English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
undermanned دارای نفرات کمتر از میزان لازم
Other Matches
undercool خیلی کمتر از میزان لازم سردکردن
dry year سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
undersexed دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
reman دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
hectic دارای تب لازم
qualified دارای شرایط لازم
isometric دارای یک میزان
isometrics دارای یک میزان
self execuiting دارای ماده لازم الاجرا
cretins شخصی که غده درقی اوترشحات لازم را نداردودرنتیجه دارای مشاعرنادرست است
cretin شخصی که غده درقی اوترشحات لازم را نداردودرنتیجه دارای مشاعرنادرست است
choke bore روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
natural rate hypothesis فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
bond albedo نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
availability میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
rank and file نفرات
replacements جایگزینی نفرات
man گماردن نفرات
mans گماردن نفرات
replacement جایگزینی نفرات
d , top concept تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
gun section یک قبضه توپ با نفرات
anchor detail نفرات مسئول لنگر
restaging جابجا کردن سوارکردن نفرات
strength توان رزمی تعداد نفرات
scramble net تور بار یا فرود نفرات
strengths توان رزمی تعداد نفرات
assault waves امواج هجومی نفرات و وسایل
bunks تختخواب نفرات در کشتی رختخواب بندی
bunk تختخواب نفرات در کشتی رختخواب بندی
facing distance مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
tune میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tunes میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
pull the pace جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
circle of position دایرهای که از موضع نفرات عبور میکند دایره مکان نافر
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
bindings لازم الاجرا لازم
binding لازم الاجرا لازم
self adjusting بخودی خود میزان شونده خود میزان
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
augmentation تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
isobath خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
tractor group گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
short-handed داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
short handed داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
less than کمتر از
less کمتر
much less کمتر
lesser کمتر
Lt کمتر از
infrequently کمتر
minor کمتر
short کمتر
in a less degree کمتر
shortest کمتر
minus کمتر
shorter کمتر
auxiliary contours خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
low price قیمت کمتر
he would not accept less دو روز کمتر
sub- در معنای کمتر
minority بخش کمتر
inside of a week در یک هفته کمتر
inside of a week کمتر از یک هفته
minorities بخش کمتر
A smaller number . Fewer . تعداد کمتر
cut back <idiom> استفاده کمتر
stroked راندن کمتر از فرفیت
shorthanded ادامه با بازیگر کمتر
shoat خوک کمتر از یک سال
under- پایین تراز کمتر از
ammo minus مهمات کمتر از نصف
under پایین تراز کمتر از
stroke راندن کمتر از فرفیت
strokes راندن کمتر از فرفیت
stroking راندن کمتر از فرفیت
below par کمتر از بهای اسمی
below par کمتر از ارزش اسمی
short-change کمتر پول دادن
le to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با
underexpose کمتر از حد لزوم در معرض
underquote کمتر مظنه دادن
short-changing کمتر پول دادن
short-changes کمتر پول دادن
hypotrophy رشد کمتر ازمعمول
less than container load کمتر از فرفیت کانتینر
short-changed کمتر پول دادن
underprice قیمت کمتر از رقیب
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
weanling کره اسب کمتر از یک سال
lessened کمتر شدن تخفیف یافتن
he is well preserved کمتر نشان پیری در او پیداست
reduced charge خرج کمتر یا پایین تر توپ
less developed countries کشورهای کمتر توسعه یافته
infants بچه کمتر ازهفت سال
embryo جنین کمتر از هشت هفته
lessened کمتر کردن تقلیل دادن
lessening کمتر شدن تخفیف یافتن
lessening کمتر کردن تقلیل دادن
lessens کمتر شدن تخفیف یافتن
lessens کمتر کردن تقلیل دادن
embryos جنین کمتر از هشت هفته
lessen کمتر کردن تقلیل دادن
lessen کمتر شدن تخفیف یافتن
infant بچه کمتر ازهفت سال
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
factorial حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
nursery school مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
eagles زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
ultralight aircraft هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
undervaluation تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
underlet کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
low speed communications ارسال داده کمتر از بیت در ثانیه
eagle زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
fasts عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
Is there a road with little traffic? آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
Is there a road with little traffic? آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
undervaluing کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
nursery schools مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
undervalues کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
multipass overlap بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
undervalue کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
fast عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasted عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fastest عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
underrates چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
to shunt somebody aside به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
roundest تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
underrating چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
anticlimaxes بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
underrated چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrate چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
to put somebody on the back burner به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
larceny petty بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
anticlimax بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
hood پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند
runs اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
run اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
infant در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
infants در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
roundest تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
hoods پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
depth contour خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
small claim ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
man down بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
hypoventilation تنفس کم بطوریکه مقداراکسیژن خون از مقدار عادی ان کمتر میشود
few تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
fewer تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
diminished radix complement نمایش اعداد که در آن هر رقم در عدد از یک واحد کمتر از پایه کم خواهد شد
refan جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
fewest تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
bravo, pattern شکلی که حرارت سنج اب درعمق کمتر از 001 فاتوم نشان میدهد
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
complement 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
cam ground piston پیستونی که قطر ان در امتدادموازی با انگشتی کمتر ازقطر ان در امتداد عمود برانگشتی باشد
complemented 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
complementing 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
wrought اهنی که کمتر از سه درصد ذغال دارد و خیلی سخت و چکش خور است
percentile یکی از مجموعههای نودونه طرح کمتر از آنکه کل درصد چیزی از بین روند
to sweeten the pill <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sugar-coat the pill [American E] <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
underdistance روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
bell 0 فرم استاندارد انتقال توسط تلفن با سرعت 003 بیت درثانیه یا کمتر
to sugar the pill <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
delayed penalty چشمپوشی از پنالتی وقتی تعداد بازیگر کمتر چهار نفردر یک تیم شود
complements 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
lightening hole سوراخی که در قسمتی ازسازه که کمتر تحت تنش قراردارد برای کاهش وزن ایجادمیشود
broad arrow engine موتور پیستونی با سه ردیف سیلندر که با زاویه کمتر از09 درجه نسبت به یکدیگرقرارگرفته اند
absolute advantage برتری مطلق یک کشور یا واحد تولیدی درعرضه یک محصول یا خدمت با هزینه ای کمتر از رقیب
incidents لازم
incident لازم
requirement لازم
necessary لازم
irrevocable لازم
intransitive لازم
needful لازم
preequisite لازم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com