English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to spray a tree داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود
Other Matches
speciality کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialities کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialty کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
pointlessly بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد
idiosyncrasies طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
bacteria میکربهای تک یاخته
to i. the germs of a disease میکربهای یک ناخوشی را به کسی تلقیح کردن
exsiccant داروی خشکاننده داروی خشکی اور
exsiccative داروی خشکاننده داروی خشکی اوز
antibiotics مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
antibiotic مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
to watch for certain symptoms توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
special interest groups گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
idiocrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
antimalarial داروی مربوط بدرمان مالاریا داروی ضد مالاریا
killed in action کشته
he was killed او کشته شد
killed کشته
fallen کشته
he will be killed کشته خواهدشد
massicot کشته سرب
immolate کشته شده
the fallen کشته شدگان
to kiss the dust کشته شدن
killed in action کشته جنگی
to die in ones shoes کشته شدن
to go west کشته شدن
food for powder کشته شدنی
slack lime اهک کشته
gruel کشته شدن
He was kI'lled on the spot. جابجا کشته شد
killed steel فولاد کشته
slain کشته شده
plastring trowel ماله کشته کشی
It ilanded him in trouble . آدم کار کشته ای است
Strange to say he was not kI'lled. عجب آنکه کشته نشد
The kI'lled and the wounded. کشته وزخمی ( در جنگ وغیره )
To be crazy about agirl . کشته مرده دختری بودن
to have ones gruel شکست خوردن کشته شدن
Memorial Day روز یادبود کشته شدگان جنگی
They were all either kI'lled ou taken prisoners . همگی آنها کشته یا گرفتا رشدند
I was literally ( nearly , almost ) kI'lled . I was within an ace of being kI'lled. چیزی نمانده بود کشته بشوم
hydra مار 9 سری که بدست هرکول کشته شده
dispunge افشاندن
sprays افشاندن
spraying افشاندن
sprayed افشاندن
spray افشاندن
winnow افشاندن
interspersion افشاندن
diffusing افشاندن
bestrew افشاندن
diffuses افشاندن
diffused افشاندن
diffuse افشاندن
besprinkle افشاندن
interspersing افشاندن
intersperse افشاندن
interspersed افشاندن
intersperses افشاندن
to break out فاش یا افشاندن
to shake a leg دست افشاندن
to shed light on نور افشاندن بر
injects پاشیدن افشاندن
injecting پاشیدن افشاندن
injected پاشیدن افشاندن
to brandish sword تیغ افشاندن
inject پاشیدن افشاندن
to step it دست افشاندن
step it دست افشاندن
step a dance دست افشاندن
to step a dance دست افشاندن
or یا انکه
that which انکه
one who انکه
encke انکه
whoever هر انکه
he who انکه
exuding بیرون امدن افشاندن
reseed دوباره تخم افشاندن
exudes بیرون امدن افشاندن
exude بیرون امدن افشاندن
pouring افشاندن جاری شدن
scatter پریشان کردن افشاندن
scatters پریشان کردن افشاندن
sheds انداختن افشاندن افکندن
shedding انداختن افشاندن افکندن
shed انداختن افشاندن افکندن
pours افشاندن جاری شدن
poured افشاندن جاری شدن
inseminate افشاندن تلقیح کردن
interfuse بهم امیختن افشاندن
inseminated افشاندن تلقیح کردن
inseminates افشاندن تلقیح کردن
pour افشاندن جاری شدن
inseminating افشاندن تلقیح کردن
exuded بیرون امدن افشاندن
on the condition that به شرط انکه
before پیش انکه
for one thing یکی انکه
provided مشروط به انکه
provided بشرط انکه
even if ولو انکه
secondly دوم انکه
while حال انکه
imprlmis نخست انکه
imprimis اول انکه
seventhly هفتم انکه
tenthly دهم انکه
on one side <adv.> یکی انکه
for one thing <adv.> یکی انکه
that که برای انکه
in the second place دوم انکه
ninthly نهم انکه
on the one hand <adv.> یکی انکه
praetorial متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
to spray a room امشی یاداروی دیگردراطاقی افشاندن
sprinkle پاشیدن افشاندن ترشح کردن
sprinkled پاشیدن افشاندن ترشح کردن
sprinkles پاشیدن افشاندن ترشح کردن
inoffensively بی انکه زننده باشد
without his knowing it بدون انکه بداند
his reputed son died انکه پس اوبشمارمیرفت مرد
his reputed son died انکه مشهوربودپسراوست مرد
lastly اخر از همه انکه
harmlessly بی انکه اسیبی رساند
innocuously بی انکه گزندی رساند
He was killed when his parachute malfunctioned. بخاطر اینکه چترش کار نکرد [عیب فنی داشت] او [مرد] کشته شد.
on cne's own initiative بی انکه کسی گفته باشد
out of sigt out of mind از دل برود هر انکه از دیده برفت
frothily بی انکه مغزیامعنی داشته باشد
ineffectively بی انکه اثری داشته باشد
irrelatively بی انکه وابستگی داشته باشد
inartistically بی انکه نشان هنراز ان نمایان باشد
affimable شایسته انکه بطورقطع گفته شود
numbly بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
for no p reason بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
parathesis پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
orthopaedy معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند
affirmance افهارسخنی بقیدراستی وقطعیت بی انکه سوگندی بخورند
inefficaciously ناسودمندانه بی انکه سودیا فایدهای داشته باشد
permanent set حالت ثابت فلزپس از انکه کارکرده و فشاردیده است
profound gangrene یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
inexorably بی انکه نرم شودیا بلابه کسی گوش دهد
to drag in a subject موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
tie-ins فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
tie-in فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
tie in فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
sack حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
fetch ahead فرایند واکشی یک دستورالعمل قبل از انکه اخرین دستوراجرای ان تمام شود
sacked حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
oldster ادم کار کشته که چهار سال در نیروی دریایی کار کرده باشد
forwarding merchant حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
customs of war اداب مربوط به جنگ که بدون انکه قدرت قانونی داشته باشد موردقبول دولتهاست
equitable mortgage بدون انکه موضوع این عمل یاتاسیس صراحتا" یا منجزا"به رهن دلالت داشته باشد
antipyretic داروی تب بر
pyretic داروی تب بر
antifebrine داروی تب بر
febrifnge داروی تب بر
pulmonic داروی شش
tickicide داروی کنه کش
patent medicines داروی اسپسیالیته
carminative داروی ضد نفخ
psoric داروی جرب
bute داروی ضد درد
psychoactive drug داروی روانگردان
rubella داروی محمره
antidepressive داروی ضد افسردگی
anesthetic داروی بیهوشی
antihistamine داروی ضد هیستامین
antimanic ru داروی ضد شیدایی
patent medicine داروی اسپسیالیته
patent medicine داروی اختصاصی
patent medicines داروی اختصاصی
ataractic داروی مسکن
antidepressant داروی ضد افسردگی
roborant داروی نیروبخش
ataraxic داروی مسکن
relaxant داروی بیحالی
all heal داروی هردرد
aperient داروی ملین
stimulant drug داروی محرک
anesthetic داروی بیحسی
anticonvulsive داروی ضد تشنج
antiparalytic داروی ضدفلج
drugged داروی مخدر
haematogen داروی خون زا
gossypium داروی فشار
eyewash داروی چشم
nepenthe داروی غمزدا
anorexic داروی اشتها کم کن
nepenthes داروی غمزدا
galenical داروی گیاهی
wormseed داروی ضد کرم
galactopoietic داروی شیرزا
drugs داروی مخدر
drug داروی مخدر
drugging داروی مخدر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com