English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
interlinear دارای میان نویسی
Other Matches
interlineation در میان سطر نویسی
ego loss programming تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
basics یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
medoterranean واقع در میان چند زمین میان زمینی
pascal زبان برنامه نویسی ساخت یافته سطح بالا که برای میکروها و آموزش برنامه نویسی به کار می رود
futtock میان چوب میان تیر
intervenient در میان اینده واقع در میان
procedure زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان برنامه نویسی تابعی را فراهم میکند
stenography مختصر نویسی کوتاه نویسی
modula زمان برنامه نویسی سطح بالا مشتق شده از پاسکال که از روشهای برنامه نویسی تابعی و انتزاع داده استفاده میکند
structured programming برنامه نویسی ساختار یافته برنامه نویسی ساختاری برنامه نویسی ساخت یافته
forth نوعی برنامه نویسی جهت استفاده در برنامه نویسی وفیفهای
c رقمی در سیستم عدد نویسی مبنای شانزده که متنافر باعدد 21 در سیستم دهدهی است نام یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که مناسب برای حل مسائل است
modular programming برنامه نویسی پیمانهای برنامه نویسی واحدی
apl یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
automatic coding برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه نویسی خودکار
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
middles میان
centers میان
centre میان
in the midden of در میان
centred میان
amongst در میان
waistline میان
half back میان
mean line خط میان
between میان
through از میان
among میان
centered میان
waistlines میان
middle میان
middle part میان
mean water میان اب
per از میان
mesocarp میان بر
in our midst در میان ما
diameter میان بر
diameters میان بر
into در میان
midrib رگ میان
intershoot در میان
mongst میان
middling میان
amid در میان
waist میان
stagger یک در میان
crosscut میان بر
waists میان
thru از میان
center میان
staggers یک در میان
staggering یک در میان
shortcut میان بر
overthwart از میان
cross country میان بر
omphalos میان
chirography خط نویسی
abrogate از میان برده
interpersonal میان فردی
waists میان تنه
bummer چرخ میان
interindividual میان فردی
parenthetical میان دو کمانک
With a slender waist. میان با ریک
intertrial میان کوششی
interdisciplinary میان رشتهای
enclosures میان بار
waist میان تنه
enclosure میان بار
high-pitched میان فراز
abrogates از میان برده
osculant در میان چندچیز
intervascular واقع در میان رگ ها
mesoderm میان پوست
via میان راه
interlucent میان تاب
insuperable از میان برنداشتنی
interlocate در میان گذاردن
interlay در میان گذاردن
interjectory در میان انداخته
hollow میان تهی
hollows میان تهی
mezzo-sopranos میان صدا
mezzo-soprano میان صدا
mezzo soprano میان صدا
intersegmental میان قطعهای
extra-mural میان دانشگاهی
interposition پا میان گذاری
cross cultural میان فرهنگی
cross-cultural میان فرهنگی
internode میان گره
intermural میان دیواری
intermontane میان کوه
meddles میان وسط
midsection میان بخش
midrib رگ میان برگ
of middle a میان سال
midrange میان دامنه
to cut off a corner میان برکردن
middle age میان سال
middleweight میان وزن
to gird up one's loins میان بستن
middleware میان افزار
short cuts راه میان بر
short cut راه میان بر
middle aged میان سال
meant میان مشترک
spotty چنددر میان
the means and the extremes دو میان و دو کرانه
interpose پا به میان گذاردن
meddled میان وسط
interposed پا به میان گذاردن
interposes پا به میان گذاردن
intervened در میان امدن
interposing پا به میان گذاردن
meddle میان وسط
staggered riveting پرچکاری یک در میان
slim jim لاغر میان
shortcut میان برکردن
shortcut راه میان بر
short circuiting میان بر زدن
middle-aged میان سال
navel میان وسط
navels میان وسط
mesosphere میان کره
interpolation میان یابی
interpolations میان یابی
interjected در میان اوردن
midmost میان ترین
interject در میان اوردن
triple space دو سطر در میان
mesencephalon میان مغز
merlon میان دو تیرکش
diaphragm میان پرده
diaphragms میان پرده
mediastinum میان پرده
mesosphere میان- سپهر
midweek میان هفته
middlemost میان ترین
middle weight میان وزن
mesothorax میان سیه
middle sized میان اندازه
to make mincemeat of از میان بردن
intervenes در میان امدن
middle finger انگشت میان
midcourse میان راه
midbrain میان مغز
midships در میان کشتی
intervene در میان امدن
interjects در میان اوردن
interjecting در میان اوردن
ambivert میان گرا
blow in حمله از میان خط
hollow <adj.> میان تهی
decussate یکی در میان
cut of a corner میان بر کردن
heart wood میان چوب
an a days یک روز در میان
intercurreace در میان امدن
intercurrent در میان اینده
double space یک سطر در میان
floret of the disk گلچه میان
ambiequal میان حال
duramen میان درخت
heartwood میان چوب
medium term میان مدت
ambiversion میان گرایی
diaphrgam میان پرده
inter se میان خودشان
halt back میان بازی کن
halfback میان بازیکن
half back میان بازی کن
intercellular میان یاختهای
centration میان گرایی
cutoff راه میان بر
intergroup میان گروهی
interjacency میان بودن
interjacency وقوع در میان
inter vivos در میان زنده ها
medius انگشت میان
interjectory در میان اورده
inter nos در میان خودمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com