage
بی مانع
baulked
مانع
balks
مانع
balking
مانع
snags
مانع
dike
مانع
hinder
مانع
hindered
مانع
handicaps
مانع
clog
مانع
hinders
مانع
balked
مانع
balk
مانع
handicap
مانع
in the way
مانع
snag
مانع
snagging
مانع
hindering
مانع
massif
مانع
massifs
مانع
obstaele
مانع
masking
مانع
shackle
مانع
shackled
مانع
shackles
مانع
shackling
مانع
stumbling block
مانع
stumbling blocks
مانع
block
مانع
pull back
مانع
pull-back
مانع
pull-backs
مانع
preventor
مانع
hindrance
مانع
hindrances
مانع
blocks
مانع
set back
مانع
interference
مانع
crests
مانع
impediments
مانع
repellent
مانع
repellents
مانع
impeditive
مانع
impedimental
مانع
strait jacket
مانع
strait jackets
مانع
impedient
مانع
impediment
مانع
swimmingly
بی مانع
cresting
مانع
crest
مانع
hurdle
مانع
hurdle
دو با مانع
hurdles
مانع
hurdles
دو با مانع
restraints
مانع
restraint
مانع
flight
مانع در دو
barricaded
مانع
barricade
مانع
stopping
مانع
stops
مانع
drawback
مانع
barrier
مانع
barricades
مانع
flight
مانع
encumbrance
مانع
encumbrances
مانع
preventive
مانع
curtains
مانع
stop
مانع
stopped
مانع
barricading
مانع
clogs
مانع
dead lock
مانع
barriers
مانع
drawbacks
مانع
clogged
مانع
brake
عایق مانع
stymie
مانع شدن
prevent
مانع شدن
stymied
مانع شدن
stymies
مانع شدن
stymieing
مانع شدن
braked
عایق مانع
keep back
مانع شدن
brakes
عایق مانع
braking
عایق مانع
keep away
مانع شدن
prevented
مانع شدن
intromit
مانع شدن
intermediate hurdle
مانع متوسط
inhibiter
مانع شونده
inhibitor
مانع شونده
color line
مانع نژادی
in the road
مانع راه
imperviable
مانع ازدخول
restraint
مانع قید
restraints
مانع قید
water tight
مانع دخول اب
hindering
مانع شدن
impervious
مانع دخول
water jump
مانع ابی
acinetic
مانع حرکت
visual obstruction
مانع دید
incumber
مانع شدن
restrainer
مانع شونده
inhibits
مانع شدن
inhibit
مانع شدن
to keep back
مانع شدن
to put off
مانع شدن
to stand in the way of
مانع شدن
trade barrier
مانع تجارت
trade barrier
مانع تجارتی
blocks
مانع شدن
sear stop
مانع چخماق
paratonic
مانع رشد
blocked
مانع شدن
thumbpiece
مانع چوبی
sound barrier
مانع صوتی
stockades
ایجاد مانع
stay
مانع عصاء
embargoes
مانع محظور
embargo
مانع محظور
stayed
مانع عصاء
protective barrier
مانع حمایتی
stockade
ایجاد مانع
hold-ups
مانع شدن
hold-up
مانع شدن
hold up
مانع شدن
watertight
مانع دخول اب
preclusion
ایجاد مانع
overslaugh
مانع شدن
legitimates
مانع مشروع
legitimating
مانع مشروع
deterrent
مانع شونده
deterrents
مانع شونده
repressive
مانع شونده
crested
مانع دید
prevents
مانع شدن
letted
مانع شدن
legitimate excuse
مانع مشروع
legal impediment
مانع مشروع
legal impediment
مانع قانونی
legitimated
مانع مشروع
legitimate
مانع مشروع
obstructions
مانع عایق
block
مانع شدن
masks
مانع پوشاندن
mask
مانع پوشاندن
obturate
مانع شدن
obstructively
بطور مانع
natural obstacle
مانع طبیعی
obstruction
ایجاد مانع
obstruction
مانع شدن
obstruction
مانع عایق
obstructions
ایجاد مانع
obstructions
مانع شدن
preventing
مانع شدن
obstructiveness
مانع آفرینی
debars
مانع شدن
estopel
مانع ادعا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com