English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
multivocal دارای چندین معنی
Other Matches
multivalent دارای چندین قدر چندین بنیانی
polygenetic دارای چندین نیا یا چندین تخم
multilineal دارای چندین خط
amphibolic دارای دو معنی
polygastric دارای چندین معده
polygenetic دارای چندین مبدا
multifoliate دارای چندین برگچه
variform دارای چندین شکل
multicoloured دارای چندین رنگ
polymerous دارای چندین جزء
homonymous دارای دویاچند معنی مختلف
varriform دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
polygenist کسیکه عقیده داردبشر دارای چندین مبدابوده است
able پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
Family prayer rug فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
campus environment محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
communication پردازندهای که شامل چندین تابع handshaking وتشخیص خطا برای چندین اتصال بین وسایل است
zero compression روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
acceptation قبول معنی عرف معنی مصطلح
signifies معنی دادن معنی بخشیدن
signifying معنی دادن معنی بخشیدن
signify معنی دادن معنی بخشیدن
rollover صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
multipoint با چندین خط وط
ten چندین
Several persons ( people ). چندین تن
multifold چندین
several چندین
lot چندین
multiple چندین
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
meanings معنی
implication معنی
purporst معنی
meaning less بی معنی
synonymous هم معنی
meaningful پر معنی
semantics معنی
meaningfully پر معنی
drifts معنی
innuendos معنی
meaning معنی
implications معنی
innuendo معنی
purport معنی
translation معنی
neer do well or well بی معنی
of no significance بی معنی
pointless بی معنی
significance معنی
significantly پر معنی
rigmaroles بی معنی
rigmarole بی معنی
meaningless بی معنی
purported معنی
purporting معنی
significant پر معنی
definitions معنی
definition معنی
innuendoes معنی
frothy بی معنی
abstract معنی
abstracting معنی
abstracts معنی
purports معنی
dulled بی معنی
irrational بی معنی
witless بی معنی
dulls بی معنی
dulling بی معنی
hokum بی معنی
to explain away معنی
effect معنی
effecting معنی
dumb بی معنی
dumber بی معنی
dumbest بی معنی
dull بی معنی
equipollent هم معنی
dullest بی معنی
duller بی معنی
unmeaning بی معنی
insensate بی معنی
drift معنی
drifted معنی
signification معنی
drifting معنی
effected معنی
intendment معنی
tosh بی معنی
fool begged بی معنی
irrationable بی معنی
multicolour با چندین رنگ
over and over again چندین بار
over again چندین بار
on several occasions در چندین وهله
on any number of occasions <adv.> چندین بار
many books چندین کتاب
many times <adv.> چندین بار
alternates چندین بار
often <adv.> چندین بار
alternated چندین بار
various چندتا چندین
a lot of times <adv.> چندین بار
regularly [often] <adv.> چندین بار
oft [archaic, literary] <adv.> چندین بار
frequently <adv.> چندین بار
many a time چندین بار
multivincular چندین پیوندی
manyfold چندین مرتبه
time and again چندین بار
many times چندین بار
alternate چندین بار
multivalve چندین دریچهای
over and over چندین بار
several thousands چندین هزار
many چندین بسا
dozens of times چندین بار
for reasons به چندین دلیل
manifold copies چندین نسخه
purports معنی دادن
intends معنی دادن
intending معنی دادن
intend معنی دادن
purported معنی دادن
to this effect باین معنی
absurd مزخرف بی معنی
mean معنی داشتن
grammatical sense معنی دستوری
to bear a meaning معنی دادن
that is to say بدین معنی که
torpe معنی مجازی
abstract noun اسم معنی
fallal چیزبی معنی
purporting معنی دادن
significant معنی دار
fandangle چیزبی معنی
significantly معنی دار
parexcellence بتمام معنی
jargon سخن بی معنی
twaddle سخن بی معنی
ASH معنی این لغت چیست ؟
fall into place معنی گرفتن
synonyms واژه هم معنی
synonym واژه هم معنی
fallal کلمه بی معنی
opposite meaning معنی وارونه
pith پر معنی وعمیق
frothily بطوربی معنی
purport معنی دادن
mystic sense معنی رمزی
mystic sense معنی پوشیده
neer do well or well ادم بی معنی
moral پند معنی
with out rhyme or reason . بی معنی وقافیه
falderal چیز بی معنی
falderol چیز بی معنی
falderol کلمه بی معنی
balderdash سخن بی معنی
opposite meaning معنی متضاد
modification تصرف در معنی
literal معنی اصلی
anglo پیشوند به معنی
insignificance بی معنی گری
inexpessive بی اثر بی معنی
dyed-in-the-wool به تمام معنی
punctual معنی دار
wastrel ادم بی معنی
scat اواز بی معنی
senses شعور معنی
affirmative به معنی "بله "
ambiguities گنگی معنی
ambiguity گنگی معنی
wish wash سخن بی معنی
blatherskite سخن بی معنی
sensed شعور معنی
in letter and in spirit ئر لفظ و در معنی
Anglo- پیشوند به معنی
trope معنی مجازی
mal پیشوندی که معنی بد
idea مقصود معنی
jade مرد بی معنی
ideas مقصود معنی
blat بی معنی و بی ملاحظه
significant figure رقم با معنی
dead dog ادم بی معنی
sense شعور معنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com